شاخصه‌های جامعه دینی از دیدگاه امام صادق(ع)

امام صادق(ع) در روایتی به تعریف مؤمن و شاخصه‌ها و عملکرد اجتماعی او می‌پردازد. می‌فرماید: «الْمُؤْمِنُ حَسَنُ الْمَعُونَةِ – مؤمن کسی است که فقط به خود توجه ندارد. او با مردم است تا با آنان همکاری کند و در صورت نیاز، توانایی‌های خود را در اختیار آنان قرار دهد...

شاخصه‌های جامعه دینی از دیدگاه امام صادق(ع)

علامه مرجع سید محمد حسین فضل الله

مترجم: محمدجمعه امینی

 

امام صادق(ع) در روایتی به تعریف مؤمن و شاخصه‌ها و عملکرد اجتماعی او می‌پردازد. می‌فرماید: «الْمُؤْمِنُ حَسَنُ الْمَعُونَةِ – مؤمن کسی است که فقط به خود توجه ندارد. او با مردم است تا با آنان همکاری کند و در صورت نیاز، توانایی‌های خود را در اختیار آنان قرار دهد - خَفِیفُ الْمَئُونَةِ – وبال گردن مردم نیست. مسئولیت‌های خود را به دوش مردم نمی‌اندازد- جَیدُ التَّدْبِیرِ لِمَعِیشَتِهِ – به خوبی می‌داند که چگونه به معیشت خود سروسامان دهد. فرقی ندارد که برای به دست آوردن روزی باشد یا مصرف آنچه خداوند روزی او گردانیده است یا مسائل اجتماعی. شایسته است که مؤمن در این مسائل ساده‌لوح نباشد. لازم است که مؤمن عقل معیشت داشته باشد و بداند که چگونه روزی حلال را به دست آورد و چگونه بدون اسراف و تبذیر آن را خرج کند. می‌داند که چگونه فردی و اجتماعی زندگی خود را مدیریت نماید- لَا یلْسَعُ مِنْ جُحْرٍ مَرَّتَینِ»  او از تجربه‌های گذشته خود استفاده می‌کند. اگر یک‌بار دست خود را به سوراخی فروبرد که عقربی در آن قرار داشت(فرقی ندارد که این عقرب از نوع انسانی آن باشد یا حیوانی) او از این تجربه استفاده می‌کند و بار دیگر دست خود را به این سوراخ داخل نمی‌نماید.

سپس امام صادق(ع) شخصیت مؤمن را برای ما به تصویر می‌کشد: «الْمُؤْمِنُ لَهُ قُوَّةٌ فِی دِینٍ وَ حَزْمٌ فِی لِینٍ – مؤمن قوی است. ولی از قدرت خود در چارچوب دین استفاده می‌کند. مؤمن قاطع و ثابت قدم است. ولی قاطعیت او رنگ خشونت ندارد و در اعمال قاطعیت خود، روشی نرم و منعطف دارد - وَ إِیمَانٌ فِی یَقِینٍ – ایمان او مبتنی بر یقین است - وَ حِرْصٌ فِی فِقْهٍ – نسبت به مسائل دور و بر خود توجه دارد. می‌خواهد تکلیف خود را بداند و وضعیت موجود را درک کند - وَ نَشَاطٌ فِی هُدًی – مؤمن در خط هدایت حرکت می‌کند، نه در راه گمراهی - وَ بِرٌّ فِی اسْتِقَامَةٍ وَ عِلْمٌ فِی حِلْمٍ – علم دارد. ولی وقتی با چالش‌ها روبرو می‌شود، سعه صدر خود را حفظ می‌نماید - وَ کَیْسٌ فِی رِفْقٍ – در عین ملایمت، زیرک است و تندی نمی‌کند - وَ سَخَاءٌ فِی حَقٍّ وَ قَصْدٌ فِی غِنًی – سخاوتش در راه حق است و در وقت توانگری میانه روی را از دست نمی‌دهد و اسراف و تبذیر نمی‌کند - وَ تَجَمُّلٌ فِی فَاقَةٍ – به هنگام تنگدستی، خوار و ذلیل نمی‌شود، بلکه با سیلی صورت خود را سرخ نگه می‌دارد تا مردم او را غنی و بی‌نیاز تصور کنند - وَ عَفْوٌ فِی قُدْرَةٍ وَ طَاعَةٌ لِلَّهِ فِی نَصِیحَةٍ وَ انْتِهَاءٌ فِی شَهْوَةٍ وَ وَرَعٌ فِی رَغْبَةٍ – وقتی امیال و شهواتش تحریک شدند، با آن‌ها همراه نمی‌شود و پرهیزگاری پیشه می‌نماید - وَ حِرْصٌ فِی جِهَادٍ وَ صَلَاةٌ فِی شُغُلٍ وَ صَبْرٌ فِی‏شِدَّةٍ وَ فِی الْهَزَاهِزِ وَقُورٌ وَ فِی الْمَکَارِهِ صَبُورٌ وَ فِی الرَّخَاءِ شَکُورٌ وَ لَا یَغْتَابُ وَ لَا یَتَکَبَّرُ وَ لَا یَقْطَعُ الرَّحِمَ وَ لَیْسَ بِوَاهِنٍ وَ لَا فَظٍّ وَ لَا غَلِیظٍ وَ لَا یَسْبِقُهُ بَصَرُهُ وَ لَا یَفْضَحُهُ بَطْنُهُ وَ لَا یَغْلِبُهُ فَرْجُهُ – وقتی غریزه‌اش شعله کشید، مغلوب نمی‌شود - وَ لَا یَحْسُدُ النَّاسَ»

سپس امام صادق(ع) به توصیف برخی از ویژگی‌های مؤمن می‌پردازد. می‌فرماید: «إِنَّ اللّه  فَوَّضَ إِلَى المُؤمِنِ اُمورَهُ کلَّها وَلَم یفَوِّض إِلَیهِ أَن یکونَ ذَلیلاً أَما تَسمَعُ اللّه  تَعالى یقولُ: وَ لِلّهِ العِزَّةُ وَلِرَسولِهِ وَلِلمُؤمِنینَ  فَالمُؤمِنُ یکونُ عَزیزا وَلا یکونُ ذَلیلاً قالَ: إِنَّ المُؤمِنَ أَعَزُّ مِنَ الجَبَلِ لأَنَّ الجَبَلَ یستَقَلُّ مِنهُ بِالمَعاوِلِ وَالمُؤمِنُ لایستَقَلُّ مِن دینِهِ بِشَىْءٍ؛ خداوند اختیار همه کارها را به مؤمن داده، اما این اختیار را به او نداده است که ذلیل باشد. مگر نشنیده‌ای که خداى تعالى می‌فرماید: «عزت از آن خدا و رسولش و مؤمنین است»؟ پس مؤمن عزیز است و ذلیل نیست. [در ادامه] فرمودند: مؤمن از کوه محکم‌تر است؛ زیرا از کوه با ضربات تیشه کم می‌شود؛ اما با هیچ وسیله‌ای از دین مؤمن نمی‌توان کاست.»  وقتی چالش‌ها، وسوسه‌ها و فشارها به سراغ او می‌آیند تا ذره‌ای از ایمان او بکاهند، امکان ندارد چیزی از ایمان او کاسته شود.

اما در رابطه با اراده، امام صادق(ع) می‌فرماید که اراده خود را قوی گردان. سعی کن که در برابر چالش‌ها، ضعیف نشوی؛ زیرا «ما ضَعُفَ بَدَنٌ عَمّا قَویت عَلَیهِ النِّـیةُ؛ اگر اراده قوى باشد، هیچ بدنى براى انجام دادن کار، ناتوان نیست.»  اگر اراده قوی داشته باشی، قوّت اراده به بدنت قوّت می‌بخشد. به نحوی که هر کاری را که اراده کردی، می‌توانی انجام دهی. قدرت جسمی انسان، تابع قدرت اراده اوست. اگر انسان اراده قوی داشته باشد، ضعف بدنی برای او مشکل به شمار نمی‌آید.

