* در رابطه با مرجعیت، پس از دهه هشتاد اسم من به عنوان یکی از مراجع فتوایی در سطح دنیای تشیع به شکل عام مطرح شده است و در سایر نقاط جهان نیز بسیاری از شیعیان فتواهای شرعی مرا میگیرند و در بعضی از مسائل فرهنگی معاصر به اندیشههای من مراجعه میکنند. اما در رابطه با حزبالله، معلوم است نسلی که امروزه در قالب حزب الله تبلور یافتهاند، همانهایی هستند که پیش از دهه هشتاد بر اساس اندیشههای من پرورش یافتند، چه در لبنان و چه در عراق. نسل مربوط به حزب دعوت اسلامی و غیره نیز چنین حالتی را دارند. زیرا من در عراق به دنیا آمدم و در آنجا رشد کردم و اسلامگرایان عراقی بسیاری از نوشتهها و کتابهای مرا مورد استفاده قرار می دادند. ولی وقتی حزب الله به وجود آمد، من بخشی از آن نشدم. من به ایشان گفتم: «من بخشی از شما نیستم . زیرا کار حزبی نمیکنم. ولی وقتی در مسایل گوناگون با من مشورت میکنید، اگر با آن موافق باشم از آن حمایت میکنم و اگر موافق آن نباشم از آن حمایت نمیکنم.»
سپس وقتی انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید و نظام جمهوری اسلامی برپا گردید بعضی اختلافات طبیعی بین ما و حزب الله به وجود آمد. خصوصاً در ارتباط با مسأله ولایت فقیه و مرجعیت. ولی باز هم مشترکات بسیاری وجود داشت. ولی پس از آنکه مرجعیت من اعلام شد این اختلافات در آن زمان اوج گرفت. زیرا آنان مرجعیت آقای خامنهای را ترجیح میدادند. ولی در دوره اخیر روابط بین ما خوب شده است.
اما نسبت به جمهوری اسلامی، طبعاً من آن را تأیید میکنم. ولی با همه چیز آن هم موافق نیستم. من از سیاست جمهوری اسلامی در مقابل سیاست آمریکا حمایت میکنم. هرچند که در بعضی از نظریات یا مسائل داخلی آن با جمهوری اسلامی موافق نیستم. اما درباره طرح مسأله جمهوری اسلامی در لبنان، عقیده من این است که امکان به وجود آمدن آن در اینجا وجود ندارد. زیرا اولاً لبنان کشوری دارای طوایف متعدد است و ثانیاً اجماع جامعه جهانی و جهان عرب با جمهوری اسلامی موافق نیستند. حتی بسیاری از مسلمانان شیعه و سنی صددرصد با اندیشه جمهوری اسلامی موافق نیستند لذا طرح این مسأله فاقد واقعیتگرایی لازم است. وقتی ما از جمهوری اسلامی صحبت به میان میآوریم منظور ما جنبه فکری آن است و نه تحقق سیاسی آن.
* با خواندن کتابهای شما متوجه شدم که پیرامون مرجعیت شیعه در اندیشههای شما تناقض وجود دارد. یک بار شما تعدد مرجعیتها را تأیید میکنید و بار دیگر علیه تعدد مرجعیات قرار دارید؟
* منظور از تعدد، تنوع فکری و فرهنگی و اجتهادی است و نه تعدد مراکز و مناصب. در کتاب خود پیرامون مرجعیت گفتم بهتر آن است که مرجعیت شیعه شکل نهادی داشته باشد مثل واتیکان. به نحوی که فردی به انتخاب سایر مجتهدان در رأس امور قرار گیرد و کمیتههای تخصصی نیز برای بررسی مسائل وجود داشته باشد، در مسائل سیاسی و فرهنگی نه اینکه مرجعیت یک فرد مشخص واحد باشد که فرزندان و نزدیکانش او را دوره کنند.
* ولی شما در کتاب خود گفتهاید که تعدد مراجع محاسن بسیاری وجود دارد از جمله اینکه سبب نمیگردد تمام امت تابع نظر و خط واحد گردد؟
* این نکته دیگری است و آن این است که وقتی تعدد مراجع وجود داشته باشد معنایش این است که انسان آزاد است که بین مراجع دست به انتخاب بزند. چرا که در جنبههای فکری و فرهنگی در این باره بین مراجع اختلافاتی وجود دارد. بدین ترتیب او مجبور به پذیرش نظر واحد نمیگردد. زیرا مسأله مرجعیت اولاً به جنبه فرهنگی و ثانیاً به جنبه فتوایی شرعی مربوط است و حتی ممکن است به جنبه سیاسی نیز ربط داشته باشد. پس تعدد مراجع زمینه را برای نوعی دموکراسی فراهم میسازد و فضای بیشتری را پیش روی مقلدان برای انتخاب مرجع میگشاید. ولی خواست ما این است که بر اساس نهاد مرجعیت هماهنگی به وجود آید.
زیرا وجود تعدد این اجازه را برای مقلد فراهم میکند که انتخاب نماید کدام مرجع به عقل او و حقیقت و زمانه نزدیکتر است. بدین ترتیب او مجبور به گزینش یک مرجع خاص نمیشود تا به فکرش مستلزم گردد و چه بسا فکر این مرجع در این مورد خاص محدود هم باشد. ولی وقتی پای واقعیتهای مربوط به اداره جامعه شیعی به میان میآید، ما به نهاد مرجعیت نیاز داریم.
* شما در دهه نود، علمای دینی قم و نجف را مورد انتقاد قرار دادید که از پذیرش علم و فرهنگ معاصر دور شدهاند. آیا هنوز هم بر این نظر هستید یا تحولی در این مورد پیش آمده است؟
* هنوز هم بر این نظر خود هستم. زیرا عقیده دارم عالم دینی باید از فرهنگ اسلامی برخوردار باشد و زمانه را درک نماید. به نحوی که زمان را به خوبی بفهمد و در کار دعوت به سوی خداوند و آگاه ساختن مردم از اسلام، از طریق عقلانیت معاصر حرکت نماید.
* به نظر شما آیا تحولی در این باره به وجود آمده است؟
* آری اکنون بعضی نمونههای خوبی را در قم شاهد هستیم.