روش قرآن در بازخوانی تاریخ
علامه مرجع سید محمد حسین فضل الله
مترجم: محمدجمعه امینی
وقتی درباره خطبه حضرت زهرا(س) در برابر مهاجرین و انصار مدینه سخن میگوییم، شاید کسی بپرسد: شما که از وحدت اسلامی دم میزنید، چرا این حرفها را میزنید؟ در حالی که وحدت اسلامی ایجاب میکند زخمهای کهنه را تازه نکنیم و به احساسات دامن نزنیم. چون سخن گفتن از وحدت اسلامی و بازخوانی گذشتههایی که باعث بروز مشکلات در میان مسلمانان شدهاند، با یکدیگر همخوانی ندارد.
تاریخ پژوهی واقعگرایانه
در پاسخ به این پرسش باید گفت:
اولاً- تصور نمیکنیم که شعار وحدت اسلامی به این معنا باشد که شیعه در استنباطات تاریخی خود از باورهای اعتقادی خویش دست بردارد یا سنی از برداشتهای تاریخی خود دست بردارد. بلکه شعار وحدت اسلامی به این معناست که جامعه اسلامی به گونهای علمی مورد بررسی قرار گیرد و فرهیختگان و دانشمندان نصوص کتاب و سنت را به دور از حساسیتها مورد بررسی و واکاوی قرار دهند؛ زیرا مشکل ما این است که ما بسیاری از متون تاریخی و قرآن کریم را بر اساس احساسات و نه عقل خود بررسی میکنیم. از این رو ممکن است بسیاری از ما بر اساس پیش فرضها با این متون برخورد کنند؛ بنابراین اگر این متون را با شنیدهها و باورهای خود موافق نبینند، میکوشند که آنها را تأویل کرده و از ظاهر و سیاق آن دور سازند. به همین دلیل فرایند بررسی ظهور متون، تابع ذهنیتهای پیشین ما شده است. ما هم بسیاری از افکار پیشین خود را بر قرآن کریم تحمیل کردیم تا قرآن به صورت اندیشههای ما درآید، نه این که اندیشههای ما به تصویری از قرآن تبدیل شود. مسائل تاریخی مرتبط با خطوط فکری، معرفتی و اعتقادی نیز همینطور است. برخی از ما آن بخشهایی از تاریخ را گزینش میکنند که با خودشان تناسب دارد و آن بخشهایی را که با خودشان تناسب ندارند، رد میکنند. برخی دیگر نیز میکوشند که تاریخ را بر اساس سلیقه خود مرتب کنند، نه اینکه سلیقه فکری خود را تابع دستاوردهای علمی تاریخ سازند.
از این رو مشکل ما این است که عاطفی هستیم و عواطف بر بسیاری از تحقیقات و پژوهشهای حاکم هستند. مشکل این است که عقلانی و منطقی نیستیم تا بر اساس کتاب و سنت و قواعدی که برای فهم کتاب و سنت وجود دارد، مسائل را مورد بررسی قرار دهیم؛ بنابراین اگر کسی آمد و گفت: ظهور کتاب در این است و سنت در این ظهور دارد و این مسئله با چارچوبهای همیشگی ما مطابقت نداشت، صدای واویلای بلند میشود و موجی از تکفیر، گمراه انگاری و تفسیق به راه میافتد.
حال آن که همه ما میدانیم کسانی که به دنبال این روشها هستند و کسانی را که با آنان مخالفت کنند یا اجتهاد متفاوتی داشته باشند، به کفر، گمراهی، فسق و انحراف متهم میکنند، همان طور که در استدلال سست و ضعیفاند، از نظر معرفت نیز ضعیف هستند. چون کسی که صاحب برهان و دلیل باشد، هتاکی نمیکند. کسی که دلیل داشته باشد، حرفهای غیرمسئولانه نمیزند. از این رو وقتی تاریخ را مورد بازخوانی قرار میدهیم، پیش از آن باید ذهنیت منطقی و علمی پیدا کنیم تا بدون پیش فرض و عقلانی به این کار مبادرت بورزیم. چون ممکن است مردم بر اساس تصورات خود، چیزی را که حکم عقلی نیست، حکم عقلانی قلمداد کنند. بنابراین باید بدون پیش فرض، به بررسی متون بپردازیم و از محیط تأثیر نپذیریم.