راوی می‌گوید: شنیدم که امام صادق(ع) می‌فرماید: «لَا ینْبَغِی لِلْمُؤْمِنِ أَنْ یذِلَّ نَفْسَهُ؛ شایسته نیست که مؤمن خود را ذلیل گرداند.» عرض کردم: چگونه خود را ذلیل می‌گرداند: «یدْخُلُ فِیمَا یتَعَذَّرُ مِنْهُ؛ وارد کاری شود که به خاطر آن عذرخواهی نماید.»  بنابراین اگر می‌خواهی عزت خود را حفظ کنی، طوری شرایط را فراهم کن که وادار به عذرخواهی نشوی. پیش از این کاری انجام دهی، به همه حرف‌ها و موضع‌گیری‌های خود بیندیش.

 

همه چیز دست خداست

آن حضرت معتقد بود که اهتمام به مسائل مسلمانان یکی از ویژگی‌های مؤمن مکتبی است و کلام پیامبر خدا(ع) را شاهد مثال می‌آورد: «أَنَّ النَّبـِی ص قَالَ مَنْ أَصْبَحَ لَا یهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا ینَادِى یا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یجِبْهُ فَلَیسَ بِمُسْلِمٍ؛ پـیـامبر صلى الله علیه و آله فرمود: هر کس صبح کند و به امور مسلمین همت نگمارد از آن‌ها نـیـست و هر که بشنود مردى فریاد می‌زند: مسلمان‌ها به دادم برسید و جوابش را نگوید مسلمان نیست.»

این سخن به این معناست که اگر نسبت به مصائب، مشکلات و شکست‌هایی که برای مسلمانان پیش می‌آید، بی‌توجه باشد، مسلمان نیست. چون او عقل خود را برای فکر کردن و همدردی استفاده بکار نبسته و موضع‌گیری مناسب اتخاذ ننموده است. گویا امام صادق(ع) می‌فرماید: هر چه نماز بخوانی، روزه بگیری و حج بجای آوری، اما نسبت به مشکلات مسلمانان بی‌توجه باشی، مسلمان نیستی.

می‌فرماید: «اجْعَلُوا أَمْرَکُمْ لِلّهِ ـ وقتی در خط اسلام و اهل بیت تلاش می‌کنید و به میدان‌های اجتماعی، سیاسی و امنیتی پا می‌گذارید، برای خدا کار کنید و قصد قربت نمایید - وَ لَا تَجْعَلُوهُ لِلنّاسِ فَإِنّهُ مَا کَانَ لِلّهِ فَهُوَ لِلّهِ وَ مَا کَانَ لِلنّاسِ فَلَا یَصْعَدُ إِلَی اللّهِ؛ همه کارهای خود را برای خدا قرار دهید و برای مردم قرار ندهید. چون چیزی که برای خدا باشد، برای خداست و چیزی که برای مردم باشد، به سوی خدا بالا نمی‌رود.»

 

طوری از خدا بترس که گویا او را می‌بینی

در روایتی دیگر، امام صادق(ع) به بیان ویژگی‌های مؤمن می‌پردازد. ابو ربیع شامی می‌گوید: بر حضرت صادق علیه السلام وارد شدم. دیدم که اتاق پر از جمعیت است از خراسانى و شامى و سایر بلاد و من جایى که بنشینم، نیافتم و حضرت صادق علیه السلام که تکیه کرده بود، فرمود: «یا شِیعَةَ آلِ مُحَمَّدٍ إِنَّهُ لَیسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یمْلِک نَفْسَهُ عِنْدَ الْغَضَبِ وَ لَمْ یحْسِنْ صُحْبَةَ مَنْ صَحِبَهُ وَ مُرَافَقَةَ مَنْ رَافَقَهُ وَ مُصَالَحَةَ مَنْ صَالَحَهُ وَ مُخَالَفَةَ مَنْ خَالَفَهُ یا شِیعَةَ آلِ مُحَمَّدٍ اتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ ولا حول ولا قوّة إلا بالله؛ ای شیعیان آل محمد! از ما نیست کسی که در هنگام خشم و غضب مالک نفس خود نباشد؛ و به نیکی با رفیق و همراهش رفتار نکند و رفق و محبت نسبت به کسی که با او صحبت می‌کند. مصالحه با کسی که با او مصالحه می‌کند و مخالفت با کسی که با او مخالفت می‌کند. ای شیعیان آل محمد تا می‌توانید تقوا کسب کنید. ولا حول ولا قوّة إلا بالله.»

به فردی که به دیدارش آمده بود، فرمود: «خَفِ اللَّهَ کأَنَّک تَرَاهُ وَ إِنْ کنْتَ لا تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاک فَإِنْ کنْتَ تَرَی أَنَّهُ لا یَرَاک فَقَدْ کفَرْتَ وَ إِنْ کنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُ یَرَاک ثُمَّ بَرَزْتَ لَهُ بِالْمَعْصِیَةِ فَقَدْ جَعَلْتَهُ مِنْ أَهْوَنِ النَّاظِرِینَ عَلَیْک؛ از خدا بترس آنگونه که گویى او را می‌بینی و اگر تو او را نمی‌بینی او تو را می‌بیند. اگر فکر کنى او تو را نمی‌بیند، کافر شده‌ای و اگر می‌دانی تو را می‌بیند؛ ولى باز در مقام معصیت او برمی‌آیی، او را از کمترین بینندگان نسبت به خود قرار داده‌ای.»  زیرا اگر انسانی بخواهد معصیتی انجام دهد، اگر بداند کسی او را می‌بیند، حتی اگر آن فرد کودک باشد، از معصیت خود منصرف می‌شود. ولی با این که خداوند ما را می‌بیند، باز هم نافرمانی کنیم، مثل این است که او را کم اهمیت‌ترین ناظران فرض کرده‌ایم.

 

انصاف از دیدگاه امام صادق(ع)

