همهجانبه بودن مسئولیت در اسلام
علامه مرجع سید محمدحسین فضل الله
مترجم: محمدجمعه امینی
به آن دسته از آیات قرآنی میپردازیم که با کلمه «قل» آغاز شدهاند. خطاب آیات به پیامبر خدا(ص) و سپس به همه امت اسلامی است؛ زیرا همچنان که بارها بیان کردهایم، امت اسلامی از راه پیامبر گرامی اسلام مورد خطاب قرار میگرفت. گفتیم که خداوند متعال به دو روش پیامبر را مورد خطاب قرار میداد. یکی روش مستقیم و دیگری روشی که خداوند با گفتن "قل" از پیامبر میخواست در مسائل حیاتی، امت اسلامی را مورد خطاب قرار دهد. ما هم میخواهیم آیاتی را که با کلمه "قل" آغاز شدهاند مورد بررسی قرار دهیم تا به مسائل مهمی که قرار است در ابعاد اعتقادی، دینی یا حرکت انسان و زندگی قرار دارند به امت اسلامی رسانده شود، پی ببریم.
شخصیت پیامبر(ص)
در بین این آیات، آیاتی هستند که خداوند از پیامبر میخواهد مسئولیتهای امت اسلامی را بیان نماید؛ زیرا همانگونه که در آیه کریمه «یا أَیهَا النَّبِی إِنَّا أَرْسَلْنَاک شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِیراً * وَدَاعِیاً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُّنِیراً»(الأحزاب/45، 46) آمده است، پیامبر اسلام، علاوه بر مقام رسالت، باید به عنوان یک مسلمان نیز برای جامعه نمود یابد؛ یعنی در برابر خداوند متعال، پیامبر با مسلمانان دیگر تفاوتی ندارد و بالاتر از قانون الهی نیست. پیامبر نیز موافق و هماهنگ با قانونی است که خداوند متعال در کتاب خود ترسیم کرده است. قانونی که باید توسط ایشان وضع شود. از این رو در اسلام، کسی فراتر از قانون وجود ندارد.
بنابراین تا زمانی که قانون همان اسلام است، این که در برخی از کشورهای اسلامی بحث و جدل راه میاندازند که آیا زمامدار فراتر از قانون است یا نه؟ موضوعیت ندارد؛ چون حتی پیامبر و امام نیز از قانونی که به صورت مستقیم و غیرمستقیم توسط خداوند ترسیم شده است، فراتر نیستند. با ذکر سخنان پیامبر اسلام(ع) خطاب به مردم که در آخرین روزهای حیات ایشان صورت گرفته است، نیز از همین مسئله سخن گفتیم. پیامبر برای خداحافظی، گزارش دهی به مردم و درخواست از آنان برای بحث و بررسی در مورد مدت مسئولیت ایشان، فرمود: «أیها النّاس، إنّکم لا تمسکون علی بشیء، ما أحللت إلاّ ما حلّل الله، وما حرّمت إلاّ ما حرّم الله؛ ای مردم شما بر من چیزی نخواهید بست، زیرا من جز حلال خدا را حلال نکردم و جز حرام خدا را حرام نگردانیدم.»
بنابراین همه مردم با یکدیگر برابر هستند، از پیامبر گرفته تا امام، علما و دون پایهترین مردم، در برابر احکام الهی و بندگی خداوند همگی برابر هستند. آیاتی که در این مقال بدانها خواهیم پرداخت بیانگر همین حقیقتاند؛ چون خداوند سبحانه و تعالی میفرماید: «قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَّهُ الدِّینَ»(الزّمر/11) خداوند به من دستور داده است که به مانند همه مردم، او را عبادت کنم. ما میدانیم که عبادت در اسلام همان خضوع مطلق در برابر دستورات و نواهی الهی است. از این رو در حدیث آمده است: «العبادة سبعون جزءاً أفضلها طلب الحلال؛ عبادت هفتاد جزء دارد که برترین آن کسب روزی حلال است.»(الکافی، الشیخ الکلینی، ج 5، ص 78) طلب روزی حلال از راه فعالیتهای تجاری عبادت به حساب میآید که مردم با انجام آن، خدای خود را عبادت میکنند؛ زیرا خداوند دوست دارد مردم چنین کاری را انجام دهند.
