باید عهدهدار مسئولیت رسالت پیامبر باشیم
علامه مرجع سید محمد حسین فضلالله
مترجم: محمدجمعه امینی
چرا یاد آن حضرت را گرامی میداریم؟ آیا با این که هر صبح و شام به آن حضرت سلام میفرستیم، باز هم ایشان را فراموش کردهایم؟ گرامی داشت پیامبر(ص) مسئله آن حضرت نیست، بلکه قضیه خود ماست؛ زیرا پیامبر موجودی انسانی است که شخصیتش دارای همه آن مفاهیم انسانی است که انسان را به سوی خداوند بالا میبرد، او را با خداوند گره میزند، با خداوند میزید، در خداوند ذوب میشود و تمام فعالیتش برای این است که انسان جدیدی بسازد. انسانی که وقتی با مسئولیت آشنا میشود، از خود و همه ویژگیهای شخصیاش عبور کند و با همه انسانها همراه میشود.
پیامبر به مثابه انسان
«لَقَدْ جَاءَکمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ» [التوبة: 128]، او پیامبری است که با مردم زندگی میکرد. بیشتر پیروان او را مستضعفان تشکیل میداد. برخی از آنان حتی از نظر عقل و شرایط زندگی مستضعف بودند؛ اما پیامبر به این مردم مستضعف توجه داشت. دردها، دشواریها و مشکلات زندگیشان را مورد بررسی قرار میداد و به این جهت، قلبش به درد میآمد.
پیامبر(ص) برای برداشتن همه این دردها و دشواریها، میاندیشید و برنامهریزی میکرد تا عقلهایشان را به روی ایمان به خداوند بگشاید، دلهایشان به خداوند اعتماد پیدا کنند و آنان در زندگیشان با ارادهای قوی و موضعی با صلابت حرکت نمایند و به مصاف چالشها بروند.
«حَرِيصٌ عَلَيْکم» مانند مادری که به فرزندان خود توجه دارد، او نیز به شما علاقهمند است. «بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ» او همان کسی است که در رسالت خود، رحمتی برای جهانیان است، در حرکت رحمت است و در جنگ و صلح خود، سراسر رحمت و مهربانی است. رحمت به تمامی در وجود او تجسم یافته و نسبت به همه مؤمنان مهربان بود.
به این ترتیب، وقتی به سوی او میرویم، با پیامبر به عنوان یک انسان روبرو میشویم. هدف او این است فرد، انسان مسلمان باشد. چون اسلام صرفاً چند واژه نیست که انسان آنها را به زبان بیاورد، صرفاً نماز نیست که انسان آن را به جای آورد. مسلمان بودن به این معناست که عقل تو به همه انسان و همه دنیا توجه داشته باشد. باید قلب تو برای محبت مردم بتپد. نباید در قلب خود نسبت به انسانهای دیگر کینه داشته باشی. پیامبر به خاطر همین رحمت انسانی خود، میخواست انسانی بسازد که در قبال همه فقرا و بیچارگان رئوف و مهربان باشد.
وقتی پیامبر به عنوان یک انسان را مطرح میکنیم، برای این است که خودمان نیز به جامه انسانی درآییم؛ چون در جامعهای زندگی میکنیم که در میان ما وحشیگری رخنه پیدا کرده است. مسلمان مسلمان دیگر را میکشد، او را تکفیر میکند و با تأثیرپذیری از خرافات فکری و فقهی و... او را تحت فشار قرار میدهد.
گرامیداشت پیامبر برای این است که مفاهیم تمدنی مورد نظر ایشان را زنده کنیم. او درست در زمان جاهلیت ظهور کرد. در آن زمان، جایی برای عقل و علم در جامعه وجود نداشت. آزادی وجود نداشت. حتی عزتی که مردم دوران جاهلیت بدان مباهات میکردند نیز ارزشمدار نبود. بلکه عزتی از سر غرور و خودپرستی بود. پیامبر برای این آمد تا تمدنی بسازد که در قالب وحی از آسمان به زمین فرود آمده باشد و مفاهیم انسانیت و ارزشمداری را در روی زمین به پویایی وادارد که انسانی ارزشمدار بسازد. او آمد و به مردم فرمود: عقل حجت خداوند برای بندگانش است. عقل حجتی میان بنده و خداوند سبحانه و تعالی است.
