پیام معظم له به نشست فقهی شرم‌الشيخ در مورد تروریسم

اين روزها با سی و ششمین سال روز به آتش كشیدن مسجد الاقصی مصادف است. می‌خواستند مسأله فلسطین را به آتش كشیده و از بین ببرند و بدین ترتیب تومار همه مسائل و قضایای امت اسلامی در هم بپیچند.

اينكه علمای اسلام برای بررسی مشكلات امت اسلامی دور هم جمع شده اند باعث خوشحالی است. اين گرد هم آيي‌ها تعدد را از بدنه امت اسلامی جدا مي‌كند. ولی اين گردهم‌آيی رسالت سختی را بر عهده دارد؛ زيرا مشكلی را كه نشست ما مي‌خواهد بدان بپردازد يكی از حساس‌ترين و پيچيده‌ترين مشكلاتی است كه با آن رو به رو هستيم.

در ابتدا بايد اشاره كنيم كه مشكلات ما در اين زمینه در دو حيطه قرار اساسی دارد:

1- تروريسمی كه از بيرون بر امت اسلامی روا داشته مي‌شود.

2- تروريسمی كه از داخل در بين امت اسلامی بدان دامن زده می‌شود. شايد نوع دوم از تروريسم در واكنش به تروريسم نوع اول انجام بپذيرد. ولی اين بدان معنا نيست كه ما دست بسته بنشينيم تا از بين ما به سوی ديگران آتش پرتاب شود. نبايد از مشكلات خود غافل شويم. جامعه بحران زده ما به خاطر داشتن ذهنيت رد كردن ديگران عامل خشونت‌های بسياری است. پيش از هر چيزي، اسلام بهای اين اعمال را مي‌پردازد و سيمای نورانی آن خدشه‌دار شده، مفاهيم عالی‌اش دچار تحريف گشته و مبانی‌اش مورد هتك قرار مي‌گيرد. تحت تأثير اين خشونت‌های كور و ويران‌گر، مسلمانان از نظر امنيتی، اقتصادی و اجتماعی بهای گزافی را می‌پردازند و در موضع‌گيري‌های خود دچار ضعف می‌شوند.

بر اين اساس بايد سؤال مهمی را مطرح كنيم: چگونه با خشونت و تروريسم مقابله كنيم؟ آيا با تروريسم در برابر تروريسم بايستيم و تندروی را با تندروی بيشتر پاسخ دهيم؟

اولين چيزی كه بايد بدان توجه كنيم اين است كه تكفير را نمی‌شود با تكفير پاسخ گفت؛ زيرا مشكلی را حل نمی‌كند و باورها را تغيير نمی‌دهد بلكه بر پيچيدگی و بحران مشكلات مي‌افزايد. منش اسلامی نيز بدی را با بدی پاسخ گفتن را نمي‌پذيرد: «و لا تستوی الحسنة و لا سيئة إدفع بالتی هی احسن فإذا الذی بينك و بينه عدواة كأنه ولی حميم» بنابراين برای مقابله با تندروی بايد شيوه اسلامی را شايستگی و كارايی ببخشيم و با طرح معيارها و ضوابط اسلامی جامعه را از خشونت باز داریم؛ زیرا بعضی اوقات مسلمانان علیه غیر مسلمانان دست به خشونت مي‌زنند و بعضی اوقات در درون خود جامعه اسلامی علیه مسلمانان دیگر از خشونت استفاده مي‌شود.

درباره خشونت و تروريسم نوع اول مي‌بينيم اسلام در عين حالی كه عرصه را برای دفاع از خود بار گذاشته و جهاد را تابع شرايط و ضوابط خاصی كرده است روی يك اصل اساسی تكيه كرده است و آن مسالمت در روابط بين المللی است. خون، جان و ناموس انسانها محترم است و كشتن و خونريزی در دين عقل و خردمندان امری ناپسند است. علاوه بر اين اديان آسمانی حفظ جان را از مهمترين اهداف خود قرار داده‌اند. از اين رو كشتن يك نفس معادل كشتن همه مردم و زنده كردن آن با زنده كردن همه آنها برابری دارد: «من أجل ذلك كتبنا علی بنی اسرائيل أنه من قتل نفساً بغير نفس أو فساد فی الارض فكأنما قتل الناس جميعاً و من أحياها فكأنما أحيا الناس جميعاً» (مائده/32) مباح بودن كشتن جزو موارد استثنايی است كه بعضی ضرورتهای بشری آن را جايز شمرده و مصالح نوعی آن را تحميل مي‌كند. مثل قصاص يا دفاع از خود يا كشتن محارب و مفسد.