«فَإِذَا قُضِیتِ الصَّلَاةُ فَانتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِنفَضْلِ اللَّهِ وَاذْکرُوا اللَّهَ کثِیراً لَّعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ»(الجمعة/10)، هر روز بیکار در مسجد ننشینید؛ بلکه به دنبال کسب روزی بروید: «فَامْشُوا فِی مَنَاکبِهَا وَکلُوا مِن رِّزْقِهِ وَإِلَیهِ النُّشُورُ»(الملک/15).
هماهنگی اندیشه و عمل
در بازگشت به آیه «قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَّهُ الدِّینَ» باید گفت که عبادت، عبادت انسانی است که عبودیت خداوند را احساس میکند. چون عبادت را خلاصه احساس ایمان به پروردگار خود میداند، همه امور خود را به خداوند وامیگذارد و در همه چیز از او اطاعت مینماید. «وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَکونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ»(الزّمر/12). من کسی نیستم که مردم را به سوی خط فکری و قانونی خاصی فرابخوانم و از آنان بخواهم که در این راه حرکت کنند، اما خودم بیرون از خط باشم؛ مانند بسیاری از مردم که در زندگی خود با آنان روبرو بودهایم. اینان مردم را به اندیشهای دعوت میکنند که خودشان بدان باور ندارند. هدفشان این است که از این اندیشه برای پل زدن به عواطف و احساسات مردم و مناصب و موقعیت اجتماعی و سیاسی خود استفاده کنند. از این پیامبر گرامی اسلام بهترین الگوی وابستگی فکری، عاطفی و عملی به اسلام در عرصه زندگی است. همه دعوتگران به اسلام باید این چنین باشند. اندیشهشان باید اندیشه اسلامی باشد. عاطفهشان باید عاطفه اسلامی باشد. حرکتشان باید بر اساس روش و منش اسلامی باشد. همه اینها در آیه کریمه آمده است: «وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَکونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ».
این در جنبه مثبت بود؛ اما در جنبه منفی، همه انسانهایی که از خط اوامر و نواهی الهی منحرف شدهاند، به خاطر عملکردشان مورد بازخواست قرار خواهند گرفت. همانطور که در قرآن مجید آمده است، پیامبر در این باره میفرماید: «قُلْ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیتُ رَبِّی عَذَابَ یوْمٍ عَظِیمٍ»(الأنعام/15). در روایت آمده است که پیامبر در آخرین روزهای زندگی خود خطاب به مردم فرمود: «أیها الناس! لا یدّعی مدّعٍ، ولا یتمنّى متمنٍّ، والذی بعثنی بالحقّ نبیاً، لا ینجی إلا عمل مع رحمة، ولو عصیت لهویت؛ اى مردم! همانا کسى چنین ادعا، آرزو و خیال نداشته باشد که غیر از عمل چیزى به حالش نفع مىرساند. قسم به کسى که مرا مبعوث کرد، نجات نمىبخشد مگر عمل توأم با رحمت پروردگار. من نیز اگر عصیان کرده بودم، سقوط کرده بودم.»(بحار الأنوار، العلامة المجلسی، ج 22، ص 467).
اندیشه اسلامی، در قالب مسئولیت تبلور یافته است. از حیث مسئولیت، بزرگ و کوچک با هم فرقی ندارند. حتی اگر کسی در حد و اندازه پیامبر باشد. پیامبر اسلام قائل شدن تبعیض میان مسئولیت بزرگزادگان و دون پایگان را علت سقوط تمدنها و جوامع میشمارد و میفرماید: «اِنَّما اَهلَک الَّذینَ مِن قَبلِکم اَنـَّهُم کانوا اِذا سَرَقَ فیهِمُ الشَّریفُ تَرَکوهُ وَ اِذا سَرَقَ فیهِمُ الضَّعیفُ اَقاموا عَلَیهِ الحَدَّ؛ نابودى مردمان پیشتر از شما از آنجا بود که اگر سرشناسى دزدى میکرد، رهایش میساختند و چون ناتوانى دزدى مینمود، مجازاتش میکردند.» سپس میافزاید: «وأیم الله! لو أنّ فاطمة بنت محمد سرقت لقطعت یدها؛ به خدا سوگند! اگر فاطمه دختر محمد نیز دزدی کرده بود، دستش را قطع میکردم.» همان طور که گفتهاند فرض محال، محال نیست و "لو" ادات امتناع است و برای نشان دادن امتناع؛ زیرا حضرت فاطمه(س) معصوم است. ولی پیامبر اسلام میفرماید که اگر مسئله به اینجا هم برسد، قانون اسلامی باید اجرا شود؛ زیرا مسئولیت انسانها با یکدیگر فرقی نمیکند. بین خداوند و هیچ کسی قرابتی نیست. «قُلْ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیتُ رَبِّی عَذَابَ یوْمٍ عَظِیمٍ»(الزّمر/13). این نشانه خشوع، خضوع و ترس از خداوند متعال است که پیامبر اسلام در نهان عبودیت و درک خداوند خود، آن را دارد. در فرمایش الهی آمده است: «قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَّهُ دِینِی»(الزّمر/14)؛ یعنی دستور الهی این است که خالصانه خداوندی را عبادت کنم که دینم برای اوست. این چیزی است که در روان من جریان دارد. از این رو در زندگی خود نیز در این خط حرکت میکنم.