در اینجا می‌خواهیم به برخی از مسائل و قضایایی بپردازیم که شایسته است انسان مسلمان در آن‌ها تدبر نماید. چون این مسائل به تعامل او با جامعه و عزم او به اطاعت از خداوند ارتباط دارند. آن حضرت می‌فرماید: «سَیِّدُ الْأَعْمَالِ ثَلَاثَةٌ إِنْصَافُ النَّاسِ مِنْ نَفْسِکَ حَتَّی لَا تَرْضَی بِشَیْ‏ءٍ إِلَّا رَضِیتَ لَهُمْ مِثْلَهُ –باید منصف باشی و خودخواه نباشی. نشود که به ضرر دیگران هم شده، فقط به خودت فکر کنی. نشود تو در آسایش باشی و دیگران در درد و رنج باشند. نشود تو در سلامت باشی و دیگران دردمند باشند. نشود تو از مردم بخواهی که مواظب تو باشند و خود تو به مسائلشان کاری نداشته باشی. نشود تو از مردم بخواهی که به تو ستم نکنند، اما تو به آنان ظلم روا داری. بر حسب راهنمایی امام صادق(ع) باید انصاف داشته باشی. معنای انصاف این است که فکر نکنی خداوند فقط تو را آفریده است. خداوند همان‌طور که تو را آفریده، دیگران را نیز آفریده است؛ بنابراین همان‌طور که فکر می‌کنی زندگی کردن حق توست، دیگران نیز حق زندگی دارند. همان‌طور که فکر می‌کنی باید حق خود را از دیگران بگیری، به این هم فکر کن که دیگران نیز حق دارند که حقشان را از تو بگیرند. اگر در مسئله‌ای با مردم اختلاف پیدا کردی یا مردم با تو اختلاف کردند، باید از مردم بخواهی درباره چیزهایی که به او نسبت می‌دهند، با تو گفتگو کنند. نگو: فقط من و دیگری نه. بلکه بگو: من و دیگری؛ زیرا همان‌طور که خداوند تو را آفریده است، دیگران را نیز خلق کرده است. دنیا فقط برای تو نیست. حق فقط برای تو نیست. همین‌طور آزادی، عدالت و سایر امور زندگی فقط برای تو نیستند. همه در آفرینش مشترک هستند. این انصاف ورزیدن است - وَ مُوَاسَاتُکَ الْأَخَ فِی الْمَالِ – اگر مال و ثروت اضافی داری، باید به برادر دینی یا نَسَبی خود بدهی. بکوش که با او همدردی و همنوایی داشته باشی - وَ ذِکْرُ اللَّهِ عَلَی کُلِّ حَالٍ – شاید کسی برداشتش این باشد که ذکر خدا، فقط به سبحان الله و الحمد لله و الله اکبر گفتن است. در حالی که یاد خدا کردن فقط به گفتن این کلمات نیست - لَیْسَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ فَقَطْ وَ لَکِنْ إِذَا وَرَدَ عَلَیْکَ شَیْ‏ءٌ أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ أَخَذْتَ بِهِ أَوْ إِذَا وَرَدَ عَلَیْکَ شَیْ‏ءٌ نَهَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْهُ تَرَکْتَهُ؛ سرور اعمال سه چیز است: انصاف به خرج دادن با مردم تا آنجا که هر چه خشنودت کند مانند آن را برای مردم بخواهی و همدردی با برادران در مال و یاد خدا در هر حال و آن گفتن سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر فقط نیست، بلکه هرگاه امر خدا عزوجل به تو روی آورد، عمل کنی و چون نهی و بازداری‌اش به تو رسد، ترک کنی.»  یعنی در موارد اطاعت به یاد خدا باش و مراتب طاعت خود را به جای بیاورد و در معصیت نیز به یاد خدا باش و از نافرمانی کناره گیری کن. وقتی حرف می‌زنی، به یاد خدا باش. جز در رضایت او، حرفی به زبان نیاور. وقتی می‌خواهی کاری کنی، چیزی را تأیید یا رد نمایی یا رابطه‌ای برقرار سازی، به یاد خدا باش. در عقل خود، خدا را یاد کن تا به سراغ اندیشه‌های باطل نروی. در قلب خود به یاد خدا باش تا عاطفه و احساساتت در مسیر باطل نیفتد. در زندگی خود، به یاد خدا باش تا زندگی‌ات جز در راه راست، جریان نداشته باشد.

 

نزدیکی به خداوند

سپس امام صادق(ع) از نزدیک‌ترین افراد به خداوند در روز قیامت سخن می‌گوید. همه ما دوست داریم به این مقام نائل شویم؛ زیرا نزدیکی به خداوند، سعادت، موفقیت و شادمانی است. چه کسانی در روز قیامت به خداوند نزدیک‌ترند؟ امام می‌فرماید: «ثَلَاثَةٌ هُمْ أَقْرَبُ الْخَلْقِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ یوْمَ الْقِیامَةِ حَتَّى یفْرُغَ مِنَ الْحِسَابِ: رَجُلٌ – منظور انسان است. فرق ندارد مرد باشد یا زن - لَمْ تَدْعُهُ قُدْرَةٌ فِی حَالِ غَضَبِهِ إِلَى أَنْ یحِیفَ عَلَى مَنْ تَحْتَ یدِهِ – برخی از مردم قدرت دارند. برخی دیگر نیز ضعیف و ناتوان هستند. شاید اینان فرزند، همسر، همسایه، نزدیکان یا هم‌وطنان تو باشند. ناتوانانی که تحت تأثیر قدرتمندان قرار دارند، بسیارند. یکی از کسانی که در روز قیامت از همه به خداوند نزدیک‌ترند، فردی که وقتی نسبت به ضعیفان خشمگین می‌شوند، تعادل خود را از دست نمی‌دهند و به زیردستان خود ستم نمی‌کنند. این انسان در هنگام خشم، عقل، اخلاق و ایمان خود را از کف نمی‌دهد. او در توانگری و ضعف، اعتدال خود را حفظ می‌نماید - وَرَجُلٌ مَشَى بَینَ اثْنَینِ – در صلح و حکم میان دو نفر - فَلَمْ یمِلْ مَعَ أَحَدِهِمَا عَلَى الْآخَرِ بِشَعِیرَةٍ – به اندازه مویی به یک طرف متمایل نمی‌شود. او حتی در سخن گفتن نیز عدالت را رعایت می‌نماید و در حل قضیه یا صدور حکم، یکی را بر دیگری ترجیح نمی‌دهد - وَرَجُلٌ قَالَ بِالْحَقِّ فِیمَا لَهُ وَعَلَیهِ؛ سه کس هستند که در روز قیامت نزدیک‌ترین کسان به خداوند می‌باشند تا زمانى که خداوند از حساب مردمان فارغ شود: یکى کسى که قدرت و توانایی‌اش او را در حال خشم به سوى ستم نمودن به زیردستانش نمی‌خواند و دیگرى کسى که بین دو نفر رفت و آمد می‌کند ولى حتى به اندازه یک دانه جو به یکى از آن دو علیه دیگرى تمایل پیدا نمی‌کند و دیگرى کسى که حق را می‌گوید خواه به نفع او یا ضرر او باشد.»  انسان دین‌دار، انسان متوازنی است که حقوق دیگران را رعایت می‌کند و حق خود را از دیگران می‌ستاند. چون خداوند متعال می‌فرماید: «یا أیها الذین امنوا کونوا قوّامین بالقِسط شهداءَ لله ولو على أنفسکم أو الوالدین والأقربین»

از این رو خطاب به یاران خود(ان شاء الله ما هم از جمله یاران ایشان هستیم) می‌فرماید: «اتقوا الله واعدلوا – در تعاملات و روابط و در حقوق و وظایف خود، تقوا را رعایت کنید و عدالت بورزید- فإنَّکم تُعیبون على قومٍ لا یعدلون»  ما برای فروپاشی ظلم و بالندگی عدالت فریاد می‌کشیم. دولت‌ها، حاکمیت‌ها و فرمانروایان ستمگر را مورد انتقاد قرار می‌دهیم. ظلم‌های بزرگ را تقبیح می‌کنیم؛ اما در عین حال خودمان به ظلم‌های کوچک دست می‌زنیم. چون عدالت یک اصل است و یک ریال با میلیون‌ها ریال فرقی ندارد؛ زیرا در عدالت اصل یک چیز است. اگر نمی‌پذیریم که حاکمان به مردم خود ستم کنند و از آنان می‌خواهیم که به عدالت رفتار کنند، وظیفه داریم که خودمان به همسر، فرزند و کارکنان و کارگران دور و بر خود ستم نکنیم.

سپس امام صادق(ع) می‌فرماید: «علیک بالنصح لله فی خلقه – نصیحتگر مردم باش. در همه چیزهایی که باعث اصلاح وضعیت مردم می‌شود، به ایشان مشورت بده که انجام دهند و در همه چیزهایی که باعث خرابی وضعیت مردم می‌شود، به ایشان مشورت بدهد که انجام ندهند - فلن تلقاه بعمل افضل منه»  از پیامبر خدا سؤال شد: دین چیست؟ فرمود: «نصیحت»  از پیامبر خدا درباره محبوب‌ترین مردم نزد خداوند سؤال شد. فرمود: «أَنْفَعُ النَّاسِ لِلنَّاسِ»  کسی که بیش از همه نیازهای مردم را برآورده می‌نماید، کسی که بیش از همه از مردم دفاع می‌کند، کسی که بیش از همه در رشد معارفشان می‌کوشد، بیشتر موعظه‌شان می‌نماید، بیشتر نصیحتشان می‌کند، بیشتر متحدشان می‌نماید، بیشتر دل‌هایشان را جمع می‌کند و بیشتر به سوی خدایشان راهنمایی می‌نماید. چنین فردی نزد خداوند محبوب‌تر است. در حدیث دیگری از پیامبر خدا آمده است: «الخَلقُ عِیالُ الله فَأحَبُّ الخَلقِ إلَی الله مَن نَفَعَ عِیالَ الله و أدخَلَ عَلی أهلِ بیتٍ سروراً؛ محبوب‌ترین بنده نزد خدا کسی است که به عیال خدا(مردم) نفع برساند و اهل خانه‌ای را خوشحال کند.»

