امام حسین(ع)، رسالت فراگیر و نماد وحدت اسلامی
علامه مرجع سید محمد حسین فضل الله
مترجم: محمدجمعه امینی
امام حسین(ع) به عنوان امام و یک مسلمان دغدغه رسالت داشت. معتقد بود که رسالت، تبلور رضایت الهی است و رضایت الهی بالاتر از هر چیزی قرار دارد. از این رو با بحرانی درونی دست و پنجه نرم میکرد؛ البته بحرانی که جنبه شخصی نداشت و جنبه دینی و مکتبی داشت؛ بنابراین عبارت «لِیرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فی لِقاءِ ربّه حقًّا، فَإِنّی لا أَرَی الْمَوْتَ إِلاّ سَعادَةً وَ لاَ الْحَیاةَ مَعَ الظّالِمینَ إِلاّ بَرَمًا؛ در چنین وضعی مؤمن به لقای خدا سزاوار است و من مرگ را جز سعادت و زندگی با ظالمان را جز هلاکت نمیبینم.»[1] بیانگر همین دغدغه اوست. این بیان امام، نشانگر یأس آن حضرت نیست، بلکه نشان دهنده تسلیم ناپذیری ایشان است. میخواهد فریاد بزند که مرگ در مسیر جهاد، عین سعادت است؛ چون انسان با جهاد خویش، دین خود را تثبیت نموده، وابستگی، موضعگیری و بنده خدا بودن خود را مورد تأکید قرار میدهد؛ اما زندگی مسالمتآمیز و منفعلانه در کنار ستمگران، زندگی ننگین است؛ یعنی در این زندگی، انسان احساس بالندگی و سرزندگی ندارد. از این رو امام حسین(ع) با ارائه این تصویر روانی، میخواهد این حال و هوا را مورد تأکید قرار دهد. البته امام حسین(ع) به واقعیتها نیز توجه دارد. میفرماید: «أَلا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لا یعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْباطِلَ لا یتَناهی عَنْهُ؛ آیا نمیبینید که به حق عمل نمیشود و از باطل جلوگیری نمیگردد؟» سپس میفرماید: «لِیرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فی لِقاءِ ربّه حقًّا، فَإِنّی لا أَرَی الْمَوْتَ إِلاّ سَعادَةً وَ لاَ الْحَیاةَ مَعَ الظّالِمینَ إِلاّ بَرَمًا.»
اصل و اساس، رسالت است
امام حسین(ع) با حرکت خود میخواست رسالت را در جان کسانی که همراهش بودند، عمق ببخشد. از این رو هر از گاهی در برابر سپاهیان عمر سعد میایستاد و موعظهشان میکرد. سعی میکرد با معنویت موعظه، آنان را به حال و هوای آخرت بکشاند و حقارت دنیا را به آنان نشان دهد. در سپیدهدم عاشورا، خطاب به آنان فرمود: «عِبادَ اللّهِ إِتَّقُوا اللّهَ وَ کونُوا مِنَ الدُّنْیا عَلی حَذَر فَإِنَّ الدُّنْیا لَوْ بَقِیتْ عَلی أَحَد أَوْ بَقِی عَلَیها لَکانَتِ الأَنْبِیاءُ أَحَقَّ بِالْبَقاءِ وَ أَوْلی بِالرِّضا وَ أَرْضی بِالْقَضاءِ غَیرَ أَنَّ اللّهَ خَلَقَ الدُّنْیا لِلْفَناءِ فَجَدیدها بال وَ نَعیمُها مُضْمَحِلٌّ وَ سُرُورُها مُکفْهِرٌ وَ الْمَنْزِلُ تَلْعَةٌ وَ الدّارُ قَلْعَةٌ. فَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیرَ الزّادِّ التَّقْوی وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ؛ ای بندگان خدا! از خدا بترسید و از دنیا برحذر باشید که اگر بنا بود همه دنیا به یک نفر داده شود و یا یک فرد برای همیشه در دنیا بماند، پیامبران برای بقا سزاوارتر بودند و جلب خشنودی آنان بهتر و چنین حکمی خوشآیندتر بود، ولی هرگز! زیرا خداوند دنیا را برای فانی شدن خلق نموده که تازههایش کهنه و نعمتهایش زایل خواهد شد و سرور و شادیاش به غم و اندوه مبدّل خواهد گردید، منزلی پست و خانه موقّت است، پس برای آخرت خود توشه برگیرید و بهترین توشه آخرت تقواست، از خدا بترسید، باشد که رستگار شوید.» [2]
اگر مسئله برای امام حسین(ع) صرفاً جنبه سیاسی داشت، با زبان سیاسی با آنان سخن میگفت؛ در حالی که میبینیم با زبان قرآن و موعظه با ایشان سخن میگوید؛ زیرا امام حسین(ع) به خوبی میدانست که مشکل جامعه اسلامی آن روزگار، به مانند مشکل جامعه اسلامی در بسیاری از زمانهای دیگر، این است که مردم دلهای خود را به روی خداوند بستهاند، به آخرت نمیاندیشند و در دنیا غرقشدهاند. از این رو وقتی سخنان آن حضرت را از مدینه تا مکه و از مکه تا کربلا مورد واکاوی قرار دهیم، میبینیم همه سخنان ایشان جنبه پند و موعظه دارد و جان و روح انسان را باز میکند. چون هدف امام حسین(ع) این بود که جامعهای اسلامی به وجود بیاورد. درست است که امام حسین(ع) میخواست در جایگاه حاکمیت قرار بگیرد، ولی او حکومت را برای خود نمیخواست، بلکه حکومت را برای رسالت خود میخواست. میخواست با حکومتداری خود، جامعه را تغییر دهد.
