سخنرانی علامه سید علی فضل الله در روز عاشورا
نیازمند انقلابی فرهنگی هستیم که در قلب خود حامل حماسه اخلاقی عاشورا باشد
مراسم عاشورای امسال با شکوه خاصی در مسجد امامین حسنین(ع) واقع در حارة حریک بیروت برگزار شد. در این مراسم که جمعی از شخصیتهای سیاسی، دینی و اجتماعی و جمع کثیری از مردم مؤمن حضور داشتند، بعد از ذکر مصیبت امام حسین(ع) علامه سید علی فضل الله به ایراد سخن پرداخت. در سخنان ایشان آمده است:
بسم الله الرحمن الرحیم
وقتی امام حسین(ع) بیعت با حاکم ستمکاری چون یزید را نپذیرفت، تصمیم قیام حسینی گرفته شد. امام این تصمیم را تصمیمی فردی و مرتبط با حادثه خاصی نمیدانست؛ بلکه آن را حکمی اخلاقی و انسانی میدانست که در طول زمان جاری است. زمانی که گواهی میدهد امکان ندارد خط حسین و خط یزید با یکدیگر تلاقی یابند. نه در مکان و نه در زمان، نه دیروز و نه امروز و نه فردا؛ زیرا این دو خط، دو قطب درگیری موجود میان حق و باطل، ظلم و عدل و مستکبران و مستضعفان هستند. نبرد کربلا نیز چیزی جز تبلور مکتبی و ایمانی این رویارویی نبود.
حسین(ع) به خوبی از تغییرات و تحولاتی که در جامعه اسلامی و مردمان آن روی داده بود، آگاه بود. به خوبی از میزان فروپاشی جامعه اسلامی اطلاع داشت. میدانست که سخنان خوب، موعظه حسنه و یادآوری حقایق دینی به مردم، کالایی است که در جامعه آکنده از ذلت و خواری خریداری ندارد؛ بنابراین زلزلهای نیاز بود تا پایههای خواری، سکوت و مرگی را که بر انسانهای آن روزگار مستولی شده بود، به لرزه درآورد.
امام حسین(ع) چگونه خود را به مردم معرفی کرد؟ و از کدام جایگاه به انجام چنین کاری مبادرت ورزید؟
در جریان قیام، امام با مردم سخن گفت. بلکه وابستگی اسلامی آنان را زنده کند، فریضه امر به معروف و نهی از منکر را زنده نماید، خوف و هراس موجود در جان مردم را از بین ببرد و پیوندها و رشتههای تعصب قبیلهای را پاره کند. خلاصه این که امام میخواست دلهای مردم را زنده کند، حال آن که یزید سعی در میراندن دلهای مردم داشت. یزید میخواست در برابر ولایت و طاعت [الهی] همه چیز را بر سود و زیان مادی، عافیت طلبی و شکم بارگی مبتنی سازد.
حسین(ع) خواستار اطاعت از شخص خود نبود، بلکه هدفش این بود که مردم از خط و هدف او پیروی کنند. او خود را به عنوان کسی که پول و ثروت دارد به مردم معرفی نکرد. اصحاب امام حسین(ع) به خاطر چیز دیگری غیر از پول و ثروت همراه او شدند. چیزی که فقط نزد خداوند بود و بس. وضعیت حق مداران همین گونه است. کسانی که جز با خداوند تجارت نمیکنند.
وقتی امام حسین(ع) از تغییر وضعیت مردم کوفه مطلع شد، فهمید که آنان از بیعت خود بازگشتهاند، به نظر شما با حدوداً شش صد نفری که در قافله همراهشان بود، چه کرد؟ او کاری کرد که هیچ رهبری نمیکرد.