 

باید مواظب والدین بود، حتی اگر کافر باشند

یکی از اصحاب امام صادق(ع) داستان پند آموزی را نقل می‌کند. از این داستان یاد می‌گیریم که اسلام از انسان می‌خواهد از خود والدین مواظبت کند، حتی اگر کافر باشند. به ما یاد می‌دهد که چگونه با اخلاق خود دیگران را به دین اسلام جذب کنیم. فردی به نام زکریا بن ابراهیم می‌گوید: من مسیحی بودم. مسلمان شدم و به حج رفتم. در آنجا به محضر حضرت صادق(ع) رسیدم. عرض کردم: من مسیحی بودم و اسلام آوردم. فرمود: چه چیز در اسلام دیدى؟(برخی از مردم برای این که با دختر مسلمانی ازدواج کنند، اسلام می‌آورند. در اینجا به خانواده‌ها عرض می‌کنم: باید نسبت به اسلام کسانی که برای خواستگاری دخترتان آمده است، صد در صد مطمئن شوید. پیش از این که با ازدواجشان موافقت کنیم، باید از این بابت اطمینان حاصل نماییم.) گفتم این آیه موجب هدایت من شد: «ما کنت تدرى ما الکتاب و لا الایمان و لکن جعلناه نورا نهدى به من نشاء من عبادنا»  حضرت فرمود: به راستى خدا هدایتت کرده است. سپس سه مرتبه فرمود: خدایا او را هدایت گردان. سپس فرمود: پسرم! هر چه می‌خواهی سؤال کن. گفتم: پدر و مادر و خانواده‌ام مسیحی هستند و مادرم نابیناست. آیا من با آنان زندگى کنم و در ظرف آن‌ها غذا بخورم؟ پرسید: آیا آن‌ها گوشت خوک می‌خورند؟ گفتم: نه! حتى دست به آن نمی‌زنند. فرمود: مانعى ندارد؛ اما نسبت به مادرت مهربان باش و هرگاه از دنیا رفت، او را به دیگرى وامگذار(خودت به امور او رسیدگی کن) و به هیچ کس مگو که پیش من آمده‌ای تا در منى مرا ببینى. ان شاء الله.

زکریا می‌گوید: در منى خدمت ایشان رسیدم. مردم نیز مانند بچه‌های مکتب دور او را گرفته بودند. من وقتى به کوفه آمدم با مادرم مهربانى فراوان کردم. خودم به او غذا می‌دادم و لباس ‍ و سرش را تمیز می‌کردم. مادرم گفت: فرزندم! تو موقعى که به دین ما بودى، این گونه به من مهربانى نمی‌کردی. اکنون چه شده است که این گونه به من خدمت می‌کنی؟ گفتم: مردى از اهل بیت پیغمبرمان مرا به این روش امر کرده است. گفت: آن شخص پیغمبر است؟ گفتم: نه او پسر پیغمبر است. گفت: این‌ها از توصیه‌های انبیاست. گفتم: مادر بعد از پیغمبر ما پیغمبرى نخواهد آمد و او پسر پیغمبر است. گفت: دین تو بهترین ادیان است. آن را بر من عرضه بدار. من شهادتین را به او آموختم. او اسلام آورد و نماز خواندن را نیز فراگرفت و نماز عصر، مغرب و عشاء را خواند. همان شب ناگهان حالش تغییر کرد. مرا پیش خود خواند و گفت: فرزندم! آنچه را به من گفتى، تکرار کن. من نیز شهادت را برایش تکرار کردم. او نیز اقرار کرد و از دنیا رفت. صبحگاه مسلمانان او را غسل دادند. من بر او نماز خواندم و در قبرش ‍ گذاشتم.

اگر مردم اخلاق نیک، رفتار شایسته و برخورد عادلانه از ما ببینند، این امر بهترین دعوت به اسلام است. امام صادق(ع) نیز همین را فرموده است: «کونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکمْ لِیَرَوْا مِنْکمُ الْوَرَعَ وَ الِاجْتِهَادَ وَ الصَّلَاةَ وَ الْخَیْرَ فَإِنَّ ذَلِک دَاعِیَةٌ؛ به غیر زبانتان دعوتگران مردم باشید تا مردم پرهیزگاری، تلاش، نماز و خوبی را از شما ببینند. نفس این کار، دعوت کننده است.»  امام صادق(ع) می‌فرمود: زینت ما باشید و مایه سرافکندگی ما نشوید. تا مردم بگویند: خداوند جعفر بن محمد را رحمت کند که اصحاب خود را تربیت کرده است.

 

خروج از ولایت خداوند و رفتن به ولایت شیطان

سخن درباره روش تربیتی امام صادق(ع) است. می‌خواهیم به برخی از رفتارهای ناشایستی که ممکن است توسط مؤمن علیه مؤمن دیگر سر بزند، بپردازیم. ببینیم در این باره امام صادق(ع) چه نظری دارد. می‌فرماید: «مَنْ رَوَى عَلَى مُؤْمِنٍ رِوَایةً یرِیدُ بِهَا شَینَهُ وَ هَدْمَ مُرُوءَتِهِ لِیسْقُطَ مِنْ أَعْینِ النَّاسِ أَخْرَجَهُ اللَّهُ مِنْ وَلَایتِهِ إِلَى وَلَایةِ الشَّیطَانِ فَلَا یقْبَلُهُ الشَّیطَانُ؛ هر که بر ضرر مؤمن داستانى بگوید و قصدش بیان عیب او و ریختن آبرویش باشد که از چشم مردم بیفتد خداوند او را از دوستى خود به دوستی شیطان براند و شیطان هم او را نپذیرد.»

امام صادق(ع) درباره شخصی سخن می‌گوید که می‌کوشد عیوب و نقاط ضعف پنهان مؤمنی را برملا کند و این کار می‌تواند روی شهرت او در میان مردم تأثیر سوء به جای بگذارد. به ویژه اگر این فرد مؤمن در جایگاه راهنمایی و راهبری مردم قرار داشته باشد و مردم در مسائل دینی و دنیوی خود به او مراجعه کنند. او اگر چه در کارهای خود معصوم نیست، اما چیزهایی را که نگفته و انجام نداده است به او نسبت می‌دهند تا او را از چشم مردم بیندازند. کسی که چنین کاری را انجام دهد، خداوند او را از ولایت خود بیرون می‌راند؛ یعنی خداوند مواظب او نیست، او را یاری نمی‌کند، به او روزی نمی‌دهد و به او توجه ندارد؛ چون او راه شیطان را در پیش گرفته است؛ اما وقتی با شیطان همراه شد، شیطان نیز او را نمی‌پذیرد و از کردارش تبری می‌جوید. به او می‌گوید: من به خواست خودم، در برابر دستور خداوند نافرمانی کردم؛ اما تو با حمله‌ور شدن به یکی از اولیاء الله که محبوب خداوند بود یا مؤمنی که در دایره ولایت الهی قرار داشت، در برابر خداوند دست به عصیان زدی. پس تو نیز مثل من، در برابر خداوند عصیان کرده‌ای. پس کسی که کرامت مؤمنی را در هم بشکند، چه جایگاه بدی دارد که حتی شیطان نیز او را نمی‌پذیرد؟

در حدیث دیگری آمده است که یکی از اصحاب به امام صادق(ع) عرض کرد: «‏عَوْرَةُ الْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ حَرَامٌ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ تَعْنِی سُفْلَیهِ قَالَ لَیسَ حَیثُ تَذْهَبُ إِنَّمَا هِی إِذَاعَةُ سِرِّهِ؛ عورت مؤمن بر مؤمن حرام است؟ حضرت فرمود: آری. گفتم آیا مقصود عورت بدنی اوست؟ فرمودند: خیر. منظور فاش ساختن راز اوست.»  اگر از راز مؤمنی آگاه شدی، خصوصاً اگر عیب او باشد، نباید آن را افشا کنی. همین مطلب در تفسیر حدیث «عَوْرَةُ الْمُؤْمِنِ عَلَی الْمُؤْمِنِ حَرَام» نیز آمده است. امام(ع) می‌فرماید: «إِنَّمَا هُوَ أَنْ تَرْوِی عَلَیهِ أَوْ تَعِیبَهُ؛ منظور این است که به ضرر او داستانی را بگویی یا عیبی را به او نسبت دهی.»

