مردي از جنس جهاد

نوانديشان بزرگ در هر عصري با دو دسته از مردمان، دست و پنجه نرم مي‌كنند؛ عده‌اي كه خود را نگاهبان مطلق دين و انديشه ديني مي‌دانند و با هرگونه تجدد و نوانديشي در لواي حمايت از دين و دينداران به مبارزه برمی‎خیزند.

دسته دوم مردماني هستند كه بي‎خبر از حقيقت اين اختلاف‌ها، هيزم آتش اين و آن مي‌شوند.

مردي از جنس جهاد / يحيي ميرزايي<o:p></o:p>

<o:p> </o:p>

سخن گفتن درباره شخصيتي همانند مرحوم علامه فضلا... به چند جهت دستكم براي من دشوار است: <o:p></o:p>

يكي اينكه، او متجدد و نوانديش بود و سخن گفتن صادقانه و بيباكانه در اين باب، همواره چالشانگيز و هزينهبر است؛ زيرا نوانديشان بزرگ در هر عصري با دو دسته از مردمان، دست و پنجه نرم مي‌كنند؛ عده‌اي كه خود را نگاهبان مطلق دين و انديشه ديني مي‌دانند و با هرگونه تجدد و نوانديشي در لواي حمايت از دين و دينداران به مبارزه برمیخیزند و گاه در اين راه از رسوا كردن و حيثيتبري طرف خود، به هر قيمتي و با هر رفتار و نسبت دادني هم اِبا نمي‌كنند. براي اين حاميان دين، هدف اول، خاموش كردن خصم و از ميان برداشتن اوست و بس. روش‌ها و شگردهاي اين كار و هزينه‌هاي عرفي و شرعي‌اي كه براي آن صرف مي‌شود، خود داستان مفصلي است كه بايد در جاي ديگري گفته شود. دسته دوم مردماني هستند كه بيخبر از حقيقت اين اختلاف‌ها، هيزم آتش اين و آن مي‌شوند. آنان خود را از طرف ديگران مأمور مي‌دانند كه به اين و آن ناسزا بگویند و شعله اين درگيري‌ها را سوزندهتر كنند! <o:p></o:p>

غرض اين كه ورود به اين مبحث، همواره دردسرساز و هزينهبر است، زيرا با مبارزان سرسختي مواجه مي‌شوي كه براي تحقق هدف خود، در لِه كردن اعتبار و شخصيت طرف مقابل هيچ ترديدي نمي‌كنند. البته در اينجا قصدم خداي ناكرده تخطئه كسي از بزرگان نيست. آنان با فهم و اجتهاد خويش در صدد مبارزه با بدعت هستند. مشكل اصلي هم در تشخيص مصداق‌هاي اين بدعتهاست. زيرا فاصله اصولگرايي فكري ديني با تحجر و ارتجاع فكري و مسافت نوانديشي و اصلاحگري ديني با بدعتگذاري و تغيير در دين چنان دقيق و باريك مي‌شود كه امر بر طرفداران هر دو سو مشتبه مي‌شود. <o:p></o:p>

دوم اين كه، مرحوم علامه فضلا... در فضايي كاملا متفاوت با اوضاع اجتماعي، فرهنگي و ديني شهر قم و نجف زيست مي‌كرد. او گرچه مانند نهالي در حوزه نجف برآمده بود، اما بعدها بيشتر عمر خويش را تا آنگاه كه درختي تنومند و سايهگستر شد، در لبنان گذراند. پيداست كه فضاي آزاد لبنان هر صاحبانديشه‌اي را به چالش مي‌كشاند. اما مرحوم علامه راه نوانديشي ديني را كه با حال و هواي اين كشور عجيب سازگارتر بود، برگزيد. گرچه نگرش انتقادي و تجددگراي او به انديشه ديني و تلاش زودهنگامش در عرضه نگرشي متفاوت از اسلام به دوران نجف بازمي‌گردد. هنوز هم مقالات او در نوانديشي ديني كه در مجله الاضواء نجف منتشر مي‌شد، هر عقل جست‌وجوگر و منتقدي را تحريك مي‌كند. اين مقالات اديبانه و پر دل و جرئت، در سنين آغازين جواني سيد نوشته شده است. <o:p></o:p>

البته خاستگاه اين بذر، جبل عامل لبنان است؛ جاييكه نوانديشان بزرگ جهان تشيع ديرزماني از آن به بارورسازي فقاهت شيعي دست زدند و امروزه تشيع ايراني مرهون همان تشيع عاملي است؛ وگرنه (به تعبير رهبر انقلاب) الان تشيعي ارتجاعي و بسته داشتيم. سهم جبل عامليان در اجتهاد شكوفاي شيعي بسيار چشمگير و قابلملاحظه است. <o:p></o:p>

از حرف اصليام دور شدم؛ غرضم اين بود كه سيد در لبنان بوده و به مقتضاي فضاي باز و بهروز آنجا دين را مي‌فهميده و براي پاسخگويي به همان چالش‌هاي جهاني كه همواره در لبنان خود را نشان مي‌دهد - و ‌اي بسا بزرگان قم از اساس با آن‌ها مواجه نشده باشند - ادبيات خود را برميگزيد و حرف‌هاي خود را سامان مي‌داد. طبيعي است كه اين اختلاف كمي نيست. جنس لبنان با جنس قم متفاوت است و اقتضاي كسي كه در لبنان زيست مي‌كند، با كسي كه در قم به سر میبرد، مختلف است. به هر دو فضا بايد احترام گذاشت. اين قلم درصدد توصيف است، نه قضاوتي كه در حد و قواره آن نيستم. به هر حال، سيد كسي بود كه به تعبير خودش هر وقت وارد قم ميشود، گويي به يك غار دور از حيات جهان معاصر پا ميگذارد و از همهجا منقطع مي‌شود! البته اين حرف را من از خود ايشان در سخنرانياش به مناسبت همايش هزاره شيخ مفيد در همين شهر قم، يعني حدود 20 سال قبل شنيدهام. قم امروز با قم 20 سال قبل تفاوتهايي بس سترگ و مبارك كرده است. <o:p></o:p>