برای درك اهميت بسيار نفوس در نزد اسلام، مي‌بينيم كه متون اسلامی به صورت خيلی سفت و سخت از خونريزی و كمك به خونريزی ولو با گفتن يك كلمه بر حذر مي‌دارند. امام باقر(ع) مي‌فرمايد: «إن الرجل ليأتی يوم القيامة و معه قدر محجمة من دم. فيقول: والله ما قتلت و لا شركت فی دم. فيقال له: بل ذكرت عبدی فلاناً فترقی ذلك إلی قتله فأصابك من دمه؛ مردی را روز قيامت مي‌آورند كه ديگی از خون به همراه دارد. او مي‌گويد: به خدا سوگند من كسی را نكشته‌ام و در ريختن خونی سهيم نبوده‌ام. به او گفته مي‌شود: تو نام يكی از بندگان مرا بردی و اين منجر به كشته شدن او شد؛ پس از خون او به تو هم رسيد.»

بر اين اساس، فقها در باب نفوس، خون و نواميس قواعدی استثنايی را تأسيس كرده‌اند. مانند احتياط در خونريزي؛ يعنی كوچكترين شبهه‌ای برای حفظ خون انسان كافی است. يا در باب حدود، قاعده معروفی وجود دارد كه مي‌گويد: «الحدود تدرأ بالشبهات؛ حدود با شبهات دفع مي‌شوند.»

همه اينها برای اين است كه ذهنيت اسلامی از خونريزی و همه آن چيزهايی كه به خونريزی كمك مي‌كند دور شود. حتی در جاهايی كه اسلام جهاد مشروع برضد اشغالگران را مباح مي‌داند برای آن ضوابط و معيارهای خاصی وضع كرده است كه حركت مجاهدان را محدود ساخته و آنها را از عبور از اين محدوده‌ها باز مي‌دارد. بعضی از اين محدوديت‌ها و تقييدات عبارت‌اند از: رعايت اسير، حرام بودن نيرنگ و مثله كردن و استثناء داشتن كودكان و زنان و سالخوردگان.

در حديث است وقتی كه پيامبر(ص) گروهی را برای جنگ مي‌فرستاد آنان را نزد خود مي‌خواند و به ايشان مي‌فرمود، «سيروا باسم الله و بالله و فی سبيل الله و علی ملة رسول الله. لا تغلوا و لا تمثلو و لا تغدروا و لا تقتلوا شيخاً فانياً و لا صبياً و لا إمرأة و لا تقطعوا شجراً إلا أن تضطروا اليها؛ به نام خدا و به واسطه خدا و در راه خدا و بر شيوه ملت رسول خدا برويد. زياده روی نكنيد، مثله نكنيد، نيرنگ نزنيد، پيرمردها، كودكان و زنان را نكشيد و درخت را قطع نكنيد مگر آن كه بدان مجبور شويد.»

ولی رهايی از خشونتی كه در داخل جامعه اسلامی وجود دارد جز با تثبيت معيارهای اسلامی امكان پذير نيست. اين معيارها و ضوابط از درون، جامعه اسلامی را مواظبت كرده و فرد مسلمان را براساس مبانی اسلامی تربيت می‌نمايد كه بعضی از آنها عبارتند از:

1- تثبيت اصل اخوت ايماني. خداوند می‌فرمايد: «انما المؤمنون اخوة فأصلحوا بين اخويكم و اتقوالله لعكم ترحمون.» برادری فقط يك شعار و شعر و يا يك احساس درونی نيست؛ بلكه نظامی كامل است كه حاوی مجموعه‌ای از حقوق و تكاليف می‌باشد كه از طريق مسؤوليت‌پذيری و همكاری بين برادران، حمايت و ياوری همديگر عملی می‌گردد. اگر چه اخوت از نظر مفهومی هيچ‌گونه ابهام و پيچيدگی ندارد ولی از نظر مصداق گاهی دچار ابهام می‌گردد. برخی اوقات اخوت ايمانی با گروه و هواداران فرد در تعارض قرار می‌گيرد. خداوند می‌فرمايد: «أيجب أحدكم أن يأكل لحم اخيه ميتاً فكرهتموه.» در بين شيعيان: آيا يكی از شما دوست دارد كه گوشت برادر شيعه خود را بخورد و در بين اهل سنت: آيا يكی از شما دوست دارد كه گوشت برادر سنی خود را بخورد. نه اين طور نيست. مفهوم اخوت در بين پيروان يك مذهب نيز تنزل كرده و شامل گروهی شده و گروه ديگر را در بر نمي‌گيرد.