احادیثی که روی این موضوع تأکید دارند، انسان را وا‌می‌دارد که نسبت به اقداماتی از این دست یا تحقیر مسلمان ضعیف، نگران شود.

یکی از یاران امام صادق(ع) می‌گوید: شنیدم آن حضرت می‌فرماید: «قال الله تبارک و تعالی لیأذن بحرب منّی من آذی عبدی المؤمن ولیأمن غضبی من أکرم عبدی المؤمن لَوْ لَمْ یکنْ مِنْ خَلْقی فِی الْأَرْضِ فیما بَینَ المشرقِ وَ الْمَغْرِبِ الا مؤمنٌ واحدٌ مَعَ اِمامٍ عادلٍ، لاَسْتَغْنَیتُ بِعِبادَتِهِما عَنْ جمیعِ ما خَلَقْتُ مِنْ ارضی، وَ لَقامَتْ سَبْعُ سماواتٍ وَ أَرَضینَ بِهِما، وَلَجَعَلْتُ لهما مِن إیمانِهما أُنْساً لایحتاجانِ الی أِنْسٍ سِواهما؛ خدای تبارک و تعالی فرمود: کسی که بنده مؤمن مرا بیازارد باید با من اعلان جنگ کند و کسی که بنده مؤمن مرا گرامی بدارد از خشم من در امان است. اگر در روی زمین و میان مشرق و مغرب، به جز یک مؤمن و یک امام عادل نبود، من به عبادت آن دو از تمام آفریده‌های خود در زمین بی‌نیاز بودم و آسمان و زمین‌های هفت‌گانه به‌ واسطه‌ آن دو بر پا بودند و از ایمان آن دو اُنسی برای ایشان قرار می‌دادم که به اُنس هیچ‌ کس دیگر نیاز نداشته باشند.»  بنابراین خداوند متعال، چنان ایمان مؤمن را ثابت و استوار می‌گرداند که اگر در روی زمین، غیر از انسان مؤمن و امام عادل کسی دیگری وجود نداشته باشد، خداوند زمین را از وجود این دو نفر آکنده می‌سازد و عبادت ناشی از ایمان این دو را، مایه بی‌نیازی از عبادت هر آفریده دیگری می‌داند؛ زیرا این عبادت، نشان دهنده رابطه عمیق با خداوند است. اگر این حدیث را خوب فهمیدیم، چگونه خواهیم توانست عیب مؤمنی را بازگو کنیم، غیبت او را بگوییم و رازهای او را افشا کنیم؟

در حدیث دیگری از امام صادق(ع) آمده است: «إذا کانَ یومَ القِیامَةِ نادى مُنادٍ: أینَ الصَّدودُ لِأولِیائی؟ - کسانی که نیازهای مؤمنان را برآورده نمی‌کردند، تحقیرشان می‌کردند و حرمتشان را نگاه نمی‌داشتند - فیقومُ قَومٌ لَیسَ عَلى وُجوهِهِم لَحمٌ، فیقالُ: هؤلاءِ الّذینَ‏آذَوُا المُؤمِنینَ ونَصَبوا لَهُم وعانَدوهُم وعَنَّفوهُم فی دِینِهِم ثُمَّ یؤمَرُ بهِم إلى جَهَنَّم؛ چـون روز قـیامـت شـود، آواز دهـنده‏اى بانگ برآورد: کجایند کسانى که از دوستان من روى گرداندند؟ پس گروهى که در چهره‏شان گوشتى وجود ندارد، برخیزند؛ گفته شود: اینان کسانى هستند که مؤمنان را آزار دادند و با آنان دشمنى و عناد ورزیدند و به خاطر دینشان ایشان را سخت سرزنش کردند؛ آنگاه فرمان داده شود که آن‌ها را به دوزخ ببرند.»  در حدیث دیگری امام صادق(ع) از پیامبر خدا(ص) چنین روایت می‌کند: «قال رسول‌الله صلی‌الله علیه‌ واله، قال الله تبارک و تعالی، مَن اَهان لی ولیا فقد ارصد لمحاربتی؛ رسول خدا فرمودند: خداوند تبارک و تعالی فرموده است: هر کس دوستی از دوستان مرا خوار کند، در کمین جنگ با من نشسته است.»  در حدیث دیگری می‌فرماید: «مَنْ حَقَّرَ مُؤمِناً مِسْکیناً لم یزَلِ اللهُ لَهُ حَاقِراً مَاقِتاً حَتَّی یرْجِعَ عَنْ مَحْقَرَتِهِ إیاهُ؛ فرمود: هر کس مؤمن بینوایی را حقیر شمارد، خداوند پیوسته او را تحقیر کند و دشمنش دارد تا آنگاه که از تحقیر او دست بردارد.»  نیز آن حضرت می‌فرماید: «ان الله تبارک وتعالى یقول: من أهان لی ولیا فقد ارصد لمحاربتی، وانا اسرع شیئا الى نصرة أولیائی؛ خداوند تبارک و تعالی فرموده است: هر کس دوستی از دوستان مرا خوار کند، در کمین جنگ با من نشسته است و من به یارى دوستانم از هر چیز شتابان‌ترم.»

در این احادیث به خوبی می‌فهمیم که انسان مؤمن به چه اندازه نزد خداوند عزیز و محترم است. همچنین درک می‌کنیم اسلام اساساً نمی‌پذیرد انسان مؤمن توسط انسان دیگری که احساس می‌کند نسبت به برادر خود امتیازی دارد، تحقیر و اذیت شود. اسلام تأکید می‌کند که انسان مسلمان صرف نظر از جایگاه اجتماعی و امتیازاتی که دارد، مورد احترام باشد. تنها در این صورت است که اسلام مسلمان و ایمان مؤمن، اساس ارزش‌گذاری و احترام او را تشکیل می‌دهد.

 

در پی مسائل شخصی مردم نباشید

حالت دومی هم وجود دارد که لازم است به خاطر حساسیت و اهمیت اجتماعی آن، مورد توجه قرار گیرد و آن چیزهایی است که بعضی‌ها از آن برای تحقیر مؤمنان استفاده می‌کنند. اینان به دنبال عیوب، مشکلات و مسائل پنهان مردم می‌گردند و از آن‌ها علیه‌شان استفاده می‌کنند. هر سخن و عملی را که باعث تنزل موقعیت و تحقیرشان می‌شود، یادداشت می‌کنند تا بلکه به شهرتشان آسیب بزنند. برخی از افراد به نفع دستگاه‌ها، احزاب و سازمان‌ها کار می‌کنند و برخی دیگر برای سود شخصی خود در دستگاه‌های اطلاعاتی فعالیت می‌نمایند. از این رو از افراد جاسوسی می‌کنند و به دنبال لغزش‌هایشان هستند تا بلکه به شهرتشان آسیب بزنند و در جامعه نابودشان نمایند. ائمه(ع) نسبت به این مسئله بسیار توجه داشتند. ما هم باید به این مسئله خوب توجه کنیم؛ زیرا این چیزها به قوت روزانه جامعه‌مان تبدیل شده است. کارمان این شده است که به خاطر مسائل شخصی، کینه‌های فردی، حسدورزی یا به نفع دستگاه‌های اطلاعاتی داخلی و خارجی، صفوف خود را پراکنده کنیم، شخصیت‌های خوب و مصلح خود را خرد نماییم.

