پيام معظم له به كنگره گفت و گوی تمدن ها در دوحه قطر*

در اين روزگار، ديگر نمی توان از ديگران كناره گرفت و در لاك خود فرو رفت، زيرا پيچيدگی روابط انسانی و چالش های فراروی آن بر سر بسياری از مسائل مشترك بر همه طرف ها ايجاب می كند برای مصلحت عمومی ای كه به گونه ای بشريت را گرد هم می آورد، وارد گفت و گو شوند.

مشاهده اوضاع كنونی جامعه بشری كه تحت تأثير تمدن مادی كه دين گريزی و خداگريزی را به انسان القا می كند قرار گرفته و عرصه بر اديان تنگ شده است، مسأله گفت و گو بين اديان را به حد ضرورت رسانده است و شايسته است با اين موج ماديت گرايی به طور جدی مقابله شود. از اين رو برخی از نكته های اساسی را كه معتقدم اعتبار روش شناختی در جديت هر گفت و گويی به ويژه گفت و گوی اديان ـ دارد و می تواند حركت انسان از مبدأ تا مقصدش را تحت شمول گيرد، مطرح می كنيم:

1ـ هيچ ايمانی بدون گفت و گو نيست.

از نگره ای اسلامي، ايمان بدون گفت و گو امكان ندارد. زيرا ايمان از سخن انسان با خويش در جريان تفكری درونی آغاز می شود كه در آن ميان يك احتمال و احتمال ديگر و ميان يك ايده و ايده ديگر و ميان نفی از سويی و اثبات از سوی ديگر، رابطه ای جدلی برقرار می شود و در اين فرايند، عقيده انسان ساخته می شود كه خود، در سايه باور انسان به آنچه كه حقيقت می داند شكل می گيرد. گذشته از اين گفت و گوی درونی كه در عالم عقيده برقرار می شود، گفت و گوی درونی ديگری هم بر محور التزام دينی انسان و استواری او در راه عقيده اش پا می گيرد و اين زمانی است كه در برابر عوامل فريبنده ای كه انسان را وامی دارد تا در مرحله عمل، كاری خلاف باورش كند، كشمكشی ميان منطق عقل و منطق عاطفه و ميان نقاط ضعف و نقاط قوت در درون او پديد می آيد.

به اختصار می توان گفت، ايمان در جريان گفت و گويی كه يك ذات با خويش برقرار می كند شكل می گيرد و هدف آن دست يابی انسان به انسجام و يكپارچگی در باورهای عقيدتی و التزامات فكری و عملی است. اين حالت سبب می شود تا انسان در دوگانگی و پريشانی شخصيتی وفكری قرار نگيرد و آرامش و اطمينان و امنيتی را كه ايمان به او بخشيده، از دست ندهد.

 

2ـ ايمان حركتی در مسير عقل است.

منطق ياد شده ما را به حقيقت دينی اصيلی می رساند و آن اين است كه ايمان حركتی در مسير عقل است و نه ورای آن و نه حتی در مسير ماورائيات غيبي، كه پيش از هر چيز بايد وجود آن با عقل رصد و اثبات شود. هر چند عقل به سبب نداشتن ابزارهای درونی اكتشاف، قدرت بررسی اجزای آن را ندارد، درست مانند فلسفه كه هر چند نمی توان به مدد آن جوهر و كنه ايمان را شناخت اما می توان در آن اشاراتی به ايمان يافت.

انسان ـ هر چند تنها در بعد اثباتی ـ به چيزی ايمان می آورد كه معقول باشد، زيرا عقل ميزان حقيقت و وهم و خيال است ، روايتی داريم كه می گويد: لما خلق الله العقل، قال له اقبل، فاقبل ثم قال له ادبر فادبر، ثم قال: وعزتی و جلالی ما خلقت اعز علی منك. اما انی اياك آمر و اياك انهی و بك اثيب و بك اعاقب.

خدا چون كه عقل را آفريد به او فرمود: روی آور و او روی آورد و سپس فرمود: روی گردان و او روی گرداند. سپس فرمود: به عزت و شكوهم، چيزی را نيافريدم كه عزيزتر از تو برای من باشد. من تنها به تو امر و نهی می كنم و تنها به سبب تو ثواب و عقاب می دهم.

 

3ـ فهم دين، بشری است.