ما معتقدیم که ذهنیت منطقی و عینی، حساسیت برانگیز نیست و مشکلی را در میان مسلمانان به وجود نمیآورد؛ زیرا این ذهنیت، عقل انسان و نه غرایز او را مخاطب قرار میدهد؛ اما ذهنیتهای غریزی میکوشند با تکیه بر غریزه و نه عقلانیت، عقل انسان را مورد خطاب قرار دهد.
ثانیاً – ما نمیتوانیم تاریخ را از بین ببریم. چون تاریخ وجود دارد. نمیتوانیم کتابهای تاریخ را به دریا بیندازیم. از این رو اگر در جایی به تاریخ بیتوجهی کردیم، به این معنا نیست که تاریخ خود را در جای دیگری به ما تحمیل نمیکند؛ بنابراین باید شجاعت بررسی منطقی و عقلانی تاریخ را داشته باشیم.
بررسی سند و متن
سالها پیش در مجله الاضواء نجف اشرف که از سوی جماعت العلماء نجف اشرف منتشر میشد، پیرامون مطالعات و بررسیهای اسلامی[1] مطالبی را نوشتم. گفتم که باید از دو جهت متون اسلامی را مورد بررسی قرار دهیم. علمای پیشین نیز بر این روش تأکید داشتند؛ اما متأخرین میان این دو جدایی انداختهاند. علمای گذشته وقتی با متنی از پیامبر یا امام روبرو میشدند، میگفتند: باید آن را از حیث سند و متن مورد بررسی قرار دهیم. این که آیا راویان حدیث مطمئن و مورد وثوق هستند؟ آیا دلالتی برای وثاقت حدیث وجود دارد تا بگوییم پیامبر یا امام چنین مطلبی را فرموده است یا نه؟
وقتی از وثاقت متن فارغ شدیم، یعنی مطمئن شدیم که راوی ثقه است یا محتوا ثقه است و یا اینکه دلایل علمی متعددی برای حصول اطمینان وجود داشت، باید به بررسی متن بپردازیم. آیا این متن با عقل مطابقت دارد یا نه؟ اگر با عقل مخالف بود، آن را تأویل میکنیم. آیا این متن با کتاب خدا که حجت اساسی در توثیق روایات است، موافق است یا نه؟ چون از پیامبر(ص) و ائمه(ع) روایت شده است: «کلّ حديثٍ لا يوافق کتاب الله فهو زخرف؛ هر حدیثی که با کتاب خدا موافق نباشد، پیرایه است.»[2]
از این رو اگر دو خبر متعارض به ما رسید و خواستیم که یکی را بر دیگری ترجیح دهیم، باید محتوای آن را مورد بحث و بررسی قرار دهیم. ولی پدیدهای که امروز با آن روبرو هستیم این است که برخیها بدون اینکه به محتوای حدیث بپردازند، فقط به اطمینان صدور حدیث بسنده میکنند. برخی دیگر بدون بررسی سند، حدیث را میپذیرند. این وضعیت را در تحقیقات و مطالعات تاریخی برخی از محدثان مشاهده میکنیم. این مسئله مشکلات فکری بسیاری را در نتیجه گیری به وجود میآورد. ولی تأکید ما این است که وثاقت تاریخی از حیث سند و متن مورد بررسی قرار گیرد.
