ميراث فرهنگی افغانستان*

هر روز از افغانستان سخن مي‌رود، از كشوری كه فقط در دو قرن و نيم گذشته به صورت كشور مستقلی در آمده است. پيش از آن، اين منطقه بخش شرقی ايران بود. استانداران ايران در جنوب و در شمال تا مناطق سمرقند و بخارا كه امروزه جزو سرزمين ازبكستان هستند، حكومت مي‌كردند؛ ولی استانهای شرقی يا نيمه مستقل بودند و يا به تصرف دولت اسلامی هند درآمده بودند. امروزه به آسانی فراموش مي‌شود كه بابُر بنيادگذار امپراتوری مغول، كابل را پايتخت اصلی خود به شما مي‌آورد و نه دهلی يا آگره را كه بعداً فتح كرد و هنگامی هم كه درگذشت، او را در كابل به خاك سپردند.

شرق جهان اسلام مدت كوتاهی پس از درگذشت پيغمبر اكرم(ص) به دين اسلام درآمد. در سال 561م لشكريان عرب تا مرو واقع در شمال شرقی ايران نفوذ كردند و از آنجا به شمال و جنوب شرقی راه يافتند. اين بخش از امپراتوری اسلام به مركز علم و فرهنگ تبديل شد.

منطقه افغانستان امروز در توسعه زبان و ادبيات فارسی نقش مهمی داشت. بايد خاطرنشان ساخت پس از آن كه پهلوی زبان ادبی پيشين ايران تحت تأثير زبان عربی دگرگون شد و به سادگی گراييد، اولين اشعار فارسی كه مي‌شناسيم، در اين منطقه پديد آمد. رودكی شعر معروف خود را در هرات نوشت. امير سامانی دور از پايتختش بخارا مدتی طولانی در هرات مانده بود، ولی شعر رودکی با مطلع:

بوی جوی موليان آيد همی                ياد يار مهربان آيد همي

او را وادار كرد كه فوراً به پايتختش برگردد. و اما اين شعر رودكی الهام بخش شعرای فارسی زبان تا سده نوزدهم بود.

حكمرانان سامانی كه در آن زمان بر بخش شمالی افغانستان امروز حكومت مي‌كردند، مشوقان بزرگ زبان فارسی بودند. اين خاندان بود كه سبب شد اساطير حماسی كه قرنها زبانزد مردم بود، به زبان شعر در آيند. دقيقی اين كار را آغاز كرد، ولی به زودی به قتل رسيد(990م). اين حماسه عظيم در دربار محمود غزنوی به انجام رسيد. فرودسی شاهنامه را كه تا امروز حماسه ملی ايران به شمار مي‌رود، در شهر غزنه سرود. دربار محمود (حكومت: 1030- 999م) شكوه خاصی داشت، شماری از شاعران در خدمتش بودند. در ميان آن‌ها به ويژه نام فرخی قابل ذكر است. كمتر كسی مانند اين شاعر سيستانی اشعاری به عمق و ظرافت مديحه‌های او در وصف سلطان و بزرگان سروده و كسی شاعرانه‌تر از او اين هنر را نپرداخته است. يكی از اشعار معروف او با اين ابيات شروع مي‌شود:

          با  كاروان  حله  برفتم   ز   سيستان              با حله تنيده ز دلالت، بافته ز  جان

          با  حله  بريشم  تركيب  او      سخن            با   حله   نگارگر   نقش   او   زبان

          هر  تار  او  به  رنج  برآورده  از  ضمير             هر پود او به جهد جدا كرده از روان

          اين حله نيست بافته از جنس حله‌ها             اين  را  قياس  دگر حله‌ها مدان...

هنر فرخی در لطف و ظرافت سخنش است و نه آراستگی آن، كه بعداً در مديحه‌های اخلافش معمول شد.