با اذعان به اين كه پيامبران، از خطای در تبليغ رسالت خود و در فهم خويش از رسالت معصوم بوده اند، اما فهم دين، چيزی نيست جز نظر گاه اجتهادگران در به دست آوردن حقايق واقعی دين. بنابراين اختلافات اجتهادی در فهم دين امری طبيعی است كه سبب زايش مذاهب متعددی شده و هيچ دينی هم از آن مصون نمانده است. «ولايزالون مختلفين الا من رحم ربك و لذلك خلقهم؛ در حالی كه پيوسته در اختلافند، مگر كسانی كه پروردگار تو به آنان رحم كرده وبرای همين آنان را آفريده است.» (هود / 119 – 118)

در پرتو آنچه گفته آمد و به ويژه مسأله پيروی ايمان از عقل، بايد گفت دينی كه از طريق اجتهاد به دست آمده، وجهه ای فرهنگی دارد كه هر انسانی می تواند در آن تخصص يابد و پيرامون آن وارد گفت و گو شود. از اين رو اين تصور كه مسلمانان هميشه به اسلام بهتر از ديگران آشنا هستند و مسيحيان به مسيحيت خود از ديگران آشناترند و يهوديان به يهوديتشان و ديگران نيز به اديانشان؛ تصوری غير دقيق وغير علمی است. زيرا مناقشه با ايده ای دينی در بعد فرهنگی اش، مانند مناقشه با هر ايده ديگری تابع معيارهای علمی آن است كه به مدد آنها بر درستی يا نادرستی آن استدلال می شود. مبنای اين استدلال، روش مندی انسانی عام و نمونه های فرهنگی ـ معرفتی ای است كه ابزارهای راه يافتن به موضوع است.

شايد آنچه كه اين نوع از انحصار طلبی پيروان هر دين نسبت به دين خودشان را ايجاب كرده است خلط ميان بعد فرهنگی دين و بعد مناسكی ـ عبادی آن است كه مجال پرداختن به آن اين جا نيست.

آنچه دوست دارم در اين جا بدان اشاره كنم اين است كه ايده انحصار معرفتی دين، مجال های پيوند و پيوست فكری را كه از طريق گفت و گويی گشوده برای فهم حقيقت مسير است، از بين می برد.

در اين جا است كه عظمت روش گفتگو را كه قرآن كريم برای پيامبر اسلام(ص) مقرر نموده است، در می يابيم: «و انا او اياكم لعلی هدی او فی ضلال مبين؛ در حقيقت يا ما يا شما بر هدايت يا گمراهی آشكاريم.» (سبأ/24)

بر اساس اين روش، گفت وگو كننده ، درستی فكر خويش و نادرستی فكر طرف مقابل را مطرح نمی كند. ايده ای كه اين روش طرح می كند، برابری احتمال خطا و صواب است و همين امر، فرصت اداره گفت و گو را با بيشترين حد واقع گرايی علمی ای كه از موضعی بی طرف به جست و جوی حقيقت می پردازد، فراهم می كند.

گفت و گو، نوعی انديشيدن به صدايی شنيدنی يا خواندنی است. اين، همان جوهره دعوت انبيا از مردم است كه از آنان می خواهد وارد مناقشه ای جدی پيرامون افكاری كه مطرح می كنند شوند و اين زمانی بود كه آن مردم با دشنام، تمسخر و زورگويی و پيشداوری ها با آن افكار روبه رو می شدند.

 

4ـ در گفت و گو، هيچ ممنوعی وجود ندارد.

اگر ايمان را نتيجه گفت وگويی عقلانی دانستيم، طبيعی است كه هيچ امر ممنوع (حرام) يا مقدس در گفت وگو، جايی ندارد. اين امر را از قرآن كريم در می يابيم كه همه موارد اتهام پيامبر(ص) را كه از سوی مشركان متوجه شخص و رسالت او شده بود ذكر می كند و سپس با جديت و واقع گرايی تمام بررسی می كند و از آنان می خواهد بينديشند آيا اين شخص ديوانه است يا عاقل؟ ساحر است يا پيامبر؟ دروغگو است يا راستگو؟ و قرآن او ساخته بشر است يا كتابی است الهي؟

از اين رو هر گفت وگويی اگر در پی واقع گرايی و عقلانيت است نبايد پيش ذهنيت های مقدس را نقطه آغاز خود قرار دهد. زيرا خود تقديس هم بايد به وسيله عقل و از راه دليل و برهان اثبات شود.