اسلام بدون مذهب معنا ندارد
ثالثاً – وحدت اسلامی این نیست که شعار اسلام بدون مذهب را مطرح کنیم. اسلامی که هیچ رنگ و بویی ندارد. چون اسلام بدون مذهب نداریم. مذهب گرایی امری اساسی در هویت اسلام است. مذهب گرایی از جایی شکل میگیرد که انسان قرآن، سنت و روند تاریخی مرتبط با سنت را به گونهای خاص بفهمد و انسان دیگری طوری دیگری آن را درک کند. آیا میتوان این فهم را از بین برد یا اینکه انسان میتواند فهم دیگری داشته باشد و به مذهب دیگری گرایش یابد؟
مذهب فکری از اجتهاد ناشی میشود. اجتهاد نیز به عناصر و شرایط موجود بستگی دارد. از این رو راه حل این نیست که مذاهب را از بین ببریم. بلکه راه حل ما در این است که مذاهب را به درگیری فکری برای فهم اسلام تبدیل کنیم؛ بنابراین وجود مذاهب فکری به معنای غنای اجتهادات اسلامی ماست. حال آن که اگر مذهب گرایی قبیلهای، طایفهای، تنگ و متعصبانه داشته باشیم، به بروز کینههای بیشتری دامن خواهیم زد. مشکل مسلمانان هم این است که مذاهب فکری ندارند و گرفتار مذهب گرایی متعصبانهای هستند که نمیخواهند دیگران را نیز ببینند. نمیخواهند حضور دیگران را حس کنند. حتی اگر سخن حق بگویند. شاید با کسی اختلاف داشته باشی ولی این به آن معنا نیست که او سراسر شرارت و پلشتی باشد. شاید با فکر کسی اختلاف داشته باشی ولی این به آن معنا نیست که تمام این فکر را باطل بدانی. اگر بتوانی به دیگری بگویی که تو بعضی اندیشههای برحق و برخی اندیشههای باطل را داری. شاید این روش عقل و قلب او را به انسان بگشاید. قرآن کریم نیز این مسئله را به ما آموخته است.
رفتار عادلانه با دوست و دشمن
ولی مشکل ما این است که تعصبات، روشهای قرآنی را در جان ما نابود کرده است. چون خداوند متعال میفرماید: «وَلاَ يَجْرِمَنَّکمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى»[3] با دشمنت نیز رفتاری عادلانه داشته باش. اگر حق با اوست، حق او را ادا کن و اگر حق نمیگوید، بکوش او را قانع کنی و با او وارد مناقشه شوی. خداوند به ما آموخته است که حق را بگوییم، حتی اگر علیه بستگانمان باشد. «وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُواْ وَلَوْ کانَ ذَا قُرْبَى»[4]، «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ کونُواْ قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء للهِ وَلَوْ عَلَى أَنفُسِکمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالأَقْرَبِينَ»[5].
معنای این آیات این است که حتی اگر برحق نیستی، باز هم با حق باش و حق را به رسمیت بشناس. در حدیث آمده است: «إنّ سيّد الأعمال إنصاف النّاس من نفسک؛ سرور اعمال، عدالت ورزی با مردم است.»[6] شاید مردم این مسئله را اخلاقی حساب کنند. ولی این مسئله به جنبه اخلاقی بحثها و درگیریهای فکری با دیگران میپردازد. اگر مسلمان هستی، به این بسنده نکن که به دوستت ستم نکنی، بلکه به دشمنت نیز ظلم روا مدار. امام سجاد(ع) که در بلندای معنویت و اندیشه قرار داشت، به این مسئله پرداخته است. البته همه ائمه ما بلندای ارزشهای انسانی هستند، ولی هر گلی بویی مخصوص به خود دارد.
به خود و شما توصیه میکنم که همه جا صحیفه سجادیه همراهتان باشد. این کتاب آکنده از معارف ناب معنوی، اخلاقی، اعتقادی و اجتماعی است و وقتی انسان به درگاه خداوند دعا میکند روح و قلب انسان او با روش اسلامی آشنا مینماید.
امام سجاد(ع) میفرماید: «وَ ارْزُقْنِي التَّحَفُّظَ مِنَ الْخَطَايَا، وَ الِاحْتِرَاسَ مِنَ الزَّلَلِ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ فِي حَالِ الرِّضَا وَ الْغَضَبِ، حَتَّى أَکونَ بِمَا يَرِدُ عَلَيَّ مِنْهُمَا بِمَنْزِلَةٍ سَوَاءٍ، عَامِلًا بِطَاعَتِک، مُؤْثِراً لِرِضَاک عَلَى مَا سِوَاهُمَا فِي الْأَوْلِيَاءِ وَ الْأَعْدَاءِ، حَتَّى يَأْمَنَ عَدُوِّي مِنْ ظُلْمِي وَ جَوْرِي، وَ يَيْأَسَ وَلِيِّي مِنْ مَيْلِي وَ انْحِطَاطِ هَوَايَ؛ از خطاها دور دار و از لغزشها برکنار. آنسان که در برابر آنچه موجب خشنودى يا خشم است بر يک حال باشم و در کار فرمانبرداری تو باشم و در حق دوستان و دشمنان تو رضايت تو را بر خشنودى و خشم خود ترجيح دهم تا دشمن من از جور من در امان ماند و دوست من از توجه و هواى نفسم نوميد گردد.» یعنی خدایا مرا اخلاق مدار قرار بده. به گونهای که حتی اگر با دشمن زندگی کنم، بگوید که فلانی مسلمان است و امکان ندارد که به من ستم نماید؛ زیرا مسلمان حتی به دشمنان خود نیز ستم نمیکند و اگر در کنار دوستانم بودم، بگوید که فلانی اهل حق و عدالت است و امکان ندارد که درباره حق با سازش کند و چیزی را که حق ما نیست، به ما بدهد.