شهر غزنه مقر شاعری بود كه ادبيات جهان اولين مثنوی آموزنده فارسی را مديون اوست. و او حكيم سنائی است كه هر چند مديحه سرای دربار بود و در كنار مديحه‌های بي‌نظير اشغار غنايی جذابی نيز سروده است، ولی شهرتش از آنجا نشأت مي‌گيرد كه اشعار آموزنده بزرگ خود را در «حديقة الحقايق» برای اولين بار در قالب مثنوی سروده و تعاليم حكيمانه را با داستانهای دل‌انگيزی زينت بخشيده است. اين روش در ادبيات فارسی تأثير شگرفی بجای گذاشت.

داستان فيل و نابينايان را همگی شنيده‌ايم. نابينايانی مي‌خواستند فيل را توصيف كنند؛ ولی از عهده اين كار بر نمي‌آمدند، زيرا هر يك از آن‌ها بخشی از حيوان عظيم را لمس مي‌كردند و شرح مي‌دادند؛ تشبيه صائبی به انسان‌ها كه هيچ گاه نمي‌توانند خدا را كاملاً وصف كنند، بلكه همواره جنبه بسيار كوچكی از او را در مي‌يابند. ولی به زودی پس از درگذشت سنائی در سال 1131م، طوايف وحشی غُز شهر غزنه را ويران كردند. فقط دو برج نصرت با نقشهای بسيار پيچيده آجری و خط كوفی زيبايی كه خواندنش چندان آسان نيست و جزو كتيبه‌های مهم پيشين در مناطق اسلامی شرق به شمار مي‌روند، بر جای مانده است (آيا هنوز هم؟) اين دو اثر با منار غور در افغانستان مركزی قابل قياس‌اند.

ولی پيش از سنائي، صوفی بزرگ ديگری نيز در افغانستان به سر مي‌برد. هر كس ديداری از هرات كرده باشد، لابد مقبره انصاری را هم در كنار شهر ديده است. خواجه عبدالله انصاری پيرو مذهب حنبلی بود. پيروان اين مذهب در زمان او هنگامی كه سلجوقيان بر شرق ايران حكومت مي‌كردند، تحت تعقيب بودند. از اين رو انصاری زندگی سختی داشت و در فقر و نابينايی و كهنسالی به سال 1089م درگذشت. شهرت انصاری به آثار دينی عالمانه‌اش مانند تفسير قرآن نيست، بلكه به مجموعه كوچك دعايی از نظم و نثر است به نام «مناجات» كه از قرن 12 ميلادی تا كنون هزاران هزار ديندار از آن برخوردار بوده‌اند.

هرات صدها سال – حتی پس از تخريب آن به دست چنگيزخان – مركز فرهنگ اسلامی بود و شعرا و نويسندگان كثيری در اين شهر به ويژه در دوره تيموريان فعاليت مي‌كردند. تيمور لنگ از پايتخت خود سمرقند برخاسته و تمام مناطق مجاور را تسخير كرده بود. پسران و نوادگانش بر اين مناطق حكومت مي‌كردند. دوران عظمت هرات در زمان فرمانروايی حسين بايقرا بود كه در سال 1506م درگذشت. اين سلطان يكی از باشكوهترين دربارهای منطقه اسلامی شرق را به وجود آورد. در آنجا جامی بزرگ (متوفی به سال 1492م ميلادي) به سر مي‌برد كه آخرين شاعر كلاسيك ادبيات فارسی به شمار مي‌رود و آثار ادبی مفصلی آفريده است. اشعار غنايی او از لطافت خاصی برخوردار است، و اما گاهی در تصنع به افراط مي‌رود. «هفت اورنگ» او همواره نظر خوانندگان را به سوی خود جلب كرده است. همچنين است اشعار مذهبی او كه در آن‌ها تعلق خاطرش به طريقه نقشبندي، كه در سال 1389م به وسيله بهاءالدين نقشبند در بخارا بنيادگذاری شده بود و تا امروز در شرق و غرب نقش مهمی بازی مي‌كند، آشكار مي‌شود. و اما «يوسف و زليخا»ی او كه اقتباس شاعرانه‌ای از قصه قرآنی سوره دوازدهم است و در آن از عشق زن عزيز مصر به يوسف زيبا روی سخن رفته، بسيار مشهور است. روايت جامی از اين داستان الهام‌بخش شاعران زيادی از تركيه گرفته تا هندوستان بود و جزو اولين داستانهايی به شمار مي‌رفت كه در قرن نوزدهم به زبان آلمانی ترجمه شده‌اند.

