سخنرانی علامه سید علی فضلالله
در کنفرانس "شهروند سالاری، واقعیت و چالشها"
مؤسسه نشست ادیان و فرهنگها برای توسعه و گفتگو، کنفرانس "شهروند سالاری، واقعیت و چالشها" را در مجموعه دهکده تاریخی واقع در جاده فرودگاه برگزار کرد. در این کنفرانس جمعی از شخصیتهای دینی، سیاسی، دیپلماسی، فکری، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و رسانهای از لبنان و سایر کشورهای عربی حضور داشتند.
در ابتدا آیاتی از کلام الله مجید تلاوت گردید و سپس سرود ملی لبنان نواخته شد. دکتر وجیه فانوس طی سخنانی به معرفی کنفرانس پرداخت و سپس علامه سید علی فضل الله سخنرانی افتتاحیه را ایراد نمود.
در بخشی از سخنان ایشان آمده است:
به همه عزیزانی که به این کنفرانس آمدهاند، خیر مقدم عرض میکنم. به ویژه کسانی که برای بررسی موضوع شهروند سالاری و رابطه آن با ادیان و میزان تحقق آن در این کشور و منطقه از جهان، از خارج کشور تشریف آوردهاند.
مسئله شهروند سالاری مسئلهای حساسیت انگیز است. هر چند که برخیها با توجه به تنوع ادیان و نزاعهای طایفهای و سیطره دین، مذهب یا قومیت واحد آن را غیرواقعی میدانند؛ اما ما بر این عقیده هستیم در شرایطی که امت اسلامی از تعصبورزی رنج میبرد و تفرقه و چند دستگی با انواع و اقسام آن در حال افزایش است و همبستگی جوامع و کشورها را تهدید مینماید و حتی کار به جایی رسیده است که مانند گذشته پنهان نمیشود و آشکارا از آن سخن به میان میآید، مسئله شهروند سالاری را ضروری میدانیم.
ما معتقدیم که شهروند سالاری بهترین ابزار برای حفظ ادیان، مذاهب، احزاب و گروههاست. شهروند سالاری سوپاپ اطمینان ما در برابر فتنههایی است که به جامعه ما یورش آوردهاند. امکان ندارد کسی که خود را محروم یا انسانی درجه دوم میبیند، در حالی که هموطن او انسانی درجه اول و از همه نعمتها برخوردار است، این وضعیت را بپذیرد و دم برنیاورد. او سر به شورش بلند خواهد کرد و در این زمینه از هر کسی یاری خواهد خواست و در اغلب موارد، کمکهایی که به او میشود، برای سرمه کشی چشمان او نیست بلکه توطئهای علیه خود او به شمار میآید. در این صورت وحدت اسلامی جایی نخواهد داشت و از وحدت ملی و همگرایی ادیان نیز خبری نخواهد بود.
علت بسیاری از تنشهایی که امروز در جوامع خود شاهد هستیم، مداخلات بین المللی و منطقهای، جریانهای تکفیری و افراطی، دشمن صهیونیستی و استکبار جهانی است. ولی علت واقعی چیز دیگری است. علتی که پشت همه این علل پنهان شده است. علت واقعی این است که برخیها احساس میکنند به خاطر این که به طایفه یا مذهب معینی وابسته است، به این جهت که زور ندارد یا به فلان مرکز سیاسی یا حزب و سازمان وابستگی ندارد، از انسانیت او کاسته شده است.
اگر طایفه، مذهب یا جریان سیاسی احساس ستم و محرومیت نماید، زمینه برای بروز جنگ، فتنه و آوارگی فراهم شده است. فرقی ندارد که دیر اتفاق بیفتد یا زود. بسیاری از کسانی که به اروپا مهاجرت میکنند و خود و خانوادههای خود را به خطر میاندازند، برای این است که در میهنشان نیازهایشان تأمین نمیشود و احساس انسانیت نمیکنند. از این رو بدون این که عزم بازگشت داشته باشند، میهن خود را ترک میگویند.