علم و تمدن
در حدیث میخوانیم: «إن الله لما خلق العقل قال له أقبل فأقبل، ثم قال له: أدبر فأدبر، ثم قال: وعزّتي وجلالي، ما خلقت خلقاً أحسن منک، إياک آمر وإياک أنهى، وإياک أثيب وإياک أعاقب؛ وقتی خداوند عقل را آفرید، به او گفت: بیا و عقل آمد. سپس به عقل گفت: برگرد و عقل برگشت. سپس فرمود: به عزت و جلالم سوگند آفریدهای بهتر از تو نیافریدم. فقط به تو دستور میدهم و فقط تو را نهی میکنم و فقط به تو پاداش میدهم و فقط تو را مجازات مینمایم.» از این رو در حدیث آمده است که خداوند هر انسانی را به اندازه عقلش پاداش میدهد و به اندازه عقلش مجازات مینماید؛ زیرا انسان بر اساس عقل خود رفتار میکند و بر اساس عقل است که شنیدهها و دیدههای خود را مورد ارزیابی قرار میدهد. محققان و مفسران نیز گفتهاند: اگر ظاهر نص با عقل قطعی مخالف باشد، این ظاهر حسب مصلحت عقل قطعی تأویل میشود؛ زیرا محال است خداوند و پیامبرش به گونهای که با عقل تضاد و منافات داشته باشد، با ما سخن بگوید. از این رو علما، همه آیاتی را که شاید از آنها معنای جبر یا تفویض برآید، تأویل کردهاند و گفتهاند که این ظاهر مراد و مقصود نیست؛ زیرا جبر با عدالت خداوند سبحانه و تعالی تناسب ندارد. خلاف عدالت است که خداوند انسانی را به ارتکاب گناه مجبور کند و سپس به این جهت او را مجازات نماید.
تأکید اسلام بر مسئله علم به این جهت است که جامعه بسازد که در آن عقل اساس خردورزی را تشکیل دهد و دانش اساس رویکرد انسان به انسانهای دیگر و هستی باشد. در این صورت انسان با توجه به ابزارها و وسایلی که در اختیار دارد، به آسمان پر میکشد و با خدای خود آشنا میشود. در قرآن کریم نیز آمده است: «قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ» [الزمر:9]؛ بنابراین علم نیز یک ارزش انسانی است. چون علم است که معنا و مفهوم انسانیت مسئول در قبال زندگی را در اختیار انسان قرار میدهد. وقتی خداوند بر اهمیت علم تأکید میکند، منظورش این است که امت اسلامی به اندازه خاصی از دانش بسنده نکنند؛ بلکه چنان اوج بگیرند که به تمام دانش دست یابند: «وَقُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا» [طه:114]. چون اسلام برای این آمد که به انسان تمدن ببخشد؛ اما نه تمدنی که از عقل و علم تهی باشد.