در حدیث دیگری از امام صادق(ع) آمده است: «أَقْرَبُ مَا یکُونُ الْعَبْدُ إلَی الْکُفْرِ أَنْ یوَاخِی الرَّجُلَ عَلَی الدِّینِ فَیحْصِی عَلَیهِ عَثَرَاتِهِ وَ زَلاّ تِهِ لِیعَنِّفَهُ بِهَا یوماً مَا؛ نزدیک‌ترین حالت بنده به کفر این است که شخصی با برادر دینی خود همراه شود و لغزش‌هایش را بشمارد تا او را با آن سرزنش کند.»  این آفت در جامعه ما وجود دارد. پیامبر خدا نیز از آن نهی کرده است. امام صادق(ع) از پیامبر خدا(ص) چنین روایت می‌کند: «یا مَعْشَرَ مَنْ أَسْلَمَ بِلِسَانِهِ – یعنی کسانی که مسلمان زبانی هستند، نه قلبی. کسانی که اسلامشان زبانی است، از نظر آنان اسلام چند کلمه است، نه موضع‌گیری عملی و اندیشه‌های ذهنی است، نه یک روش. این اشتباه است؛ چون اسلام این است که اسلام در عقل تو حضور داشته باشد تا عقلت اسلامی شود. اسلام در قلبت حضور داشته باشد تا قلبی اسلامی داشته باشی و اسلام باید در همه زندگی تو حضور داشته باشد. امام صادق علیه السلام این دسته از مسلمانان را مورد نقد قرار می‌دهد؛ زیرا اسلام در عمیق جانشان جای ندارد و لقلقه زبانشان است - وَ لَمْ یخْلُصِ الْإِیمَانُ إِلَى قَلْبِهِ لَا تَذُمُّوا الْمُسْلِمِینَ – رابطه شما با مسلمانان به گونه‌ای نباشد که به آبرو و کرامتشان اهانت کنی. نباید در سخن گفتن، راه مذمت را در پیش بگیری. در چنین حالتی معنویت اسلامی از بین می‌رود و کینه و عداوت در میان مسلمانان اوج می‌گیرد - وَ لَا تَتَبَّعُوا عَوْرَاتِهِمْ – برای کشف عیوب مسلمانان تجسس نکنید. برخی‌ها به خاطر عقده‌های روانی و اختلافات شخصی، به دنبال عیوب مردم هستند تا در جاهای گوناگون از آن صحبت کنند و جایگاه اجتماعی آنان را از بین ببرند - فَإِنَّهُ مَنْ تَتَبَّعَ عَوْرَاتِهِمْ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَوْرَتَهُ – خداوند به مسائل پنهان آدمی آگاه‌تر است و این یعنی خداوند، در نهایت مسائل پنهانی چنین انسانی را برملا خواهد کرد - وَ مَنْ تَتَبَّعَ اللَّهُ تَعَالَى عَوْرَتَهُ یفْضَحْهُ وَ لَوْ فِی بَیتِهِ»

بنابراین رفتن به دنبال عیوب مردم مسلمان، علاوه بر این که انحراف از خط اسلام اصیل است، خداوند نیز به خاطر افشای عیوب مسلمانان از او انتقام می‌گیرد و حتی اگر در پستوی خانه‌اش باشد، او را رسوا می‌کند.

نکته دیگری نیز وجود دارد و آن این است که برخی‌ها از روی صداقت و سادگی به ثبت و ضبط اسرار و عیوب دوست خود می‌پردازند. اینان همه چیز را به یاد خود می‌سپارند و وقتی رابطه‌شان خراب شد، این عیوب و اسرار را برملا می‌کنند. این مسئله در دوستی عاشقانه میان برخی از پسران و دختران جوان وجود دارد. عین این مسئله در عرصه‌های دینی، اجتماعی و سیاسی نیز دیده می‌شود. ما دچار این بیماری هستیم. امام صادق(ع) در این باره می‌فرماید: نزدیک‌ترین حالت بنده به کفر این است که شخصی با برادر دینی خود همراه شود و لغزش‌هایش را بشمارد تا او را با آن سرزنش کند. داشتن چنین ذهنتی باعث می‌شود که انسان به کفر نزدیک‌تر باشد.

 

ترس از ذوب شدن ایمان

برخی از مردم، مؤمنان را به ناحق متهم می‌کنند. امام صادق(ع) در این باره می‌فرماید: «اِذَا اتَّهَمَ المُؤُمِنُ اَخاهُ – چیز بی‌اساسی را به او نسبت بدهد - اِنماثَ الایمانُ مِن قَلبِهِ – ایمان در قلب او می‌میرد - کما ینماثُ المِلحُ فِى الماءِ؛ هرگاه مؤمن به برادر [دینى] خود تهمت بزند، ایمان در قلب او از میان می‌رود، همچنان که نمک در آب، ذوب می‌شود.»  درست مانند نمکی که در آب، حل می‌شود، ایمان قلبی او می‌میرد. معنای کلام امام صادق(ع) این است که اگر به برادر مؤمن خود تهمتی بزنی و آبروی او را ببری، ایمان تو، چون نمکی که در آب حل می‌شود، نیست و نابود می‌گردد.

نیز امام صادق(ع) می‌فرماید: «مَنِ اِتَّهَمَ أَخَاهُ فِی دِینِهِ – یعنی به ناحق ضعف یا عیب را به برادر دینی خود نسبت دهد. فرقی ندارد که اعتقادی باشد یا عملی - فَلاَ حُرْمَةَ بَینَهُمَا – حرمتی که خداوند میان دو مؤمن قرار داده است، از بین می‌رود - وَ مَنْ عَامَلَ أَخَاهُ بِمِثْلِ مَا عَامَلَ بِهِ اَلنَّاسَ – مؤمن باید با برادر مؤمن خود، به خاطر احترام به ایمان او، رفتاری عالی و پسندیده داشته باشد؛ زیرا ایمان، ارزش بزرگی است. ولی برخی از مردم، فرد مؤمن را با غیر مؤمن برابر می‌دانند - فَهُوَ بَرِی‏ءٌ مِمَّا ینْتَحِلُ‏؛ هر که به برادر دینى خود را تهمت زند، احترامى میان آن‌ها به جا نماند و هر که با برادر دینى خود به گونه‌ای رفتار کند چنانچه مردم دیگر با او رفتار می‌کنند، او از دین و مذهب خود بیزاری جسته است.»  این فرد از دین و ایمانی که بدان وابستگی دارد، برائت جسته است.

 

ارعاب مردم از موضع قدرت

حدیث دیگری وجود دارد که امام صادق(ع) در آن به صاحبان قدرت می‌پردازد. کسانی که از نظر اجتماعی، نظامی و سیاسی جایگاه و موقعیتی دارند. اینان با سوء استفاده از قدرت، با نگاه خود، مردم مستضعف را می‌ترسانند. می‌فرماید: «مَنْ نَظَرَ إِلَى مُؤْمِنٍ نَظْرَةً لِیُخِیفَهُ بِهَا أَخَافَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّهُ؛ هر کس مسلمانی را به ‌منظور ترساندن با نگاه تند بنگرد، خداوند در روزی که جز سایه لطف او سایه‏ای نیست وی را می‌ترساند.»  این مسئله به نگاه شوهر به همسر، فرزندان یا هر ضعیف دیگری قابل تسری است.