عاشورا، میدانی برای ریشهدار کردن اسلام
از این رو لازم است که امام حسین(ع) را به عنوان رسالتی فراگیر مورد بازخوانی قرار دهیم. نباید فقط خوانشی سیاسی از امام حسین(ع) داشت. نباید فقط مصائب او را ببینیم. نباید فقط چیزهایی را مورد واکاوی قرار داد که مردم با آنها آشنایی دارند. بلکه باید امام حسین(ع) را با قرائت پیامبر خدا(ص) مورد بازخوانی قرار دهیم. طبیعی است که خوانش پیامبر، خوانشی متفاوت است؛ زیرا پیامبر خدا میفرماید: «حسین منّی وأنا من حسین». این درهم تنیدگی، جنبه نَسَبی ندارد. بلکه آمیزشی دینی و مکتبی است. حسین(ع) تبلور رسالت پیامبر خداست و پیامبر خدا، تجسم زنده رسالت است. پس در اینجا رسالت با رسالت آمیخته است. این که حسین(ع) از پیامبر است، برای این است که رسالت پیامبر خاستگاه خیزش حسینی است. ولی این که پیامبر از حسین است، برای این است که خاستگاه پیامبر، رسالتی است که در سیمای حسین، تبلور یافته است. به این ترتیب مسئله قابل فهم است.
بنابراین باید از عاشورا، عرصهای برای تعمیق رسالت و ریشهدار کردن اسلام بسازیم تا مردم بیشتر مسلمان شوند، بیشتر به دین ملتزم گردند و بیشتر حامل رسالت حسین شوند. اگر از امام حسین(ع) سؤال شود: میخواهید مجالس عزاداری شما، چگونه باشد؟ خواهد فرمود: 90 درصد از مسائل فکری، دینی و انقلابی اسلام سخن بگویید و 10 درصد آن را به ذکر مصائب من اختصاص دهید؛ زیرا ذکر مصیبت، ریشه در عاطفه دارد و برای تحت تأثیر قرار دادن انسانی که حس بشری دارد، تلاش بسیاری لازم نیست. بهترین تعبیر برای بیان این حقیقت، سروده شاعر است که گفته است:
تبکیک عینی لا لأجل مثوبةٍ لکنّما عینی لأجلک باکیـة
چشمانم برای تو میگرید. نه برای کسب ثواب؛ بلکه به خاطر خود تو، چشمان من گریان است.
عاشورا، فرصتی برای گردهم آمدن
انسان وقتی در برابر این مصیبت قرار میگیرد، به خاطر مسائل حزنانگیزی که در آن وجود دارد، چارهای جز ریختن اشک و سوختن قلب ندارد. از این رو لازم است که عاشورا اسلامی باقی بماند، با همان گستردگی اسلام، پویایی اسلام، عمق اسلام و وحدت اسلام؛ زیرا مسئله وحدت اسلامی این است که به واسطه اسلام متحد شویم. حتی اگر در فهم آن دچار اختلاف هستیم؛ چون خداوند متعال به ما فرموده است: «فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ» [3]. از این رو نباید عاشورا را به گونه ای به تصویر بکشیم که گویا مخاطب آن، گروه خاصی از مسلمانان است؛ چون یزید، نماد مسلمانان سنی نیست. اهل سنت، به تعابیر گوناگون، وحشیگری یزید را محکوم کرده اند؛ بنابراین نباید از عاشورا، فرصتی برای آسیب زدن به وحدت اسلامی بسازیم. عناوین و شعارهای عاشورا، باید برای همه مسلمانان باشد. عقیده من بر این است که همه مسلمانان روی امام حسین(ع) اشتراک دارند؛ زیرا «الحسن والحسین سیدا شباب أهل الجنّة» به همه مسلمانان اختصاص دارد. محبت به امام حسین(ع) نزد همه مسلمانان وجود دارد. البته شاید در ویژگیهای این محبت، اختلافاتی داشته باشند.