 

5ـ يكپارچگی اديان.

از نظر اسلام، رسالت های آسماني، حركتی يكپارچه و تصاعدی در ساختن تمدنی انسانی است كه مبنای آن توحيد است: «اعبدوا الله ما لكم من اله غيره؛ خدا را بپرستيد كه برای شما معبودی جز او نيست.» (اعراف / 59)

از اين رو هر ديني، دين پيشين ر ا تصديق كرده و با ايجاد تغييرات و تعديل هايی كه شرايط ايجاب می كرد، مكمل آن بوده است. بر اين اساس نسبت دين به خدا، واحد است: «آمن الرسول بما انزل اليه من ربه و المؤمنون كل آمن بالله و ملائكته و كتبه و رسله لا نفرق بين احد من رسله و قالوا سمعنا و اطعنا غفرانك ربنا و اليك المصير؛ پيامبر ]خدا[ بر آنچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است ايمان آورده است، و مؤمنان همگی به خدا و فرشتگان و كتابها و فرستادگانش ايمان آورده اند و ]گفتند:[ ميان هيچ يك از فرستادگانش فرق نمی گذاريم و گفتند: «شنيديم و گردن نهاديم، پروردگارا، آمرزش تو را ]خواستاريم[ و فرجام به سوی تو است.» (بقره / 285)

اين امر، وجود اهداف مشترك ميان اديان را مفروض می گيرد كه گفت و گو بايد در خدمت اين اهداف كلی پيامبرانه دينی باشد كه خود آن اهداف هم خدمت بزرگی به تمدن بشری می كند.

 

6ـ پايه های تمدن.

ما بر آنيم كه تمدن در بعد انسانی اش و در امتداد فكری و عملی اش، مبتنی بر عناصر زير است:

الف) احترام انسان به انسان؛

زيرا همه اديان بر كرامت انسانی تأكيد ورزيده اند، چون هدف همه رسالت های آسماني، هدايت انسان به راه راستی است كه سطح انسانی انسان را چندان ارتقاء می دهد كه از مرتبه فرشتگان هم فراتر می برد. خدای سبحان در قرآن می گويد: «ولقد كرمنا بنی آدم؛ و قطعاً ما بنی آدم را گرامی داشتيم.» (اسراء/70)

ب) تعامل بشر در نيروها و دستاوردها كه روند طبيعی وجود انسان بر روی زمين است.

خدای سبحان در قرآن كريم می گويد: «يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثی و جعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عند الله اتقاكم؛ ای مردم،ما شما را از مرد و زنی آفريديم و شما را ملت ملت و قبيله قبيله گردانيديم تا با يكديگر شناسايی متقابل حاصل كنيد. در حقيقت ارجمندترين شما نزد خداوند پرهيزگارترين شماست‌.»(حجرات/ 13)

از اين رو هر تمدنی بايد در همه اهداف و حركت ها و دستاوردهايش ، تمامی ابعاد انسان را مخاطب قرار دهد. زيرا معتقديم كه انسان نماد تعامل برجسته و متمايز ميان دو بعد مادی و معنوی است، چرا كه حاصل «مشتی از خاك و نفحه ای از روح خدا» است. و از آن رو كه دين برای خدمت به انسان آمده است و نه انسان برای خدمت به دين، طبعا تمدن نيز بايد در اين مسير ـ يعنی خدمت به انسان ـ حركت كند. تمدنی كه انسان را به بعدی واحد تقليل می دهد، تمدنی است كه انسان را از حيات واقعی دور می كند و يا او را در غرقابه غرايز سركش غرقه می كند.