حسین(ع) به دنبال تغییر بود و به نفع او بود که دور و بر او را یاران و همراهان بسیاری بگیرد. ولی هر چه باشد او فرزند علی(ع) بود. او خواستار تغییر و انقلاب از راه فریفتن مردم نبود. او رهبری نبود که مردم را فریب دهد یا گمراهشان سازد. از این رو در میان اصحاب خود ایستاد تا حوادث کوفه را برایشان بازگو نماید و حقایق را برایشان بازگو کند. میخواست که آنان به خوبی از مسائل آگاه باشند. آنان را مخیر گذاشت که هر کس خواست، برود. هیچ حقی از ما بر ذمه او نیست. به این ترتیب کسانی که به دنبال غنیمت بودند، رفتند. وفاداران مخلصی ماندند که نمونههای والای اهل حق شدند. در میدان جانبازی کسی مانند آنان را نمیتوان یافت. هر کدام از آنان که به زمین میافتاد، دغدغهاش این نبود که آماج تیرها و نیزهها قرار گیرد. بلکه قلب او مشغول به چیز دیگری بود. سلامتی امام حسین(ع). همانهایی که حسین(ع) در بارهشان چنین فرمود: «اصحابی بهتر از یاران خود و خانوادهای نیکوتر از خانواده خود ندیدم.»
در طرف مقابل، در اردوگاه باطل، هر کدامشان در کارهای خود به این میاندیشیدند که چقدر پول به دستشان میآید و چه کاری او را به امیر نزدیک خواهد کرد.
عمر بن سعد به خوبی میدانست که او در اردوگاه تجارت مبتنی بر فریب قرار گرفته است. از این رو معتقد بود نیازمند اثبات وفاداری به وظیفهای بود که برایش آمده بود. او اولین کسی بود که به سوی اردوگاه امام حسین(ع) تیر انداخت و گفت: «پیش امیر شهادت دهید...»
عمر بن سعد با سایر مزدوران حاضر در سپاه ابن زیاد فرقی نداشت. همهشان درد مال و مقام داشتند. همهشان شهادتین میگفتند و خود را سپاهیان امیرالمؤمنین میدانستند. نماز هم میخواندند. به رغم اینها منکر این قضیه نبودند که حسین و خانواده او، اهلبیت پیامبرشان است و حسین سرور جوانان اهل بهشت است. برخی از آنان حتی بر کشته شدن حسین گریستند. اینان گرفتار کدام نوع دوگانگی و جدایی شده بودند؟ اینان گرفتار کدام بیماری، بلکه وبا گرفتار شده بودند؟
میان حسین و اینان هیچگونه انتقام، خون و دشمنی وجود نداشت. کدام کینه و طمعی مردی مانند ابن سعد را واداشت که به سواران خود دستور دهد بر سینه و بدن امام حسین(ع) اسب بدوانند؟ الله اکبر از این همه قساوت و کینهتوزی. این رنج، رنج انسانیت است. رنجی که حاصل سالها انحراف، خواری، سکوت و رفتن به سوی یزید و امثال او بود. ایمانی مخدوش و مسخ شده بود. به همه چیز شباهت داشت، جز ایمان.
چقدر امروز شبیه دیروز است
از این رو عاشورا، مسیر طبیعی امام بود؛ زیرا امام صدای حق بود، تاریخ حق بود، پیروی از برنامه جدش پیامبر خدا امانتی بر عهده او بود، مسئولیت شرعی داشت در برابر پدیدهای که سبب گمراهی افزونتر اهل باطل میشود، ایستادگی کند. برایش فرقی نداشت که چه بهایی باید بپردازد. عاشورا تنها نخواهد ماند. شاید روشها تغییر کنند، اما هدف همان است که بود.
از این رو امام حسین(ع) شعار روشنی را مطرح کرد: «میخواهم امت جدم را اصلاح کنم.» حسین(ع) پیشوای اصلاحگر بود. میدانست که اصلاح طلبی مسیری سخت و طولانی دارد؛ اما میخواست با خون پاک خود، سنگ اساس را بگذارد.
حسین(ع) میدانست که کامل شدن این راه به موج نیاز دارد. از این رو مردم را مورد خطاب قرار داد و موعظهشان کرد و به عنوان یک راهبرد رسانهای، زنان و کودکان خود را نیز همراه کرد؛ چون میدانست در نبود تأثیر، همه این تلاشها و اهداف نابود خواهد شد.