معتقدم میشود امام حسین(ع) را به عنوان نماد وحدت اسلامی به مسلمانان ارائه کرد؛ چون همه مسلمانان روی امام حسین(ع) توافق دارند. از این رو لازم است در به کار بردن عباراتی چون «یا لثارات الحسین» که در ادبیات ما رایج است، احتیاط کنیم. از کاربرد این عبارت در میان عوام باید پرهیز کنیم؛ زیرا این تصور برای برخیها ممکن است ایجاد شود که دسته ای از مسلمانان میخواهند از قاتلان آن حضرت انتقام بگیرند. بلکه باید تلاش کنیم که انتقام امام حسین(ع) را از مستکبران، طاغوتها، منحرفان، حاکمان ستمگری که حرام خدا را حلال میکنند، نقض پیمان مینمایند، باسنت پیامبر خدا مخالفت میکنند و به بندگان خدا تعدی و ستم مینمایند، بگیریم. اینها همان کسانی هستند که باید انتقام امام حسین(ع) را از آنان بگیریم؛ زیرا امام حسین(ع) به خاطر قضیهای قیام کرد که بر شخص معاصر ایشان و امثال او که میتوانند مسلمان باشند یا کافر، تطبیق میکند. حتی این که میگوییم: «السّلام علیک یا ثار الله وابن ثاره» انتقام کشیدن خداوند به این معناست که خداوند به خاطر دین خود انتقام میکشد، به خاطر رسالت خود انتقام میگیرد و به خاطر پیامبران و اولیای خود انتقام میگیرد. از این رو انتقام گرفتن در اینجا، به حالت خاصی مربوط نیست، بلکه به خط کلی زندگی ارتباط دارد.
وظیفه ما این است که امام حسین(ع) را در دایره عام اسلامی آن نگاه داریم. اگر چه دایره عام اسلامی خود به سوی دایره عام انسانی باز می شود؛ چون نگاه اسلام، انسانی است. در این صورت، حسین(ع) به فضای شیعی اختصاص ندارد، بلکه به فضای عام اسلامی و انسانی تعلق دارد.
وصیت پایانی
میخواهم آخرین وصیت امام حسین(ع) به فرزندش امام زین العابدین(ع) را برای شما بازگو کنم تا بدانید حسین(ع) چگونه میاندیشد. او در این شرایط نیز به تنهایی و مصیبت خود نمیاندیشد. حتی به همه فجایعی که در اطراف او رخ داده بودند نیز فکر نمیکند. بلکه تمام فکر و ذکر او، حق است. در اینجا به ذکر دو روایت از امام محمدباقر(ع) میپردازیم. «قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ لَمَّا حَضَرَتْ عَلِی بْنَ الْحُسَینِ الْوَفَاةُ ضَمَّنِی إِلَى صَدْرِهِ وَ قَالَ یا بُنَی أُوصِیک بِمَا أَوْصَانِی بِهِ أَبِی حِینَ حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ وَ بِمَا ذَکرَ أَنَّ أَبَاهُ أَوْصَاهُ بِهِ یا بُنَی اصْبِرْ عَلَى الْحَقِّ وَ إِنْ کانَ مُرّاً؛ امام باقر علیه السلام فرمود: زمانى که لحظه وفات پدرم امام سجاد علیه السلام فرا رسید مرا به سینه خود چسباند و فرمود: اى پسرم! تو را به چیزى سفارش مى کنم که پدرم امام حسین علیه السلام در هنگام وفاتش مرا به آن سفارش فرمود و فرمود که پدرش على علیه السلام او را به این وصیت سفارش فرموده است: اى پسرم! بر حق صبر کن اگر چه تلخ باشد.»