این روش اگر چه در ابتدا به تعاملات مادی انسانی منحصر است، اما اندک اندک به روش عمومی تبدیل میشود. گاهی انسان چیزی را که مال دیگری است، از او میستاند و گاهی ممکن است در گفتگو به کسی ستم کند و از حق و باطل برای ساکت کردن او استفاده نماید. حال آن که روش اسلامی ایجاب میکند که جز در موارد خاص، تمام دغدغه انسان نه ساکت کردن دشمن که قانع کردن او باشد. از این رو امام صادق(ع) یکی از یاران خود را مورد انتقاد قرار میدهد. چون او در گفتگو با کسی که امامت را قبول نداشت، از روشهای نادرست نیز استفاده کرده بود. به او فرمود: «تمزج الحقّ بالباطل، وقليل الحقّ يکفي عن کثير الباطل؛ حق را با باطل آمیختی. در حالی که اندکی حق از بسیاری باطل بینیاز میکند.» [8] یعنی چه فرقی میان او و توست؟ «لأنّک مثله جحد هو حقّاً، وجحدت أنت حقّاً آخر؛ تو مانند او هستی. او حقی را انکار کرد و تو حقی دیگر را.»[9] او در نتیجه گیری حق را انکار کرد و تو در مقدمات، حق را رعایت نکردی. از این رو کسی که در زمینه روش و جزئیات بحث نادان است با کسی که در نتیجه گیری نادان است، فرقی ندارد.
این همان روش قرآنی است. خداوند نیز جزئیات این روش را به ما معرفی کرده است: «فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللهِ وَالرَّسُولِ»[10]؛ یعنی اگر در چیزی دچار نزاع شدید، به غرایز و تعصبات خود برنگردید، بلکه آنچه را خدا گفته است بگویید و آنگونه که باید، کلام الهی را بفهمید. ببینید پیامبر خدا چه گفته است و آنگونه که شایسته است، فرمایش او را بفهمید؛ و همینطور «هَاأَنتُمْ هَؤُلاء حَاجَجْتُمْ فِيمَا لَکم بِهِ عِلمٌ فَلِمَ تُحَآجُّونَ فِيمَا لَيْسَ لَکم بِهِ عِلْمٌ»[11] اگر معرفت و دانش لازم برای مجادله را نداری، چگونه میخواهی درباره اندیشهای وارد مناقشه شوی؟ زیرا آن که کسانی که ندانسته، اندیشهها را مورد مناقشه قرار میدهند، مناقشهشان به فحاشی، ناسزاگویی و تهمت زدن تبدیل میشود. چون کسی که دلیل و حجت دارد، نمیتواند پیامدها و نتایج آن را انکار کند.
روش گفتگو
جنبه دوم؛ اگر کسی گفتگوهای پیشینیان، به ویژه گفتگوهایی را که در جامعه صدر اسلام صورت گرفتهاند، ملاحظه کند، میبیند که در مسائل حیاتی، روششان بسیار سخت و خشن بوده است. هر کدام دیگر را با کلماتی صریح و روشن و بدون مجامله و القاب اجتماعی مورد خطاب قرار میدادند. حال سؤال این است: آنان با این که در موقعیت ممتازی قرار داشتند، چگونه چنین جرئت این کار را داشتند؟
وقتی مسئلهای مطرح میشود، دو موضع در قبال آن دیده میشود. یکی فردی که خود را برحق میداند. او طوری حرف میزند که گویا فرد خاصی را مد نظر ندارد، بلکه مورد خطاب او موضع، نظر و جریان است. چون در حق مجال هیچگونه تعارفی نیست. تعارف، رفتارهای دیپلماتیک و حرفهای مبهم در روابط انسانی به وضعیت جامعه بستگی دارد.