همچنین درباره کسانی که با استفاده از موقعیت اجتماعی، امنیتی و سیاسی خود با نقل کارها و موضع‌گیری‌های مؤمنان به ستمگران اسباب ترس و نگرانی‌شان را فراهم می‌کنند و می‌خواهند گزندی به آنان وارد کنند، اینان جاسوس‌های مفت و مجانی ظالمان هستند. امام صادق(ع) در این باره می‌فرماید: «مَنْ رَوَّعَ مُؤْمِناً بِسُلْطَانٍ – منظور کسی است که دارای قدرت اجتماعی، امنیتی و سیاسی است و می‌تواند مردم را اذیت نماید- لِیصِیبَهُ مِنْهُ مَکرُوهٌ فَلَمْ یصِبْهُ فَهُوَ فِی النَّارِ وَمَنْ رَوَّعَ مُؤْمِناً بِسُلْطَانٍ لِیصِیبَهُ مِنْهُ مَکرُوهٌ فَأَصَابَهُ فَهُوَ مَعَ فِرْعَوْنَ وَآلِ فِرْعَوْنَ فِی النَّارِ؛ کسی که مؤمنى را از سلطانى بترساند تا از ناحیه او آسیبی به او برسد و نرسد، او در آتش است و اگر کسی مؤمنى را از سلطانى بترساند تا از ناحیه او آسیبی به او برسد و برسد، با فرعون و پیروان فرعون در آتش است.»

 

بدی سرزنش و شادمانی از رنج دیگران

یکی از چیزهایی که در جامعه ما وجود دارد این است که مردم با یکدیگر اختلاف کنند و از رهگذر این اختلاف، کارشان به دشمنی و عداوت کشیده شود و در این میان بعضی از آن‌ها در جای دیگر دچار ضرر و زیان شوند. وقتی طرف‌های دیگر از این قضیه باخبر می‌شوند، شاد می‌شوند و زیان دیدگان را سرزنش می‌کنند. سرزنش و دشمن شادی از پدیده‌هایی است که در جامعه ما رواج دارد. حتی در عرصه‌های دینی نیز این پدیده دیده می‌شود. امام صادق(ع) نسبت به این پدیده منفی هشدار داده، می‌فرماید: «لا تُبدی الشَّماتَةَ لِأخیک فیرحَمَهُ اللّه ُ ویصَیرَها بِک؛ از گرفتارى برادرت اظهار شادى مکن که خداوند به او رحم می‌کند و آن گرفتارى را به تو می‌رساند.»  کسی که به ضرر یا خسارتی دچار شده است، ممکن است به خداوند رو بیاورد و خداوند او را مورد رحمت خویش قرار دهد و کسی را که از این بابت شاد شده است، به همین مصیبت دچار نماید. از این رو در همین زمینه امام صادق(ع) می‌فرماید: «مَنْ شَمِتَ بِمُصِیبَةٍ نَزَلَتْ بِأَخِیهِ لَمْ یخْرُجْ مِنَ الدُّنْیا حَتَّى یفْتَتَن؛ هر کس دیگران را به خاطر مصیبتی شماتت کند، از دنیا نمى‏رود تا خود به همان بلا گرفتار آید.‏»  یعنی خود او به همین مصیبت دچار می‌شود؛ بنابراین همان‌طور که خداوند ممکن است انسانی را در آخرت مجازات کند، ممکن است در همین دنیا او را به مجازات برساند. چون مجازات نتیجه عملی است که انجام داده است: «ظَهرَ الفسادُ فی البرِّ والبحر بما کسبتْ أیدی النّاس لیذیقَهُم بعضَ الذی عملُوا لعلّهم یرجعون»  زیرا این عمل، چنین نتیجه‌ای در پی دارد.

 

خطرات سب و لعن

به پدیده دیگری می‌پردازیم که برخی از مردم بدان عادت دارند و آن مسئله دشنام دادن است. برخی از مردم از دشنام‌ها و الفاظ زشتی که در واژه‌نامه‌ها وجود دارند استفاده می‌کنند و برخی دیگر از واژگانی استفاده می‌کنند که همین معنا از آن‌ها برداشت می‌شود. ببینیم امام صادق(ع) به سب و دشنام چه نگاهی دارد. امام می‌فرماید: «سَبَّابُ الْمُؤْمِنِ کالْمُشْرِفِ عَلَى الْهَلَکة؛ ناسزاگوى به مؤمن همچون کسى است که در آستانه هلاکت باشد.»  کسی که به مؤمنی دشنام دهد، چنان است که از قله کوه به دره سقوط کند. در این باره امام باقر(ع) از پیامبر خدا(ص) چنین روایت می‌کند: «سِبَابُ الْمُؤْمِنِ فُسُوقٌ وقِتَالُه کفْرٌ وأَکلُ لَحْمِه مَعْصِیةٌ وحُرْمَةُ مَالِه کحُرْمَةِ دَمِه؛ ناسزا گفتن به مؤمن فسق است و جنگیدن با او کفر و خوردن گوشت او(غیبت کردن از وى) معصیت خداست و حرمت مال او مانند حرمت خون اوست.»  بنابراین اگر مال مؤمنی را به ناحق بخوری، مانند این است که خون او را ریخته‌ای؛ زیرا مال مؤمن، مانند خون او حرمت دارد.

دشنام دادن یکی از روش‌هایی است که رابطه انسان را با جامعه خراب می‌کند و جامعه با نگاه بغض و دشمنی به او نگاه می‌نماید. وقتی به کسی دشنام می‌دهی، او را خوار شمرده‌ای و کسی که او را مورد اهانت قرار داده‌ای، ممکن نیست با محبت با تو رفتار کند.

امام صادق(ع) در حدیثی خطرناک‌تر می‌فرماید: «إِذَا قَالَ الرَّجُلُ لِأَخِیهِ الْمُؤْمِنِ أُفٍّ – اُف کمترین چیزی است که در مقام اذیت می‌شود گفت - خَرَجَ مِنْ وَلَایتِهِ – همان ولایتی که موجب پیوند مؤمنان با یکدیگر می‌شود - وَ إِذَا قَالَ أَنْتَ عَدُوِّى کفَرَ أَحَدُهُمَا – زیرا خداوند می‌فرماید: او برادر توست، اما تو می‌گویی که او دشمن من است. معنای حرف تو این است که با فرمایش خداوند مخالف هستی. هر انسانی که حرفی مخالف با کلام الهی بگوید، در حقیقت به خداوند کافر شده است - وَ لَایقْبَلُ اللَّهُ مِنْ مُؤْمِنٍ عَمَلًا وَ هُوَ مُضْمِرٌ عَلَى أَخِیهِ الْمُؤْمِنِ سُوءاً؛ هنگامی که مردى به برادر مؤمن خود اُف بگوید، از پیوند ولایی با او بیرون رفته و هرگاه به او بگوید: تو دشمن منى، یکى از آن دو کافر شده‌اند و خداوند از هر مؤمنی که نیت بد نسبت به برادر مؤمنش در دل دارد، هیچ عملى را نپذیرید.»  اگر نسبت به برادر مؤمن خود کینه داشته باشی، هر قدر عمل خوب داشته باشی، هر قدر نماز بخوانی و هر قدر حج به جای بیاوری، خداوند هیچ یک از این‌ها را قبول نمی‌کند. مگر این که دل خود را از نیت بد نسبت به انسان مؤمن پاک گردانی.

این‌ها برخی از جزئیاتی بود که اگر در جامعه اسلامی وجود داشته باشند، جامعه از خاستگاه و جهت گیری دینی خود دور می‌شود. چنین جامعه‌ای دیگر صفت ایمان، خیر و تقوا ندارد. انسان هم همین‌طور است. اگر ثبات ایمان نداشته باشد، به انسانی نامتعادل در زندگی تبدیل می‌شود.