2- مبنای ديگری كه در ايجاد فضای اطمينان در بين فرزندان يك جامعه ايمانی نقش دارد اعتماد به ظاهر مردم و پرهيز از كند و كاو درباره رازها و درون داشتهای مردم است. اگر مي‌بينيد كسی ظاهر پسنديده‌ای دارد و نسبت به انجام اطاعات خداوند مداومت و مواظبت دارد و از منكرات دوری مي‌كند، حكم به عدالت او مي‌شود و ظاهر او در نظر گرفته مي‌شود. جايز نيست كسی كه مي‌گويد به اسلام پاي‌بند است اسلام او را نپذيريم. خداوند متعال فرمود: «ولا تقولوا لمن ألقی إليكم السلام لست مؤمناً.» (نساء/94). در شأن نزول اين آيه آمده است كه پس از جنگ خيبر گروهی از صحابه يكی از يهوديان را به نام مرداس بن نهيك فدكی تعقيب كردند. او وقتی نزديكی سپاهيان پيامبر(ص) را احساس كرد به همراه خانواده و مال خود فرار كرد. وقتی مسلمانان به او رسيدند او رو به مسلمانان كرد و گفت: اشهد أن لا اله الاّ الله و أن محمداً رسول الله. يكی از مسلمانان او را كشت. وقتی نزد رسول خدا(ص) باز آمدند او را از اين قضيه با خبر ساختند. رسول خدا(ص) به او گفت: آيا كسی را كشتی كه به يگانگی خداوند و پيامبری من شهادت داده بود. او گفت: ای رسول خدا! او اين كار را برای فرار از كشته شدن انجام داد. رسول خدا(ص) به او فرمود: «آيا پرده قلب او را شكافتی و آنچه را كه به زبانش مي‌گفت نيافتی و بدان چه در نفس او بود اطلاع حاصل كردي.»

3- مبنای ديگری كه در ايجاد امنيت اجتماعی و محو تعدد داخلی نقش دارد حمل به بهترين وجه است كه از نظر فقهی به آن اصل درستی در فعل انسان مسلمان می‌گويند. يعنی بايد كارها، عقود و معاهدات انسان مسلمان را حمل به صحت كرد تا وقتی كه فساد آن اثبات شود. يكی از پيامهای آن اين است كه نيت بد را از عمل انسان مسلمان بعيد بدانيم. زيرا تمام كارهايی كه يك انسان مسلمان انجام می‌دهد دو وجه دارد: يكی از آنها جنبه زشتی و ديگری جنبه نيكی و زيبايی است. بنابراين انسان بايد كار مسلمان را بر وجه خوبی حمل كند اگر چه احتمال آن ضعيف باشد. امام علي(ع) مي‌فرمايد: «كار برادرت را بر بهترين وجه قرار بده تا اينكه آنچه را برای او تصور كردی به تو بدهد. و كلمه‌ای را كه از برادرت صادر شد بد مپندار در حالی كه محمل نيكی برای آن مي‌توانی پيدا كني.»

اين مبنا علاوه بر اين كه موجب اعتماد سازی در بين جامعه اسلامی مي‌شود باعث حفظ حرمت ديگران و پرهيز از وارد كردن اتهامات واهی به آنان مي‌شود. يكی از هدفهای اين مبنا اين است كه هميشه همه ابعاد گوناگون شخصيت ديگری را ببينيم و به عناصر مثبت وجود او پی ببريم و به عيبجويی در وجود او نپردازيم. هنگامی كه حواريون بر جسد سگی گذشتند گفتند: اين سگ چه بوی بدی دارد. حضرت عيسي(ع) فرمود: چه دندانهای سفيدی دارد.

 

علل تكفير و خشونت و تروريسم به عوامل زير برمي‌گردد:

الف- جهالت و فهم سطحی از دين و نازايی فكری كه به ناامنی تكفيری منجر مي‌شود.

ب- سوء ظن به ديگري؛ چرا كه گمان‌ها آبستن فتنه ها هستند. تكفيري‌ها با عينك سياه به ديگران نگاه مي‌كنند، اين كار آنان باعث سوء ظن به ديگران مي‌شود.

ج- نگاه تجزيه‌ای به اسلام؛ ديد كاملی در رابطه با نقش اسلام در زندگی وجود ندارد. پيامبر(ص) فرمود: «دين خدا را جز كسی كه از هر حيث بدان احاطه داشته باشد به پا نمي‌دارد.»

عزيزان! مشكل ما ناتوانی فكری است. ناتوانی فكری باعث مي‌گردد كه گروهی سطحي‌نگر به وجود آيند كه فقط سطور را مي‌خوانند و توجهی به ما بين سطور ندارند. از اين رو به جای اينكه موجب گشودگی به سوی ديگران شود به خودخواهی تبديل مي‌شود و به جای اينكه به روحی سرشار از رحمت و سلامت تبديل شود به چيزی بي‌محتوا تبديل مي‌شود. مشكل اينان خفتگی عقلی است كه امام علي(ع) از آن به خداوند پناه مي‌برد. امام(ع) فرمود: «از خفتگی عقل و خطاهای زشت به خدا پناه مي‌برم و از او ياری مي‌طلبيم.»

 

* نوشتار حاضر به نمايندگی از علامه مرجع سيد محمد حسين فضل الله توسط نماينده ايشان در نشست فقهی شرم‌الشيخ كه مؤسسه «إقرا» پيرامون مسائل تروريسم برگزار نموده بود قرائت گرديد.