به همین دلیل اسلام در کمتر از صد سال توانست تمدن اسلامی را بسازد و به تمامی عرصههای علم و معرفت جهان دست یابد. در همین دوره زمینه ترجمه علوم و دانشهای دیگران فراهم شد. جواهر لعل نهرو که از شخصیتهای فرهیخته جهان است در کتاب نگاهی به تاریخ جهان خود میگوید: «تمدن اسلامی مادر تمدنهای معاصر است.» چون ریشه تمدنهای معاصر به تألیفات و نوشتههای دانشمندان اسلامی بازمیگردد که در عرصههای گوناگون معرفت از خود به یادگار گذاشتند. در این زمینه نکته دیگری نیز وجود دارد و آن این که تأمل تنها منبع معرفت در اندیشه غربی بود؛ اما اسلام از خلال قرآن کریم و اندیشه ورزی دانشمندان اسلامی به ویژه در اندلس تجربه را به عنوان دومین منبع معرفت به دنیا معرفی کرد. وقتی غرب تجربه را با تأمل در هم آمیخت، به پیشرفتهای امروز نائل شد. غرب تجربه را در راستای تأمل به کار برد و از تأمل برای توسعه دادن تجربه استفاده کرد و آن را از محدودیت خارج نمود.
آزادی
به این ترتیب تجربه اسلامی با برنامهریزی پیامبر خدا در جهتی حرکت کرد که معنای آزادی را تثبیت نماید. این همان چیزی است که امام علی(ع) خطاب به همه انسانها بیان میدارد تا معنای آزادی را برایشان تثبیت نماید: «لا تکن عبد غيرک وقد جعلک الله حراً؛ بنده غیر خودت مباش؛ زیرا خداوند تو را آزاد آفریده است.» زیرا آزادی در متن آفرینش، موجودیت و انسانیت تو قرار دارد. از این رو در عقل خود آزاد باش. چون خداوند عقل تو را آفریده است و به آن آزادی داده است تا به همه چیزی بیندیشد؛ اما این آزادی باید مسئولانه باشد. در قلب خود نیز آزاد باش. هیچ کس نباید عاطفهای را به تو تحمیل کند. نباید چون دیگران تو را دوست دارند، دوستشان داشته باشی و چون بغض میورزند، به ایشان بغض بورزی. بلکه برای این دوست داشته باش که محبت در اعماق انسانیت تو جای دارد و به این خاطر بغض بورز که به جهت شرایط پیرامونی، بغض ورزیدن نیز از اعماق انسانیت انسان نشئت میگیرد.
در باب آزادی، امام صادق(ع) میفرماید: «إنّ الحرّ حرٌ في جميع أحواله، إن نابته نائبة صبر لها، وإن تداکت عليه المصائب لم تکسره، وإن أسر وقهر واستبدل باليسر عسراً؛ فرد آزاد در همه شرایط آزاده است. اگر ناملایمات بر او وارد شود، صبر میکند و اگر مصائب بر او یورش آورند، او را در هم نمیشکنند. هر چند که اسیر و مقهور شود و آسایش به عسرت تبدیل شود.» چون آزادی چیزی نیست که از سوی فرد دارای قدرت ترسیم شود. بلکه آزادی ارزشی انسانی و درونی است. آزاد بودن به این معناست که ارادهات آزاد باشد. این که به چیزهایی که بدان باور نداری تسلیم نشوی. حتی اگر این مسئله توسط دیگران بر تو تحمیل شوند. برخی گفتهاند: این ژان پل سارتر فیلسوف غربی است که گفته است آزادی ریشه در درون انسان دارد نه بیرون او. ولی حرف ما به این دسته از مردم است که این امام صادق(ع) است که فرموده بود: آزادی ریشه در درون انسان دارد. اگر صاحب اختیار اراده، اندیشه، خط و حرکت خود باشی، آزاد هستی. وقتی به چیزی باور نداری، توان نه گفتن داشته باشی و اگر چیزی مطابق باورهای توست، توان آری گفتن داشته باشی. حتی اگر در داخل زندان باشی. ولی اگر صاحب اختیار خواستهها و ناخواستههای خود نباشی، حتی اگر در بیابان یا نقاط دور دست فضا هم باشی، باز هم بنده هستی.