اما وقتی قضیه اثبات حق و زدودن باطل در میان باشد، تعارف نوعی خیانت به شمار میآید و ملاحظات اجتماعی، ملاحظات علمی را از بین نمیبرد. از این رو خیلی شفاف و روشن با یکدیگر سخن میگفتند.
یکی از تفاوتها این است: حقی که آنان با صراحت و واقعگرایی مطرح میکردند، هیچگونه واکنش بد اجتماعی در پی نداشت تا کسی بیاید و بپرسد: اینان چطور جرئت کردند؟ چگونه با این ادبیات سخن گفتند؟ چون آنان در بیان حق صراحت داشتند و روشهای خاص برخی از فرهنگها و تمدنها که میکوشند با کلمات و احساسات حق را بپوشانند، در آنان تأثیری نداشت.
از این رو میبینیم حضرت زهرا(س) در خطبه خود، وضعیت مسلمانان را تبیین کرد، به نقاط ضعف آن اشاره کرد و درباره ارث بردن خود از پیامبر با خلیفه وارد مناقشه شد. خلیفه با ذکر حدیثی از پیامبر، میراث بردن زهرا(س) را منکر شده بود ولی آن حضرت این حدیث را باور نداشت. روش حضرت زهرا(س) بسیار تند و محکم است؛ اما از قرآن دلیل میآورد. وقتی سخنان خود را به پایان برد، همه مهاجرین و انصار را مورد خطاب قرار داد؛ اما هیچ کس نگفت که او به چه جرئتی این حرفها را به زبان میآورد. از این رو باید بدانیم که در آن زمان، این حرفها از روی احساسات و عاطفه نبود، بلکه ناشی از قدرت حق و استدلال برای حق بود. روش گفتگوی قرآن نیز همین است.
چگونه قرآن را بازخوانی و فهم کنیم؟
اگر به این سطح از درک تاریخ رسیدیم، میتوانیم به نتایج قطعی نیز برسیم و قادر خواهیم بود که مسائل را از جنبه فکری آنها مورد بررسی قرار دهیم. در همه نزاعها و درگیریها، منش و روش اسلامی این است که اسلام را اساس همه اقدامات خود قرار دهیم. حتی تمام رابطهها و قطع رابطهها هم باید بر اساس اسلام صورت بگیرد. به همین دلیل میبینیم علی(ع) که صاحب حق است، وقتی مصلحت اسلام را در این دید که مطالبه خود را مسکوت بگذارد نه این که به گفته برخیها، از حق خود دست بردارد، نظر میداد، در حل مشکلات میکوشید و در بسیاری موارد همکاری میکرد؛ زیرا میفرمود: «فَخَشِیتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِیهِ ثَلْماً أَوْ هَدْماً تَکُونُ الْمُصِیبَهُ بِهِ عَلَیَّ أَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلَایَتِکُمُ الَّتِی إِنَّمَا هِیَ مَتَاعُ أَیَّامٍ قَلَائِلَ یَزُولُ مِنْهَا مَا کَانَ کَمَا یَزُولُ السَّرَابُ أَوْ کَمَا یَتَقَشَّعُ السَّحَابُ فَنَهَضْتُ فِی تِلْکَ الْأَحْدَاثِ حَتَّى زَاحَ الْبَاطِلُ وَ زَهَقَ وَ اطْمَأَنَّ الدِّینُ وَ تَنَهْنَهَ وَ مِنْهُ؛ ترسیدم اگر به یارى اسلام و اهلش برنخیزم رخنهاى در دین ببینم یا شاهد نابودى آن باشم که مصیبت آن بر من بزرگتر از فوت شدن حکومت بر شماست، حکومتى که متاع دوران کوتاه زندگى است و همچون سراب از بین مىرود، یا همچون ابر از هم مىپاشد. بنابراین در میان آن فتنهها قیام کردم تا باطل از بین رفت و نابود شد و دین به استوارى و استحکام رسید.»[12]
از این رو اگر از روش بازخوانی تاریخ و خوانش کتاب و سنت سخن میگوییم، این حرفها نه تنها وحدت اسلامی را تضعیف نمیکند، بلکه باعث تقویت آن میشود؛ زیرا روش ما در وحدت اسلامی این است که در برابر مخالفان و کسانی که خواهان از بین بردن اسلام هستند، باید روی مشترکات خود تأکید کنیم و در اختلافات، به گفتگو بنشینیم. نباید از روی غریزه، بلکه بر اساس خرد حقجوی خود، به مناقشه و گفتگو بپردازیم.