ما در کجای این راه قرار داریم. راهی که امام حسین(ع) از ما میخواهد آن را تکمیل کنیم. ما در عصری قرار داریم که اسلام به مانند حسین غریب و تنهاست. ما میبینیم که میلیونها نفر در جهان، در عاشورای حسینی گردهم میآیند و در شبها و روزهای عاشورا، ساعتها از عمر خود را به عزاداری اختصاص میدهند. ولی این سؤال باقی میماند: این عزاداریها چه نتیجهای در برداشته است؟ حسین(ع) بیش از دویست روز، راه را طی کرد تا آرمان و اهداف خود را به گوش مردم برساند. او هیچ فرصتی را برای دیدار با مردم، حتی یک نفر از دست نمیداد. او میدانست که این کارها شاید تغییری در معادله نظامی ایجاد نکند؛ اما نگاه سیاسی امام چیز دیگری بود؛ اما میدانست که این دیدارها ممکن است به هدایت یک انسان منجر شود که از همه چیزهایی که خورشید به آنها میتابد، بهتر است. عین همین مطلب را پیامبر اسلام(ص) به علی(ع) فرمود: «اگر خداوند به واسطه تو، یک نفر را هدایت کند، از همه چیزهایی که خورشید به آن تابیده است، بهتر است.»
در رابطه با حرکت و سیره امام حسین(ع) این سؤال پیش میآید: توانستهایم چند نفر از غیرخودیها را به آرمان امام حسین(ع) نزدیک کنیم؟ آیا به رغم سهولتی که در امر ارتباط گیری و تأثیرگذاری ایجاد شده است، این کار در اولویت کاری ما قرار دارد؟ یا این که غرق در واکنش زدگی هستیم و زمام امور خود را به دیگران سپردهایم؟
در دایره خودی نیز، عزاداریهای عاشورا که فرصتی برای بسیج معنوی است، آیا بیش از این اشک بریزیم، به شستشوی جان مبادرت کردهایم؟ عاشورا که فرصتی است برای یادآوری مصیبت، اما مهمتر از آن، عاشورا فرصتی است برای فرهنگسازی و به هم آوردن شکافهای فکری و فرهنگی.
امروز اصلاح امت اسلامی به مقابله با جریانهای تکفیری جنایتکار منحصر نمیشود؛ هر چند به خاطر خونریز بودن این جریانهای، این کار نیز در اولویت قرار دارد. ولی میبینیم که به موازات این، شاید به عنوان بخشی از واکنش به عملکرد این جریانها، سکوتی هراسانگیز در قبال ظهور جریانهای الحادی و کاسته شدن از بازدارندگی اخلاقی در میان پسران و دخترانمان همه جا را فراگرفته است. این وضعیت ایجاب میکند که انقلابی فرهنگی صورت بگیرد. انقلابی فوقالعاده که ستون خیمه آن را سیره ناب پیامبر خدا تشکیل دهد. سیرهای که حماسه اخلاقی عاشورا در متن آن قرار دارد.
از این رو از فراز منبر حسینی، در روز عاشورا با خداوند عهد میبندیم که:
حسین(ع) را در قلوب خود جای خواهیم داد تا دلهای ما نیز به مانند حسین(ع) به خداوند عشق بورزد.
حسین(ع) را در خردهای خود زنده نگاه خواهیم داشت تا فریب و دغل گمراهان، تشویش گران و دینفروشان را تشخیص دهیم؛ همانهایی که حلال خدا را حرام و حرام او را حلال کردهاند و از بیتالمال و مقدرات مسلمین استفاده شخصی میکنند.
حسین(ع) را در تحرکات خود زنده نگاه خواهیم داشت تا با نحوه یاری حق، عدالت و حفظ کرامت انسانی آشنا شویم.
بیایید اخلاق سیاسی تحرکات خود را از امام حسین(ع) بگیریم. بیایید صداقت، ثبات و شفافیت تحرکات خود را از امام حسین(ع) بگیریم. بیایید خدادوستی و عشق ابدی خود را از امام حسین(ع) بگیریم. اینها درسهای عاشوراست. اینها درسهای امام حسین(ع) است. سلام بر حسین و اصحاب حسین.
دفتر رسانهای علامه سید علی فضل الله
بیروت؛ 11 محرم 1436 هـ برابر با 4/11/2014 م