بنابراين ايمان به عقل، اساس انديشه و ابداع و توليد علم است و توليد علم از دو منبع تفكر و تجربه علمی ميسر است. دين، علم و نوآوری علمی را ناپسند نمی شمرد و قرآن كريم نيز تأكيد می كند كه: «هل يستوی الذين يعلمون و الذين لايعلمون انما يتذكر اولوا الالباب؛ آيا كسانی كه می دانند و كسانی كه نمی دانند يكسانند؟ تنها خردمندانند كه پند پذيرند.» (زمر / 9) و جريان توليد علم و معرفت را جريانی تصاعدی می داند و اين همان تأكيد خدا به پيامبر است كه «قل رب زدنی علماً؛ بگو پروردگارم علم مرا افزوده كن» (طه / 114). شريعت اسلام بر مردم واجب گردانيده است كه در مسير علم و دانشی كه استواری نظام اجتماعی در همه سطوح، متوقف بر آن است، حركت كنند. از اين رو جريان توليد علم، جريانی انسانی و يكپارچه است كه ملت ها وجوامع و تمدن ها، به طور يكپارچه و تكاملی در آن سهيم هستند.

بر اساس آنچه گفته آمد نقطه آغاز گفت و گوی اديان و هر گفت و گوی انسانی و تمدنی ديگر، بايد مقاصد و اهداف و نقاط مشتركی باشد كه اين مقاصد و اهداف مشترك بايد در فرايند برنامه ريزی لحاظ شود تا تمدن انسانی بر پايه ارزش های دينی بنياد شود. آن مقاصد و اهداف مشترك عبارتند از:

 

1ـ توحيد بر ضد الحاد و شرك.

قرآن كريم عنوان «سخن برابر» را ميان اديان آسمانی مطرح كرده است: «قل يا اهل الكتاب تعالوا الی كلمه سواء بيننا و بينكم الا نعبد الا الله و لا نشرك به شيئاً؛ بگو ای اهل كتاب. بياييد بر سخنی كه يمان ما و شما يكسان است، بايستيم كه: جز خدا را نپرستيم و چيزی را شريك او قرار ندهيم.» (آل عمران / 64)

شايسته است عنوان توحيد، عنوان حاكم بر حركت اديان در رويارويی با ماديت گرايی الحادی ای باشدكه انسان را كالايی مادی می داند كه بر اساس غريزه و به دور از عقل و بر اساس دنيا و بی توجه به آخرت حركت می كند. توحيد بايد بر انديشه هم حاكم باشد و هرچه شرك آلود است، راهی به انديشه نيابد. توحيد بايد بر رفتار هم حاكم باشد و هيچ ابزاری شرك آلود مورد استفاده قرار نگيرد. در اين ميان مسأله آزادی در تمام مسايل انسان مطرح است كه مبتنی بر بندگی محض خدا است.

در اين جا در می يابيم كه يكی از عناصر كارايی اين رويارويی اين است كه دين خود را بر عرصه زندگی امروز تحميل كنند و اين بر مبنای آن گزينه ای است كه پيشتر مطرح كرديم و آن اين كه فهم ما از دين، بشری است، يعنی در معرض خطا و صواب است و نيز عقل جايگاهی ويژه در ايمان دارد و اين بر ضرورت مفتوح ماندن باب اجتهاد در فهم دين تأكيد دارد تا دين از علاج مسايل هر عصر و زمانی ناتوان نشود و يا چنان نشود كه دين در وادی ای و مردم در وادی ای ديگر سير كنند يا دين به گونه ای برای مردم وانمود شود كه مردم ناچار شوند در حالتی دوگانه ميان دين و زندگی قرار گيرند.

گفت و گوی واقع گرايانه ميان اديان می تواند زمينه پرباری برای تعاطی تجارب در علاج مشكلات جامعه هر عصر از سوی دين ـ هر دينی ـ باشد و اين خود به شكلی مؤثر و كارآمد سبب غنابخشی به تجربه دينی ـ تمدنی می شود.

 

2ـ بندگی خدا در رويارويی با استكبار.

عنوان دومی كه قرآن كريم به عنوان مبنای گفت و گوی اديان مطرح كرده است، بندگی خدا و پرهيز از استكبار و استعلا است: «ولايتخذ بعضنا بعضاً ارباباً من دون الله؛ و بعضی از ما بعض ديگر را به جای خدا به خدايی نگيرد.» (آل عمران / 64). يعنی اين كه انسان هر چند شأنش بلند و قدرتش فراوان باشد، ادعای علو و برتری نسبت به ديگری نكند، زيرا قدرت و شخصيت بالا، او را به ربوبيت نمی رساند. بر اين اساس اديان نقش بزرگی در پيشگيری از حاكميت شكل های مختلف استكبار ـ سياسي، اقتصادي، امنيتی و يا اجتماعی ـ بر انسان دارد؛ هر چند استكبار در جلوه ای دينی ظهور كند. زيرا تكيه بر اصل عبوديت مطلق نسبت به خدا هيچ گونه استكباری را بر نمی تابد.