امام علی(ع) در احادیث بسیاری، میهن و انسانیت را با یکدیگر مرتبط میداند. نمیشود از انسان بخواهیم که میهن خود را دوست داشته باشد، برایش فداکاری کند و آن را نفروشد، اما همین وطن، انسانیت و موجودیت او را احساس ننماید. مگر این که قدیس یا فرشته باشد. آن حضرت میفرماید: «الغنی في الغربة وطن والفقر في الوطن غربة... ليس في الغربة عار إنما العار في الوطن الافتقار؛ بینیازی در غربت مانند در وطن بودن است و تهیدستی در وطن چون در غربت بودن... غریبی ننگ و عار نیست. عار این است که در میهن خود فقیر باشی.» امام علی(ع) از این هم فراتر رفته میفرماید: «ليس بلد أحقّ بک من بلد، خير البلاد ما حملک؛ شهرى شايستهتر از شهر ديگر براى زيستن تو نيست، بهترين شهرها آن شهرى است که تو را پذيرا باشد.» میفرماید: «لا خير في الوطن إلا مع الأمن والسرور؛ خيرى در وطن نيست، مگر با امنيّت و شادمانى.»
از این رو ما در پی تثبیت این ارزش هستم و میخواهیم آن را مورد بحث و بررسی قرار داده و همه پرسشهایی را که درباره آن وجود دارد، مطرح نماییم.
عزیزان! شاید برای برخیها عجیب باشد که من به عنوان یک عالم دینی از شهروند سالاری سخن بگویم یا آن را ترویج نمایم. چون من به دین وابسته هستم و دین فراتر از کشورهاست. چون دین جهانی است. مسلمان هر کجا باشد، برادر مسلمان است، مسیحی برادر مسیحی است و مسلمان مانند مسیحی، اگر به میهن باور داشته باشد، آن را به صورت خود میبیند و در این وطن، دیگران درجه دو هستند.
اگر از زوایای دیگر نبینیم، شاید این حرفها درست و منطقی به نظر برسند. چون معنا ندارد که من یک رابطه آگاهانه با همکیشان یا مرجعیت دینی داشته باشم و این رابطه به ضرر مصالح عالی کشورم باشد. برای این که التزام به شهروند سالاری در پرتو مقاصد بزرگتر دینی صورت میگیرد. مقاصدی اخلاقی و انسانی که عدالت، آزادی و کرامت انسانی در سرلوحه آن قرار دارند: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»، «ولقد کرّمنا بني آدم».
امام علی(ع) میفرماید: «الناس صنفان إما أخ لک في الدين أو نظير لک في الخلق... فأعطهم من عفوک وصفحک مثل الّذي تحبّ أن يعطيک الله من عفوه وصفحه؛ مردم دو دستهاند. یا برادر دینی تو هستند و یا در آفرینش با تو شباهت دارند... از این رو همان طور که دوست داری خداوند عفو و بخشش خود را به تو ارزانی دارد، تو نیز عفو و بخشش خود را شامل حالشان گردان.» شاید برخیها از موضوع اهل ذمه و نظایر آن سخن بگویند که در رابطه میان شهروندان متفاوت اختلال ایجاد مینماید، اما باید گفت که اینها اشکال متعارفی نیستند. بلکه شکل معروف همان عهد و میثاق ملی است.
عزیزان! خواست همیشگی ما این بوده است لبنان تا زمانی که مأمن ادیان و ارزشهاست، به عنوان الگوی انسانیت به جهانیان ارائه شود. از این رو همواره اصرار خواهیم داشت که لبنان مأوا و خاستگاه این ارزشها برای همه دنیا باشد. اگر چنین نشود، باید از سخن گفتن درباره ادیان دست برداریم و از قبیلههایی سخن بگوییم که نام دین بر خود دارند.
تا زمانی شکل کنونی مورد توافق لبنانیها قرار دارد، ما نیز خواستار حفظ این شکل ولو به صوت حداقلی آن هستیم. ولی برای این که الگو بودن این کشور حفظ شود، نباید بگذاریم رئیس جمهور، نخست وزیر، رئیس پارلمان، وزیر، نماینده یا شهروند عادی از جایگاه طایفهای، مذهبی و سیاسی خود با دیگران تعامل کند. او تا زمانی که در این موقعیتها قرار دارد، باید فرزند میهن باشد نه طایفه خود.