از این رو اسلام تأکید می‌کند که باید برای زندگی خود برنامه ریزی داشته باشیم. اول باید رابطه خود را با مردم و خانواده خوب مدیریت کنیم. اگر چنین شود، می‌فهمیم که در زندگی چگونه حرکت کنیم. چون انسان در قبال حرکت خود در قبال خود، خانواده و مردم پیرامون خود مسئول است. انسان مسلمان اجازه ندارد که از هوای نفس خود پیروی نماید. او باید به خاطر میثاق عبودیتی که با خداوند دارد، از او پیروی کند.

از این رو امام صادق(ع) ما را با جزئیات این روش آشنا می‌کند. روشی که جلوی فروپاشی اخلاقی و رفتاری جامعه را می‌گیرد.

 

بهترین دوست و هم‌نشین عقل است

در باب چگونگی معاشرت با نفس، امام صادق(ع) چنین می‌فرماید: «اجْعَلْ قَلْبَک قَرِیناً بَرّاً وَ وَلَداً وَاصِلًا – در اصطلاح قرآنی، منظور از قلب، عقل است. معنای کلام امام صادق این است که عقل خود را همراه و هم‌نشین خود بدان که باید با او مشورت کنی. از او راهنمایی بگیر که چگونه به زندگی خود نظم و ترتیب بدهی و خوب و بد را تشخیص دهی. باید عقل خود را چون فرزند بدانی؛ یعنی همان‌طور که در برابر تربیت و پرورش فرزند خود وظیفه داری، در قبال عقل خود نیز وظیفه داری؛ زیرا انسانی که با عقل خود مشورت می‌کند و نشست و برخاستش با عقل است، کمتر به اشتباه می‌افتد. چون بیشتر اشتباهات ما، از هوای نفس ما ناشی می‌شود. وقتی که اسیر غرایز خود می‌شویم و بر اساس واکنش و خشم حرکت می‌کنیم و به سرانجام کارهای خود فکر نمی‌کنیم از این رو امام صادق(ع) توصیه می‌کند که عقل خود را چون فرزند و بهترین هم‌نشین خود بدانیم. نباید هیچ‌وقت از عقل خود جدا شویم. تمام اعمال و رفتار ما باید بر اساس عقل باشد؛ یعنی عقل بر همه کارهای ما نظارت داشته باشد، نه هوا و هوس - وَ اجْعَلْ عِلْمَک وَالِداً تَتَّبِعُهُ – زیرا عملت، پیش روی تو حرکت می‌کند. در روز قیامت عمل انسان پیش روی او حرکت می‌کند تا راه را برای او مشخص کند. راهی که می‌تواند به سوی بهشت باشد یا جهنم. از این رو انسان نباید عمل خود را بی‌اهمیت بداند. چرا که عمل، سرنوشت او را تعیین می‌کند: «فَمَنْ یعملْ مثقالَ ذرّة خیراً یرَه* ومَنْ یعملْ مثقالَ ذرّةٍ شرّاً یرَه»  نوع عمل است که سرنوشت انسان را تعیین می‌نماید - وَ اجْعَلْ نَفْسَک عَدُوّاً تُجَاهِدُهُ – منظور از نفس، مجموعه غرایزی است که از انسان می‌خواهد اشباعش کند و خواسته‌هایش را برآورده نماید. خداوند از ما نمی‌خواهد غرایز خود را سرکوب کنیم. بلکه از ما می‌خواهد که غرایز خود را کنترل کنیم. ما می‌دانیم خداوند غرایز را در وجود انسان به ودیعت نهاده است تا زندگی او را حفظ کند. ولی غرایز باید کنترل شوند. به گونه‌ای نشود که غرایز بر انسان حاکم شوند. عقل باید راهبری غرایز را به عهده داشته باشد. عقل باید در کنار هر غریزه‌ای حضور داشته باشد تا راهنمایی‌اش نماید. عقل باید به غریزه بفهماند که این راه به او و انسان آسیب می‌زند یا آن راه دیگر او را به صلاح می‌رساند. قرآن کریم می‌فرماید: «وما أبرّى‏ء نفسی إنَّ النفسَ لأمّارةٌ بالسوء إلا ما رحم ربّی» انسان نباید هواهای خود شود. بلکه باید نفس خود به مجاهده بپردازد - وَ اجْعَلْ مَالَک عَارِیةً تَرُدُّهَا؛ دلت را [به منزله] هم‌نشینی نیکوکار، یا فرزندى سپاسگزار و کردارت را چنان پدرى که از او پیروى و اطاعت می‌کنی و نفس [امّاره] خود را همانند دشمنى که با وى می‌جنگی و مال و دارایی‌ات را عاریه‌ای که باید برگردان، قرار بده.»  زیرا وقتی خداوند مال و ثروتی در اختیارت قرار می‌دهد، نزد تو امانت است و باید این امانت را به انسان‌های بعدی منتقل کنی یا این که با اطاعت از اوامر الهی در امور مالی، آن را به خداوند مسترد داری.

 

جانت در گرو عمل توست

در رابطه با تربیت نفس، امام صادق(ع) می‌فرماید: «اقْصُرْ نَفْسَک عَمَّا یضُرُّهَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تُفَارِقَک – نفس خود را از چیزهایی که در دنیا و آخرت به آن زیان می‌رساند، باز گیر - وَ اسْعَ فِی فَکاکهَا کمَا تَسْعَى فِی طَلَبِ مَعِیشَتِک فَإِنَّ نَفْسَک رَهِینَةٌ بِعَمَلِک؛ خویشتن را از آنچه زیانش رساند بازگیر(و دست نفس را از آن کوتاه کن) پیش از آنکه از تو جدا شود و چنانچه در جستجوى روزى مى‌کوشى در رهایی آن بکوش، زیرا نفس تو در گرو کردار تو است.»  زیرا تو در گرو هستی. «کلُّ نَفْسٍ بما کسبتْ رهینةٌ»  آیا در دنیا سعی نمی‌کنی که گروی خود را آزاد کنی؟ همان‌طور که در این باره می‌کوشی، سعی کن که جان خود را نیز از گروی آزاد کنی تا در روز قیامت رها و آزاد باشی.

در حدیث دیگری امام صادق(ع) می‌فرماید: «خُذْ لِنَفسِک مِن نَفسِک خُذْ مِنها فی الصِّحَّةِ قَبلَ السَّقَمِ و فی القُوَّةِ قَبلَ الضَّعفِ و فی الحَیاةِ قَبلَ المَماتِ؛ از خودت براى خودت توشه بردار، از تندرستی پیش از آنکه بیمار شوى بهره بگیر و در توانائى پیش از آنکه ناتوان گردى و در زندگى پیش از مردن.»  زیرا ممکن است فرصت از دست برود؛ بنابراین تا تندرست هستی، کار کن و فرصت تندرستی را غنیمت بشمار؛ زیرا اگر بیمار شدی، نمی‌توانی به مانند انسان‌های سالم کار کنی. تا توانایی داری، از توانایی خود استفاده کن و تا زمانی که زنده‌ای، از زندگی خود بهره‌مند شو.

امام صادق(ع) از موضوعی سخن می‌گوید که دنیا، به ویژه مستضعفان از تأثیرات منفی آن رنج می‌برد. فرقی نمی‌کند که این استضعاف در چارچوب خانواده باشد یا همسایگان یا مراکز اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و نظایر آن. موضوعی که امام از آن سخن می‌گوید، ظلم است. امام از ما می‌خواهد که از ظلم اجتناب کنیم و در همه جا از آن دوری گزینیم.

 

پی‌نوشت‌ها:

اصول کافی، ج 3، ص 339، ح 38.

اصول کافی، ج 3، ص 326، ح 4.

المنافقون / 8.

التهذيب الاحکام، ج 6، ص 179.

من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 400، ح 5859.