استكبار، همين چيزی است كه امروزه در رفتار قدرت های مستكبر می بينيم كه بشريت را به سوی ارزش های سودگرايی و منافع شخصی جهت می دهد و از ارزش های اخلاقی و معنوی دور می كند.

 

3ـ ارزش های اخلاقی پايه های تمدن سازی اند.

ارزش های اخلاقی ای كه تمدن ها را حركت بخشيده و بر مبنای قواعد و قوانين و شرايع استوار ساخته، ارزش هايی هستندكه ريشه و منشأيی دينی دارند. زيرا منشأ اين ارزش های اخلاقي،خداست. از اين رو مسئوليت گفت و گوی اديان، برنامه ريزی برای حراست ارزش ها از تحريف و تشويه در جريان تمدن سازی است. زيرا ما معتقديم كه دور ساختن ارزش های دينی  از تمدن، به ويژه تمدن جديد ، جنايتی بزرگ در حق بشريت است. زيرا دين برای خدمت به دنيا و آخرت انسان آمده است.

در اينجا بايد بر اهميت دخالت دادن ارزش ها در عالم اكتشافات علمی تأكيد ورزيد، زيرا اگر اعتقاد داريم كه دين مشوق علم و اكتشاف است، بايد بپذيريم كه عدم داوری و عدم نظارت ارزش های اخلاقی و معنوی بر جريان علم، سبب تبديل علم به عنصر تخريب و ويرانی می شود نه آبادانی زندگي. امروزه مشاهده می كنيم كه نشستن ارزش هايی مانند مصرف و انحصار به جای ارزش های دينی ای كه تعاون و ايثار را تشويق می كند بر تمام بشريت تأثير گذاشته است. نمونه اين تأثير را در اختلالی كه در محيط طبيعت و زيست پديدار شده است مشاهده می كنيم.

در اين چارچوب بايد گفت و گو بر سر ارزش های دينی معنوی و اخلاقی در اديان آسمانی را در مرزهای عملی و واقعی اش چنان مديريت كنيم كه ما را به هدف دست يابی به نظام اخلاقی ای بر گرفته از اديان آسمانی برساند. اين امر سبب می شود تربيت اخلاقی دينی در حدود مورد اتفاق و اجماع، بستر واحدی يابد و گفت و گو بر سر موارد اختلافي، در حدود واقعی و اشارات معنوی پيگيری شود و اين بر اساس ايده ای است كه پيشتر اشاره كرديم؛ يعنی اجتهاد دينی در هر دين منحصر به پيروان آن نيست.

در اين جا بايد اشاره كنم كه كارآمدی گفت و گو پيرامون ارزش های دينی معنوی و اخلاقي، مقتضی ورود به جزئيات دقيق مسايل اخلاقی است. زيرا سخن های تكراری در عناوين كلي، مسأله اخلاق را همچنان در حوزه كلياتی نگه می دارد كه هيچ آگاهی عملی ای را در ضمير انسان ها پديد نمی آورد و از مسأله اخلاقی قدرت تحميل خويش بر فرايند تمدن سازی انسان معاصر را می ستاند.

 

4ـ برپايی عدالت، هدف اديان

از ديدگاه اسلام و حتی از نگاهی واقع گرايانه، برپايی عدالت،هدف بزرگ فرستادن پيامبران و رسالت های آسمانی است. اين هدف در سخن خدای متعال در قرآن كريم مورد تصريح قرار گرفته است: «لقد ارسنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب والميزان، ليقوم الناس بالقسط؛ به راستی ]ما[ پيامبران خود را با دلايل آشكار روانه كرديم و با آنها كتاب و ترازو را فرود آورديم تا مردم به انصاف برخيزند.» (الحديد /‌25).

بر اين اساس تحقق عدالت انساني، هدف مشترك همه اديان است. بنابراين ايستادگی در برابر ظلم ـ چه ظلم افراد و چه ظلم گروه ها و دولت ها ـ ضرورتی دين است. در اين زمينه، لازم می دانيم كه برای برقراری گفت و گويی پيرامون تجليات ظلم در خلال عناوينی چون اشغال، ترور و جنايت تلاش كنيم و نگاه دينی مشترك به اين عناوين را از خلال دو مفهوم عدل و ظلم روشن سازيم تا عنوان عدل در فضای مه آلود ابهام باقی نماند.