عزیزان! صحبت کردن درباره حقوق طوایف همه ما را خسته کرده است. در حالی که میتوانیم به عنوان یک شهروند و انسان، حقوق طوایف خود را مطالبه کنیم. خواست ما این است که در لبنان و منطقه، دولت انسان بنا شود. حتی اگر از باب به رسمیت شناخته شدن طوایف و مذاهب دیگر باشد. این امر میسر نمیشود، مگر این که طوایف و مذاهب خود را از تعصب تهی کنیم و روح دین را به آنها وارد نماییم. دین ارزشها، انسانیت و مدارا.
طایفه به معنای کنونی آن، قبایلی هستند که دین و پوشش آن را به رسمیت شناختهاند. چیزی که با دین و ایمان، فرسنگها فاصله دارد. طایفهگرایی از دین بهرهبرداری کرده و سیمای آن را مخدوش میسازد؛ یعنی دین به عنوان عامل نفرت، کینه و چند دستگی به نظر میرسد و این به دین لطمه میزند.
عزیزان! شهروند سالاری نباید فقط به انتخاب نظام تبدیل شود، بلکه شایسته است به انتخاب همه شهروندان تبدیل شود. هر شهروندی باید با دیگران به عنوان هموطن خود رفتار کند. تنها معیار برای انتخاب، تأیید یا روی دوش بلند کردن افراد، باید وفاداری به میهن باشد، نه اظهار وفاداری به طوایف و جریانهای سیاسیشان. این گونه تربیت باید در خانهها، کلیساها، مساجد و مراکز فرهنگی رواج یابد. چون جز با تغییر دادن نفوس، تغییری صورت نخواهد کرد. خداوند نیز در حال هیچ قومی تغییر ایجاد نمیکنند، مگر این که آنان خودشان این تغییر را ایجاد نمایند.
از این رو شهروندانی شهروند سالاری را میسازند که زمینه اوج گرفتن رهبرانی را فراهم کنند که به شهروند سالاری باور دارند، نه طایفهگرایی.
ما در این کنفرانس خواستار ساختن دولتی شهروند سالار هستیم که در برابر دولت تعصبات طایفهای ایستادگی کند، نه ادیان؛ زیرا معتقدیم که دین مشکلی ندارد. بلکه مشکل ما در طایفهای و سیاسی کردن دین است. چون دین مجموعه ارزشهایی است که زندگی از آنها بینیاز نیستند. ما خواستار تشکیل دولت شفافیت و قانونگرایی در برابر دولت فساد هستیم. دولتی که در برابر بیقانونیها بایستد. دولتی که در برابر رانتخواریها، عدالت را رعایت نماید. دولتی که برنامهریزی داشته باشد و در برابر بیبرنامگیها بایستد. دولتی متحد و قوی که در برابر دولت پراکندگی و ضعیف طوایف بایستد. دولتی که بر اساس معیارهای ملی دوست را از دشمن تشخیص دهد. دولتی که به سود فلان طایفه یا گروه سیاسی عمل نکند، همیشه منتظر رسیدن رمز از پشت دریاها نباشد و برای درمان مشکلات خود به در فلان کشورها نرود. دولتی که بتواند آرمانها و آرزوهای مردم خود را برآورده سازد و آنان را طرد ننماید.
اگر تصمیم بگیریم که از لباسهای تنگ خود که تناسبی با چالشهای زمانه و آرمانهای فرزندان میهن ندارند، خارج شویم و لباسهای جدید به برنماییم، میتوانیم این وظیفه را انجام دهیم.