امام حسین(ع) پیش از این که عازم میدان نبرد شود، به فرزندش علی بن حسین(ع) وصیت میکند. در این وصیت از فرزند خود میخواهد که مسیر حق را بپیماید. همه کسانی که پایبند حق هستند، باید تلخیها و دشواریهای آن را نیز تحمل کنند؛ زیرا حق باطنی شیرین دارد، اما ممکن است که طعمی تلخ داشته باشد. این وصیت اول بود.
ابوحمزه ثمالی از امام باقر(ع) چنین روایت میکند: «لَمَّا حَضَرَتْ عَلِی بْنَ الْحُسَینِ الْوَفَاةُ ضَمَّنِی إِلَى صَدْرِهِ وَ قَالَ یا بُنَی أُوصِیک بِمَا أَوْصَانِی بِهِ أَبِی حِینَ حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ وَ بِمَا ذَکرَ أَنَّ أَبَاهُ أَوْصَاهُ بِهِ یا بُنَی إیاک وظلم من لا یجد علیک ناصراً إلا الله؛ امام باقر علیه السلام فرمود: زمانى که وفات پدرم امام سجاد علیه السلام فرا رسید مرا به سینه خود چسباند و فرمود: اى پسرم! تو را به چیزى سفارش مى کنم که پدرم امام حسین علیه السلام در هنگام وفاتش مرا به آن سفارش فرمود و فرمود که پدرش على علیه السلام او را به این وصیت سفارش فرموده است: اى پسرم! از ستم به کسی بپرهیز که یاوری غیر از خدا ندارد.» خیلی خطرناک است که به انسان ضعیف ستم کنی. به همسرت ستم کنی که یاوری غیر از خدا ندارد. تو قدرت داری و به همسایهای که یاوری غیر از خدا ندارد، ظلم نمایی. به مردمان ضعیفی که با تو سروکار دارند، ستم کنی، حقوقشان را منکر شوی و به ایشان ستم روا داری.
اینها وصیت امام حسین(ع) است. او با سخنان کوتاه خود همه ما را مورد خطاب قرار میدهد. میفرماید: «اِصبِر علی ما تَکرَهُ فیما یلزِمُک الحَقُّ وَاصبِر عَمّا تُحبُّ فیما یدعُوک الیهِ الهَوی؛ بر آنچه خوشایند تو نیست اما خداوند تو را به آن ملزم کرده، صبوری نما وبر آنچه که دوست داری امّا هوای نفست تو را به آن فرا میخواند و از خدا دور میسازد بپرهیز.»
فردی از آن حضرت درخواست کرده بود که با دو حرف او را موعظه کند. امام حسین(ع) به او چنین نوشت: «مَن حاوَلَ اَمراً بمَعصِیَهِ اللهِ کانَ اَفوَتَ لِما یَرجُو وَاَسرَعَ لِمَجئ ما یَحذَرُ؛ آن که در کاری که نافرمانی خداست بکوشد امیدش را از دست می دهد و نگرانیها به او رو میآورد.» اگر میخواهی به اهداف خود برسی، دست به دامان معصیت الهی نشو. با اطاعت الهی می توانی به اهداف خود نایل شوی؛ چون اگر بخواهی به واسطه معصیت الهی به کاری دستیابی، خداوند متعال به خاطر آن تو را مجازات میکند؛ یعنی نمیگذارد به خواستهات برسی و تو را گرفتار چیزی میکند که از آن روی گردانی.
اندیشه حسین(ع) را در خردهای خود جای دهید، اندیشهای که حق را برای مردم روشن میکند. محبت حسین(ع) را در دلهای خود جای دهید، محبتی که کینه را از دلهای مردم دور میکند. پویایی حسین(ع) را در زندگی خود جای دهید، پویشی که باعث میشود با خدا و در خط خدا باقی بمانید. وقتی به خاطر حق دوستی، اسلام دوستی، عدالت دوستی و عشق به مکتب، به حسین(ع) عشق میورزید، بی هیچ مقدمهای، اشک از دیدگانتان جاری خواهد شد؛ زیرا وقتی از عمق جان حسین(ع) را دوست داشته باشیم، از عمق جان نیز برای او گریه خواهیم کرد و رسالتمدارانه، آرمانگرایانه، ولایت مدارانه و عاشقانه برای او خواهیم گریست.
پینوشتها:
[1] ـ بحار الأنوار، ج 44، ص 381.
[2] ـ حیاة الإمام الحسین(ع)، ص 162.
[3] ـ النّساء:59.
[4] ـ الکافی، ج 2، ص 332.
[5] ـ الکافی، ج 2، ص 91.
[6] ـ الأنوار البهیة، ص 265.
[7] ـ الکافی، ج 2، ص 373.