در اينجا ضروری است در منشأ آن چه كه تندروی و تروريسم ناميده می شود، دقت شود تا حساب دين از محيط و شرايط واقعی ای كه بر متدينان و غير متدينان سايه افكنده است، از هم جدا شود. شايد از روشن ترين شعارها، شعاری است كه قرآن كريم از زبان حضرت موسي(ع) حكايت می كند: «رب بما انعمت علی فلن اكون ظهيراً للمجرمين؛ ]موسي[ گفت: پروردگارا به ]پاس[ نعمتی كه بر من ارزانی داشتن هرگز پشتيبان مجرمان نخواهم شد.» (القصص / 17) و نيز خدای سبحان تأكيد كرده است: «ولايجرمنكم شنئان قوم علی ان لا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوي؛ والبته نبايد دشمنی گروهی شما را بر آن دارد كه عدالت نكنيد. عدالت كنيد كه آن به تقوا نزديكتر است.» (المائده / 8) و در آيه ای ديگر می گويد: «و اذا قلتم فاعدلوا ولو كان ذاقربي؛ و چون سخن گوييد دادگری كنيد هر چند ]درباره[ خويشاوند شما باشد.» (الانعام /‌152) «ان الله يأمر بالعدل والاحسان و ايتاء ذی القربی و ينهی عن الفحشاء و البغي؛ در حقيقت، خدا به دادگری و نيكوكاری و بخشش به خويشاوندان فرمان می دهد و از كار زشت و ناپسند و ستم باز می دارد.» (النحل / 90).

 

5ـ پيراستن دين از شائبه ها

شك نيست كه دين با نزول به جهان بشر، از حركت انسان ها در توليد انديشه و رفتار كه محل تداخل عناصر متنوع فرهنگ بشری است، متأثر شده است. تاريخ چالش ها و نزاع های دينی و غير دينی در آويختن مفاهيم و عناصر غير اصيل و وارداتی و ناخالص به دين، سهيم بوده است. از اين رو اقدام به بازنگری انتقادی با هدف بازگرداندن دين به ريشه های صاف و سرچشمه های اصيلش، ضروری می نمايد.

 

6ـ دين، محبت است

با مطالعه اديان در می يابيم كه در همه اديان تأكيدی ويژه بر محبت شده است. محبت، احساس مثبت و معنوی و عملی در ارتباط با ديگران است. زيرا محبت به معنای نگاه انسانی داشتن ديگران است.

در آموزه های مسيحی آمده است: خدا ، محبت است و مخلوق از دريچه عشق كه راز هستی و عنايت و لطف و حرمت است، با خدايش ارتباط می يابد.

در اسلام نيز دين، همان محبت شمرده شده است. در حديث آمده است: «لا يؤمن احدكم حتی يحب لاخيه ما يحب لنفسه و يكره له ما يكره لها؛ هيچ يك مؤمن نخواهد شد تا آن كه برای برادرش همان را دوست بدارد كه برای خود دوست می دارد و همان را ناخوش بدارد كه برای خود ناخوش می دارد.» و به تعبير ديگر اسلام از انسان می خواهد خودت را جای ديگران بگذار.

اگر محبت، چارچوب رفتار و فكر انسان را شكل دهد، سبب می شود تا وجود ديگران را به رسميت بشناسد و انديشه اشان را محترم بشمارد و اختلاف فكری را مسأله ای انسانی بداند كه مقتضای تنوع تجربه فكری و عملی انسان است.

اين همان چيزی است كه در خط اسلامی دعوت به خدا و خير و نيكی ـ كه خط همه اديان است ـ ملاحظه می كنيم. اين سخن خدای تعالی است كه: «ادع الی سبيل ربك بالحكمه والموعظة الحسنه وجادلهم بالتی هی احسن؛ با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به شيوه ای كه نيكوتر است مجادله نما.» (النحل / 125). و گفت وگو با اهل كتاب را چنين جهت می دهد: «ولاتجادلوا اهل الكتاب الا بالتی هی احسن الا الذين ظلموا منهم و قولوا آمنا بالذی انزل الينا و انزل اليكم و الهنا والهكم واحد و نحن له مسلمون؛ و با اهل كتاب جز به شيوه ای كه بهتر است مجادله مكنيد ـ مگر ]با[ كسانی از آنان كه ستم كرده اند و بگوييد: به آنچه به سوی ما نازل شده و ]آنچه[ به سوی شا نازل گرديده ايمان آورديم و خدای ما و شما يكی است و ما تسليم اوييم.» (العنكبوت /46).