در برابر این دولت، دولت شهروند سالار، دولتی به دور از فساد و رانتخواری، موانع متعددی وجود دارد که باید برای آنها راه حلهایی را سنجید. اولین مانع، نظام طایفهای است که مانع بزرگی در برابر این طرح است. این نظام با همه تناقضات و مشکلات خود، در برابر هر گونه تغییر بسیار متحد و منسجم عمل مینماید. چون منافع خود را در معرض خطر میبیند و دامن زدن به احساسات طایفهای و مذهبی اولین سلاح بُرنده آن است. ولی این نظام آن گونه که ادعا میکند، قوی نیست. اعتراضاتی که در برابر سیاستهای این نظام صورت میگیرد، این حقیقت را به اثبات میرساند. به رغم ضعفهایی که دارد، قوّت این نظام در حامیان داخلی و خارجی آن است. آنان میخواهند که لبنان میهن نباشد بلکه نقش تأثیرپذیر و منفعل را داشته باشد.
دومین مانع موقعیت راهبردی لبنان است. همین موقعیت باعث شده است که لبنان از معادلات منطقهای و بین المللی شدیداً تأثیرپذیر باشد. هم طمع ورزیهای منطقهای وجود دارد و هم طوایف لبنانی به حمایتهای منطقهای چشم دوختهاند و میخواهند از این راه، برای بسط نفوذ خود استفاده نمایند. حمایتهای بیرونی سبب تعمیق چنددستگیها میشود.
سومین مانع این است که مردم لبنان احساس میکنند با تکیه بر طایفه و مذهب خود امنیت پیدا میکنند، نه دولت. از این رو به چیزهای دیگر اعتماد ندارند. آخرین مانع، ذهنیت حذف و براندازانه است. ذهنتی که دیگران را به رسمیت نمیشناسد. این ذهنیت به نشانگر وضعیت کشور و حتی جهان تبدیل شده است.
اگر همه مردم احساس کنند که چارهای غیر بازگشت به اصل شهروند سالاری ندارند و امنیت جامعه و تحقق روح دین در گرو عملی شدن شهروند سالاری است، این موانع چندان مهم نیستند.
از این کنفرانس که جمعی از اندیشمندان، پژوهشگران و دانشگاهیان در آن حضور دارند، انتظار داریم راه کارهایی ارائه دهد که این موانع را از سر راه بردارد و آرمانهایی را تحقق ببخشد که راه رهایی لبنان و کشورهای عربی است؛ اما مثل این که خواست دیگران این است که از نظام سهمیه بندی طایفهای، به عنوان راه حل بحرانهای سیاسی جامعه خود استفاده کنند. حال آن که این فرمول باعث افزایش بحرانها میشود.
سایر سخنرانان جلسه افتتاحیه
در جلسه افتتاحیه ابتدا استاد نعمة فرام سخنرانی کرد. او در سخنان خود اظهار داشت که گرفتاریهای امروز ما ناشی از اختلالهای زیرساختی است. ورود به دنیای شهروند سالار، باعث رشدی طبیعی میشود که آگاهی و تجربه جامعه را افزایش میدهد؛ اما در لبنان، ما فاقد آگاهی لازم برای ترسیم دولتی برخاسته از تجارب خود هستیم. ما به نظامی کارآفرین نیاز داریم که باعث رشد اقتصادی شود و ثروتهای ملی را عادلانه توزیع نماید. اگر خواهان جامعهای فاسد هستیم، به تشویق فساد ادامه دهیم؛ اما اگر خواهان جامعهای ملی هستیم، باید چنین جامعهای را مورد تشویق قرار دهیم. ایشان در پایان سخنان خود بر میثاق ملی تأکید کرد. میثاقی که از همگان حمایت نماید.
سخنران بعدی، مهندس امین محمد الداعوق بود. او تأکید داشت: مسئولان باید شهروندان خوبی باشند و شرایط را طوری فراهم کنند که مردم نیز این گونه باشند. این چرخه باید از کجا آغاز شود؟ در این معادله وظیفه اول تربیت مربیان است. مربیانی که خیرخواه باشند. لازم است که شهروندان بر اساس شهروند سالاری تربیت شوند. این که هر شهروندی بر اساس شهروند سالاری با برادر خود مساوی باشد، نه بر اساس دین، مذهب و اعتقادات. دین هیچ فرقی میان مردم نمیگذارد. از این رو هر شهروندی باید بداند که او یکی از جمع برادرانی است که در این کشور در مسئولیتها با یکدیگر برابر هستند. مربی کسی است که روح شهروندی را رشد دهد و افرادی مشابه و همجنس بسازد. تربیت نیز همان تمرین مداوم است. مربی باید باز اندیش و خیرخواه باشد.