از اينرو نگاهي به لبنان و اين كه چهارراهي جهاني براي انعكاس خوب و بد‌هاي انديشه در سراسر جهان است، جاي ترديد نمي‌گذارد كه علامه فضلا... يكي از بزرگترين سد‌هاي مواجهه بزرگ فكري با انديشه‌هاي مخالفان بود. فراموش نمي‌كنم كه در شب حادثه يازدهم سپتامبر به همراه دو نفر از رفيقان لبناني در دفترشان در باب موضوعي قرآني مصاحبه‌اي مي‌كرديم. پس از چهار ساعت در حاليكه ما خسته شده بوديم، اين پيرمرد با نفسي تازه به ادامه بحث تشويقمان مي‌كرد و مي‌گفت که خود به اين مصاحبه‌هاي رسانه‌اي عادت دارد. بعد از دو هفته كه از حادثه مذكور گذشته بود، در ملاقاتي كه با ايشان دست داده بود، سيد مي‌گويد تاكنون در اين دو هفته براي تبرئه اسلام از حادثه تروريستي يازدهم سپتامبر بيش از 40 مصاحبه تلویزيوني داشته است! به هر حال او در خط مقدم جبهه بود و به اقتضاي همان فضا هم اجتهاد مي‌كرد. <o:p></o:p>

احساس من اين است كه گاهي خود سيد بدون توجه به دوري خصوم خود از اين فضا انديشه‌هايش را منتشر مي‌كرد و خصوم او هم بدون توجه به اقتضاهاي طبيعي كسي كه در لبنان اجتهاد مي‌كند، بر او مي‌تاختند. شايد اگر سيد هم در كنار شهيد صدر نبود و يا در لبنان و جبل عامل زندگي نمي‌كرد و مثلا در شهر نجف بود و يا در قم 20 سال قبل زندگي مي‌كرد، عينا همين حر‌فهاي مخالفان خود را ميزد. <o:p></o:p>

البته الان مجالي براي يادآوري انديشه سيد كه براي عده‌اي از مجتهدان شيعه چالشي بزرگ بهحساب مي‌آمد نيست و مخاطب اين نوشته كساني هستند كه از اين ماجراي تلخ و تبعات منفي آن بهخوبي آگاه هستند. شايد در فرصتي ديگر به نقطه نظرات اختلافي ميان اين دو مجموعه بپردازم. ذكر اين نكته را هم ضروري مي‌دانم كه اصل اختلاف ميان عالمان دين نهتنها بد نيست كه مايه بارور شدن انديشه و رشد و استحكام اجتهاد است؛ اما اگر به تضليل و تفسيق متقابل بينجامد، ديگر اختلاف پسنديده به حساب نمي‌آيد و لازم است از تكرار آن جلوگيري شود. <o:p></o:p>

علامه فضلا... به شهادت عالمان و يارانش يك مرجع تقليد بود. مجتهد بود. با مقتضيات انديشه ديني در جهان معاصر بيش از ديگران آشنا بود و حق داشت مانند هر عالم و مجتهد شيعي، برداشت خود را بدون ترس از تبعات آن بيان كند و توقع طبيعي او و انصارش اين بود و هست كه اگر عالماني هم از اينجا و آنجا با انديشههايش مخالفند، به جاي توسل به تكفير و تفسيق و تضليل، پاسخ‌هاي علمي و مستدل و اجتهادات متقابل خود را به همه برسانند و انديشه را با انديشه پاسخ گويند؛ نه با تخريب شخصيت و گمراه دانستن مجتهدان ديگر! اختلاف اجتهاد هر قدر درشت و سترگ باشد، نبايد مايه مواجهه مجتهدان و تقابل خارج از چهارچوب‌هاي اجتهادي و ادب نقد و اختلاف باشد. <o:p></o:p>

به هر حال، نقش سيد در ارائه تفسيري انساني و عقلاني از دين اسلام در جهان معاصر كمنظير و شايد بينظير بود. همچنين كاري كه او در طرفداري از نظام جمهوري اسلامي در ميانه سنگينترين هجمه‌ها كرد و سهمي كه او در حمايت از مقاومت اسلامي لبنان داشت و دفاعي كه از اسلام در خط مقدم مواجهه با كفر جهاني مي‌كرد، از همه بيشتر است. او نقش بيبديلي در دفاع از اركان اسلام و نظام در جهان عرب و بلكه كل جهان داشت كه متأسفانه نظام ما كه تاكنون در مديريت نخبگان ناكام مانده و اين حرفي است كه بارها در نوشته‌ها و حرفها از آن ياد كردهام در باب سيد هم كوتاهيهاي بزرگي كرد كه بماند. علامه در يكي از ملاقاتهايي كه به مناسبت ديداري با عالماني از قم داشت، درد دلش باز شده بود و مي‌گفت نظام جمهوري اسلامي كه من دفاع از آن را بهعنوان تكليفي شرعي در رأس اولويتهايم قرار دادهام، تاكنون تماشاگر تخريب من در قم است! و البته بهنظرم حرف درستي است. <o:p></o:p>

اميدوارم در فرصتي بهتر و فارغ از اين حرفهاي تلخ در باب انديشه‌هاي سيد، حرفهايي زده شود و نقدهايي عالمانه به ميان آيد. خداي او را بيامرزاد.<o:p></o:p>

 منبع: هفته نامه پنجره/ شماره 57<o:p></o:p>