افزون بر اين رفتار انسانی مسيحيان در برابر مسلمانان و اخلاقيات معنوی اشان از ديد قرآن دور نمانده است: «ولتجدن اقربهم موده للذين آمنوا الذين قالوا انا نصاری ذلك بان منهم قسيسين و رهباناً و انهم لايستكبرون؛ قطعاً كسانی را كه گفتند: «ما نصرانی هستيم»، نزديكترين مردم در دوستی با مؤمنان خواهی يافت، زيرا برخی از آنان دانشمندان و رهبانانی اند كه تكبر نمی ورزند.» (المائده / 82).

اين خود نشان می دهد كه اختلاف در گرايش ديني، مانع ارج گذاری به ابعاد ارزشی در روابط انسانی نيست.

اگر در قرآن كريم از يهود به شكلی منفی ياد شده است، ارتباط با گرايش دينی يهوديت ندارد؛ زيرا يهوديت، دين خدا است كه بر پيامبرش موسي(ع) نازل كرده است. اين ياد كرد منفي، واكنش به رفتارها و اخلاقيات منفی آنان در دوره صدر اسلام است.

اما با اين حال قرآن به مسلمانان تأكيد می كند كه با همه گروه های صلح طلب به رغم اختلاف ديني، از در صلح در آيند و در معامله و روابطشان با آنان، عدالت و حسن معاشرت را رعايت كنند: «لاينهاكم الله عن الذين لم يقاتلوكم فی الدين و لم يخرجوكم من دياركم ان تبروهم و تقسطوا اليهم ان الله يحب المقسطين؛ خدا شما را از كسانی كه در ]كار[ دين با شما نجنگيده و شما را از ديارتان بيرون نكرده اند، باز نمی دارد كه با آنان نيكی كنيد و با ايشان عدالت ورزيد، زيرا خدا دادگران را دوست می دارد.» (الممتحنه / 8). اما آنان كه با كشتن و آواره ساختن مسلمانان وكمك به دشمنان از در عداوت در آمدند، وضع ديگری دارند: «انما ينهاكم الله عن الذين قاتلوكم فی الدين و اخرجوكم من دياركم و ظاهروا علی اخراجكم ان تولوهم و من يتولهم فاولئك هم الظالمون؛ فقط خدا شما را از دوستی با كسانی باز می دارد كه در ]كار[ دين با شما جنگ كرده و شما را از خانه هايتان بيرون رانده و در بيرون راندنتان با يكديگر همپشتی كرده اند و هر كس آنان را به دوستی گيرد، آنان همان ستمكارانند.» (الممتحنه / 9).

بر اساس اين موضوع دفاعی و با توجه به تمام آياتی كه دستور به انفتاح به روی ديگری می دهد بايد گفت كه مسأله جهاد در اسلام، مسأله تجاوز مبتنی بر اختلاف در دين و نظر نيست، بلكه مسأله ای پيشگيرانه و در برخی حالات ديگر دفاعی است و فهم كسانی كه تفسيری منفی از جهاد ارائه می كنند تفسير درستی نيست و مطالعه دقيق تاريخ جنگ های مسلمانان نيز نظر ما را تقويت می كند. در عين حال بايد گفت كه تاريخ اسلام، همانند تاريخ ديگر اديان، در همه جا از عصمت مطلق برخوردار نبوده و طبيعی است كه خطاها يا انحرافاتی از خط مستقيم اتفاق افتاده باشد كه پژوهشگران مسلمان هم در مطالعه جنگ های اسلامی گذشته متذكر آنها شده اند.

 

* قرار بود اين پيام به وسيله نماينده معظم له در كنگره گفت وگوی اديان دوحه قطر قرائت شود اما هيأت نمايندگان معظم له به سبب دعوت از برخی شخصيت های اسرائيلی به اين كنگره، از شركت در آن خودداری كرد.