در ادامه قاضی عباس الحلبی سخن گفت. او در سخنان خود اشاره داشت: اگر دولت با قانون، نهادهای قانونی و ارتش خود، قوی و پابرجا باشد و به همه لبنانیها اطمینان و اعتماد بدهد، ترس در لبنان گسترش نخواهد یافت. ضعف دستگاههای دولتی این فرصت را برای طوایف فراهم میکند که بخواهند قوی شوند و به همین دلیل ناامنی و نابسامانی ایجاد میشود. آینده این منطقه به دولتهای متحد آن بستگی دارد که بر اساس دین بنا نشده باشند بلکه برای ایجاد دولتهای مدنی تلاش کنند. دولتهایی که ادیان را به رسمیت بشناسند و به آنها احترام بگذارند.
جلسه افتتاحیه با سخنرانی اندیشمند دکتر طیب طیب تیزینی به پایان رسید. او در سخنان خود اظهار داشت: مسئله شهروند سالاری یکی از مسائل بحرانی در دنیای عرب است. چون قضیه شهروند سالاری قضیه ریشهداری است که به تحول از موجودی پیش از خردورزی به موجودی عاقل ارتباط دارد؛ بنابراین این مسئله به تاریخ ارتباط دارد. شهروند سالاری اصلی دارد که به آغاز آفرینش بشر مرتبط است. این که این موجود در طبیعت خارج شود و آقای خودش شود و این یعنی این که تاریخ به این قضیه دلالت دارد.
او به طرح این پرسش پرداخت که دین چیست و متدین کیست؟ چون ادیان به صورت مطلق شکل گرفتند؛ اما وقتی به جلو گام برمیداریم، باید رابطه میان این مطلق و نسبی را روشن کنیم. آنگاه درخواهیم یافت که در دنیای عرب، این رابطه خیلی اندک بوده است. چون رابطه میان مطلق و نسبی، ذاتی است که یک بعد داشته باشد؛ بنابراین مطلق هر شکلی داشته باشد و به هر شکلی تبلور یابد، باز هم مطلق است؛ اما نسبی نمیتواند مطلق باشد؛ بنابراین خداوند همان کسی است که شریک ندارد.
او اظهار داشت: آتشهایی که در دنیای عرب شعله میکشد، باید خاموش شود. در دنیای عرب مردم باید به این نتیجه برسند که آنان انسانهایی مختلف و متنوع هستند؛ بنابراین تربیت اجتماعی است که به موجود مرتبط با مطلق(البته با حدود خاص خود) این توانایی را میدهد که میان مطلق و نسبی تمایز قائل شود. در نتیجه همگی حق دارند، همه مؤمنان حق دارند و از این جهت با یکدیگر برابرند. نقش تربیت این است که این رابطه با هرس کند و ابعاد بیشماری از آن را آشکار نماید. توانایی برای معرفت دینی، قدرتی انسانی است. ولی میان مطلق رها و نسبی خطر همچنان وجود دارد.
فکر شهروند سالاری، دستاورد بشری است. این فکر وقتی شکل گرفت که این موجود تاریخی خواست از خودش عبور کند. در اینجا شهروند سالاری محال نیست. موضوع این اندیشه، بشر است. این که چگونه تربیت شوند؟ چگونه زندگی کنند؟ مصالحشان چیست؟ چیزی که در اینجا میخواهیم بدان اشاره کنم، گفتهای منسوب به پیامبر خدا(ص) است. فرمود: «شما به امور دنیای خود داناترید.»
دفتر رسانهای علامه سید علی فضل الله
بیروت؛ 28 صفر 1437 هـ برابر با 10/12/2015 م