جامی علاوه بر آن تذكره مفصلی درباره مشايخ تصوف به نام «نفحات الانس» و آثار كلامی متأثر از افكار ابن عربی (م.1240) عارف بزرگ نوشته است. جامی تنها شاعر دربار نبود. دوست او ميرعليشير نوايي، مقرب و وزير حسين بايقرا (م 1501) بود. نوايی داستانهای منظومی به تركی جغتائی نوشت و سلطان نيز اشعاری مي‌سرود كه به نظر خويشاوندش بابر، بنيادگذار خاندان مغول در هند، چندان لطافتی نداشت، با وجود اين، اشعار او چندين بار به وسيله سلطان احمد مشهدی بزرگترين استاد خوش نويسی ايران رونويسی شد.

هنرمندان دربار حسين بايقرا خط بسيار ظريف سلطان علی را مي‌بريدند و آن را روی كاغذ رنگی مهذب مي‌چسبانيدند، هنری كه چندان قابل درك نيست. برگهايی از اين دستخط‌های نفيس در كلكسيونهای متخصصان غرب موجود است.

سلطان علی تنها هنرمند دربار هرات نبود، خطاطان زياد ديگری نيز در آنجا كار مي‌كردند. مشهورترين آن‌ها ميرعلی هروی بود كه بعداً ازبكها او را ربوده به بخارا بردند. در آنجا به طوری كه شكايت كنان مي‌گويد: «پاهايش در بند حروف بود!» ميرعلی در سال 1549م در بخارا فوت كرد. بهترين نقاشان آن دوره از جمله بهزاد استاد مسلم مينياتور كاری كلاسيك نيز كه نامش ضرب‌المثل شده، در دربار هرات به سر مي‌بردند.

بابُر جوان در كتاب خاطرات خود ديدارش را از خويشاوند تيموری خود در هرات شرح مي‌دهد و از زندگی خوش مردم آنجا سخن مي‌گويد. هنر معماری در دوره تيموريان تشويق مي‌شد. تا چندی پيش هنوز منارهای مسجدی كه به فرمان گوهرشاد ساخته شده، برجا بود. به فرمان حسين بايقرا مقبره زيبای خواجه عبدالله انصاری ساخته شد كه تابوتی از سنگ سياه است و چنان با آرايه‌های اسليمی تزيين شده كه گويی در آن به جای سنگ سخت، سنگ‌های قيمتی ظريف به كار برده شده است. ديگ آهنی عظيم در صحن مسجد بزرگ با آرايه‌های وافر از هنر فلزكاری شهادت مي‌دهد.

مزار شريف را نبايد فراموش كرد كه در آن مرقدی بر اساس رؤيايی به ياد علی ابن ابی طالب پسرعمو و داماد پيغمبر اسلام ساخته شده كه زيارتگاه مهمی است. هرات يكی از مهمترين مراكز فرهنگی افغانستان بود، ولی پس از فوت حسين بايقرا تبديل به توپ بازی بين ايرانيان صفوی و ازبكهای شيبانی شد و مركزيت خود را از دست داد. كابل نقطه آغاز حكومت مغولان هند بود. در اين موقع قندهار كه مورد نزاع بين مغولان هند و ايرانيان بود، در جنوب اهميت بيشتری يافت. اين شهر مفتخر بود كه يادگار گرانبهايی مانند خرقه شريف، ردای پيغمبر اكرم(ص) را در اختيار دارد. قندهار شهر احمدشاه درانی است كه افغانستان تحكيم قدرت دولت را مديون او بود. اقبال شاعر فيلسوف هند اسلامی و پدر معنوی پاكستان كه افغانستان را بسيار دوست داشت، در سال 1933م شعری در نيايش خرقه شريف سروده است. او در سال 1923 مجموعه اشعار خود را به نام «پيام مشرق» (در پاسخ به ديوان غربی شرقی گوته) به امان الله پادشاه افغانستان تقديم كرد.