امام جعفر صادق(ع) وقتی آیه «وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ» [المنافقون:8] را میخواند، میفرمود: «إن الله فوّض إلى المؤمن أموره کلها ـ البته موارد حلال منظور است ـ ولم يفوّض إليه أن يکون ذليلاً؛ خداوند همه امور مؤمن را به او واگذار کرده است؛ اما به او اجازه نداده است تا خود را ذلیل گرداند.» انسان آزاد نیست که خود را ذلیل کند. سپس میفرمود:«إن المؤمن أعزّ من الجبل، إن الجبل يستقلّ منه بالمعاول، والمؤمن لا يُستقلّ من دينه شيء؛ مؤمن از کوه محکمتر است. کوه با کلنگ کنده میشود، اما از ایمان مؤمن چیزی کاسته نمیشود.» زیرا دین، اندیشه و همه باورهای او ریشه در درون او دارند، نه دیگران تا بتوانند آنها را از بین ببرند.
بنابراین اسلام از خلال خطی که پیامبر خدا ترسیم کرده و از طریق کتاب خدا و سنت پیامبر از ما میخواهد که تمدن ساز باشیم. باید به سمت تمدن برویم و عناصر تمدن آفرین را به دست آوریم. انزوا گزینی تمدن نیست؛ بلکه تعامل با تمدنهای دیگر نشانه تمدن است. ما چیزهایی را که باعث دور شدنمان از اصول و ارزشها و مبانی تمدنی شوند، نمیپذیریم. باید گفتگوی تمدنها را به راه بیندازیم. باید داشتههای دیگران و خود را مورد بررسی قرار دهیم و بدون این که در برابر تمدنهای دیگران دچار سقوط و فروپاشی شویم، اشتراکات خود را مشخص کنیم. باید بیندیشیم، مناقشه کنیم و وارد گفتگو با دیگران شویم؛ زیرا خداوند از ما میخواهد که باب گفتگوی جهانی را بگشاییم. در گفتگو مقدساتی وجود ندارد. چون خداوند هم با فرشتگان و ابلیس وارد گفتگو شد. قرآن نیز با مشرکان، اهل کتاب و منافقان گفتگو کرد و میخواهد که مسلمانان با دیگران با بهترین روش جدال کنند و به دنبال مشترکات بگردند و بعد از به موارد اختلاف بپردازند.
از این رو وقتی در این دنیا زندگی میکنیم، نباید از دیگران منزوی باشیم و از دستاوردهای دیگران استفاده نماییم. بلکه ابتدا باید سفره خودمان را بگسترانیم و بعد از آن به سفره دیگران نظری بیندازیم و اساس اکتشافاتشان را به دست آوریم. نباید هوش و استعداد خود را به دیگران بفروشیم بلکه باید کاری کنیم که این هوش و استعداد به حرکت درآیند و استعدادهای مسلمانان عرب را به حرکت درآورند تا خود به ابداع و ابتکار دست بزنند.
انسانیت و گفتگو
ما خواستار گفتگو هستیم، گفتگوی مسلمانان با همدیگر، گفتگوی مسلمانان و مسیحیان و گفتگوی مسلمانان با یهودیان، بودائیها و هندوها؛ زیرا خداوند فرموده است: «ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّک بِالْحِکمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» [النحل:125] ما حتی خواهان گفتگو با سکولارها هستیم. باید زمینه گفتگوی اسلام و غرب را فراهم کنیم تا داشتههای خود را به دیگران ارائه نماییم و به داشتههای دیگران گوش دهیم. ما نمیخواهیم که از دنیا منزوی باشیم. بلکه باید با قدرت و نه ضعف، وارد جهان شویم.
بنابراین باید نسبت به تهاجم فرهنگی غرب استکباری و نه همه غرب هوشیار باشیم. چون در غرب مراکز فرهنگی و انجمنهای علمی نیز وجود دارد. ولی این غرب استکباری است که از ابزارهای استکباری خود برای جنگ علیه اسلام و مسلمین استفاده مینماید.