زهرا(س) نماد اسلام و وحدت
او انسانی پاک و مطهر بود و با خداوند و پیامبرش بهترین ارتباط را داشت. عقل او عقل پیامبر بود، روح او روح پیامبر بود، روش او روش پیامبر بود و علم او علم پیامبر بود. او عصاره جسم و روح پیامبر بود. با وجود برخی اختلافات در جزئیات شخصیت زهرا(س) همه مسلمانان اتفاق نظر دارند که او سرور زنان عالم و پاره تن پیامبر خدا بود. خداوند به خاطر خشم فاطمه، خشم میگیرد. چون فاطمه به جهت عصمتی که دارد، جز به خاطر خداوند خشمگین نمیشود و به خاطر رضایت فاطمه راضی میشود. چون فاطمه جز به خاطر خداوند راضی نمیشود.
باید از نظر روحی، فکری، عقلی و جهاد با زهرا(س) باشیم. وقتی یاد زهرا(س) را گرامی میداریم، در راستای وحدت اسلامی است؛ زیرا او نماد همگرایی و اتفاق نظر مسلمانان است. مسلمانان همگی روی عظمت، ارزش و صداقت او توافق دارند. عایشه او را راستگوترین مسلمانان میداند. میگوید: «به جز پدرش، راستگوتر از او ندیدم.»[13] او عابدترین مسلمانان بود: «جز پدرش، عابدتر از فاطمه در میان امت اسلامی ندیدم.» از این رو فاطمه، عابدترین و صادقترین مسلمانان بود. او صدیقه طاهره بود که برای خدا و اسلامی زیست.
از این رو شادی ما در سالروز ولادت ایشان شادی سنتی و عادی نیست. شادی ما به خاطر عظمت روح ایشان است. شادی ما به خاطر ارزشهای جاری و ساری در وجود ایشان است. شادی ما به خاطر میراث گرانسنگی است که آن حضرت از خود به جای گذاشته است. شادی ما به خاطر بالندگی معنوی، فرهنگی و اخلاقی ایشان است. شادی ما به خاطر ارزشهای وجود ایشان است و جنبه شخصی ندارد. «إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَکمْ تَطْهِيراً»[14]. او قلب اهل بیت است. او محور تجمع اهل بیت است. او دختر پیامبر(ص)، همسر علی(ع) و مادر حسن و حسین(ع) است که درود خدا بر همه آنان باد. او رشته پیوند آنان است. او با ویژگیهای خاص خود، رشته پیوند میان آنان است. و آخر دعوانا أن الحمد لله ربِّ العالمين.
پینوشتها:
[1] نگاه کنید به کتاب قضايانا على ضوء الإسلام، چاپ هفتم، دار الملاک: بيروت، بحث «منهج الدراسات الإسلاميّة بين السّند والمتن»، ص 157.
[2] کافي، شيخ الکليني، ج 1، ص 70.
[3] [المائدة: 8].
[4] [الأنعام: 152].
[5] [النّساء: 135].
[6] کافي، ج 2، ص 146.
[7] صحيفة سجاديّه، امام زين العابدين(ع)، دعای آن حضرت در خواستن عافیت و سپاس خداوند.
[8] بحار الأنوار، علامه مجلسي، ج 23، ص 14.
[9] بحار الأنوار، ج 2، ص 127.
[10] [النّساء: 59].
[11] [آل عمران: 66].
[12] نهج البلاغة، خطبه های امام علي(ع)، ج 3، ص 120.
[13] بحار الأنوار، ج 43، ص 54.
[14] [الأحزاب: 33].