اقبال مقاله‌ای نيز درباره شاعر پشتو خوشحال خان خطك (1689م) نوشت؛ زيرا از مدتی پيش ادبياتی نه تنها به زبان فارسی تحصيل كردگان بلكه به زبان پشتو نيز ايجاد شده بود. عبدالحی حبيبی در اثر پشتوی خود به نام پته خزانه تلاش كرده تاريخ شعر پشتو را به قرون وسطی برساند؛ ولی دوره بزرگ شعر پشتو با خوشحال خان شروع مي‌شود كه در پاكستان امروز زندگی مي­كرد و با مغولان مي‌جنگيد و در قلعه گواليور واقع در هند مركزی به اسارت آن‌ها افتاده بود. او پس از بازگشتش اشعار تندی عليه مغولان سرود و آرزو داشت در جايی به خاك سپرده شود كه انسان صدای پای اسبان مغول­ها را نشنود، آرامگاه او در نزديكی پيشاور قرار دارد. اشعار پر قدرت او جنبه‌های مختلف زندگی را منعكس مي‌كنند و همواره عشق وطن از آنها احساس مي‌شود. چند تن از پسران متعددش راه او را ادامه دادند و آثار زيادی از فارسی به پشتو ترجمه كردند.

چندين دهه پس از خوشحال خان، رحمان بابا شاعر متصوف كه دينداران بر سر مزار او در نزديكی پيشاور جمع مي‌شوند، درگذشت (تقريباً 1709م) رحمان بابا به زبان مادری خود اشعار بسيار زيبايی نوشته كه در آن ايمان عميق او به قدرت الهی متجلی است.

حق آن است كه يكی از جالبترين شاخه‌های ادبيات پشتو يعنی ادبيات عامه فراموش نشود. اشكال تپه و لندی در اينجا به ويژه قابل ذكرند. اين‌ها ادبيات 9 به اضافه 13 هجايی هستند كه در كوتاهی با هايكوی ژاپنی قابل قياسند. مردها و زنان در اين بيتهای كوتاه احساسات خود را بيان كرده‌اند يا به عبارت بهتر به اشاره از آن سخن گفته‌اند.

مطالعه تپه روحيه افغانی را بيشتر برای ما آشكار مي‌سازد. در روزهای اخير بارها شعری از يك دختر افغانی از ذهنم گذشته است:

          محبوب من از جنگ گريزان است                  توبه كردم اكنون ز بوسه ديروز

افغانستان كشوری پر از زيبايی بود، كشوری كه در آن از روزگاران گذشته همواره اشعار شگفت‌آوری به فارسی و بعداً به پشتو سروده شده است، كشوری كه در آن شماری از زيباترين يادبودهای معماری اسلامی قرون وسطی وجود دارد (يا داشت؟) متصوفانی مانند خواجه عبدالله انصاری و سلاطينی مانند حسين بايقرا در آنجا به سر مي‌بردند و همواره كانون فرهنگ مناطق اسلامی شرق بود. و اما هميشه از لشكريانی كه از شمال و غرب آمده و فرهنگ و اقتصادش را ويران كرده‌اند، رنج برده است؛ ولی تمام اين‌ها نتوانسته غرور مردم فقير اين سرزمين را بشكند.

 

* از پرفسور آنه ماری شيملترجمه منوچهر اميرپور