وظیفه داریم که گفتههای غرب و پیش از همه تروریسم را مورد پیگیری قرار دهیم. چون میبینیم که در آمریکا و اروپا بسیاری برای مخدوش کردن سیمای اسلام در برابر افکار عمومی جهان تلاش میکنند. اینان اسلام را دینی به تصویر میکشند که شمشیر کشیده است تا همه دنیا را به قتل برساند.
در برابر این واقعیت ابتدا باید تلاش کنیم به مسلمانان بیاموزیم که از نظر اسلام انسان احترام دارد. چون آنان بسیاری از مفاهیم و آموزههای ما مانند جهاد را مخدوش کردهاند و میکوشند جهاد را خشونت جلوه دهند. خشونتی که اسلام بدان باور دارد و مسلمانان نیز از آن استفاده میکنند. برای جا انداختن هدفشان نیز به حوادث آمریکا، انگلیس و اسپانیا و سایر اعمالی که حتی از نظر اسلام نیز غیرقابل توجیه هستند، اشاره میکنند.
عزیزان! باید فرهنگ مسلمانان را افزایش دهیم. نباید به عبادات بسنده کنیم. بلکه باید نظریات اسلام در باب تعامل با دیگران، از قبیل مدارا و خشونت را نیز به آنان آموزش دهیم. باید به مسلمانان حتی دانش آموزان مدارس ابتدایی بیاموزیم که اسلام دین صلح است، نه جنگ. حتی خداوند نیز درود مسلمانان به یکدیگر و دیگران را سلام نامیده است و درود بهشتیان را نیز سلام معرفی کرده است؛ اما جنگهایی که در اسلام روی داده است، تفاوت بسیاری با تمدنهای دیگر ندارد. این جنگها جنبه دفاعی و پیشگیرانه داشتهاند: «وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَکمْ» [البقرة:190]، «وَمَا لَکمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ» [النساء:74]، «وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکونَ فِتْنَةٌ» [البقرة:193].
در حدیثی از پیامبر میخوانیم: «إنّ الرفق لم يوضع على شيء إلا زانه، ولا نزع من شيء إلى شانه؛ مدارا بر چیزی قرار داد نشد مگر بدان وزانت بخشید و از چیزی برداشته نشد، مگر این آن را سبک کرد.» و نیز میخوانیم: «إنّ الله رفيق يحبّ الرفق ويعطي على الرفق ما لا يعطي على العنف؛ خداوند اهل مداراست و مدارا را دوست دارد و به خاطر مدارا چیزی را میدهد که به خاطر خشونت نمیدهد». در آیه کریمه نیز میخوانیم: «وَلا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَک وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ کأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ» [فصّلت:34]. روشی را در پیش بگیر که دشمنانت را به دوست تبدیل کند.
ای مسلمانان! بکوشید که دوست جهانیان باشید. آن هم به گونهای که بتوانید خردشان را به روی خرد خود، دلهایشان را به روی دلهایتان و زندگیشان را به روی زندگیتان بگشایید. به همین جهت اسلام روی مدارا تأکید کرده و خشونت با دیگران را در همه عرصههای زندگیتان با دیگر نفی نموده است. باید به انسان مسلمان فرهنگ انسانی رفتار با دیگران را بیاموزیم.
در سالروز میلاد پیامبر باید از تو متولد شویم. خداوند چیزی از ولادت آن حضرت بیان نکرده، اما درباره بعثت و رسالت ایشان سخن گفته است. خداوند از ولادت اسلام در شخصیت پیامبر صحبت کرده است. باید در زادروز ایشان متولد شویم. باید در رسالت ایشان متولد شویم. زادروز آن حضرت نباید صرفاً بیان صدا و کلمات باشد. بلکه زادروز پیامبر خدا باید حرکت آفرین باشد. حرکتی که حال و آینده امت اسلامی را بسازد: «لقد کان لکم في رسول الله أسوة حسنة لمن کان يرجو الله واليوم الآخر وذکر الله کثيراً» [الأحزاب:21].