آزادی مسئولانه
«قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَّهُ دِینِی * فَاعْبُدُوا مَا شِئْتُم مِّن دُونِهِ»(الزّمر/14، 15). بدون توجه به خطی که شما بدان ملتزم هستید، من به این خط متعهد هستم و شما را نیز بدان دعوت کردهام. اگر شما این دعوت را اجابت نکنید، اما مسئله این است که با آزادی تصمیم بگیرید. البته این بدان معنا نیست که مفهوم آزادی را درک کردهاید؛ اما اگر چیزی را آزادانه بپذیرید، خداوند از جنبه تکوینی، شما را به پذیرش چیزی مجبور نمیکند. ولی شما باید مسئولیت انتخاب خود را بپذیرید. اسلام وقتی آزادی میدهد، به این معنا نیست که اجازه این کار را داده است؛ زیرا در اسلام، آزادی به معنای مسئولیت است؛ یعنی خداوند به شما فشار نمیآورد که هدایت شوید یا گمراه گردید. خداوند به عبادت کردن خود یا دیگری نیز شما را مجبور نمیسازد: «وَقُلْ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْیؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْیکفُرْ»(الکهف/29) یعنی آزادی خود را حفظ کنید. شما خردی دارید که خداوند آن را آزاد آفریده است؛ اما آزادیای که خرد انسان در آن پویایی دارد، آزادی مسئولانه است. نه آن آزادی که از اجازه دادنها نشأت بگیرد. «فَاعْبُدُوا مَا شِئْتُم مِّن دُونِهِ»، سپس به مسئولیتهای عبادت غیر خداوند نیز اشاره میفرماید: «قُلْ إِنَّ الْخَاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ وَأَهْلِیهِمْ یوْمَ الْقِیامَةِ أَلَا ذَلِک هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ»(الزّمر/15)، یعنی ای انسان! وقتی میخواهی به سمت هدفی مالی، اقتصادی، سیاسی یا اجتماعی بروی، به زیان دنیوی فکر مینمایی و در دنیای خود بر اساس سود و زیان حرکت میکنی؛ چون اگر زیان ببینی، خود و خانوادهات با مشکل روبرو میگردی و اگر سود کنی، خود و خانوادهات از این سود بهرهمند میگردید. ولی مسئله این است که خسارت دنیوی شاید جبرانپذیر باشد و شاید هم تا آخر جبران نشود. ولی زیان اصلی، زیان اخروی است. با خسارت اخروی، سرنوشت انسان و خانواده او دچار آسیب میشود؛ چون تو در قبال خانواده خود مسئولیت عاطفی و تربیتی داری و خداوند نیز در فردای قیامت در این باره از تو سؤال خواهد کرد. سؤال خواهد که چگونه به مسئولیت خود در قبال آنان عمل کردی. شاید خداوند متعال بفرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکمْ وَأَهْلِیکمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَیهَا مَلَائِکةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا یعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیفْعَلُونَ مَا یؤْمَرُونَ»(التحریم/6)؛ بنابراین زیان واقعی، آسیب دیدن سرنوشت انسان است. زیان این است که نفس و جان تو زیان ببیند. زیان اصلی این است که خانوادهات آسیب ببیند. خداوند به مردم هشدار میدهد که زیان اخروی، خسارت واقعی است. از این رو باید به گونهای تلاش کنیم که از این زیان نجات یابیم. «هَلْ أَدُلُّکمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنجِیکم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ»(الصفّ/10). شما میتوانید به سود برسید. «لَهُم مِّن فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِّنَ النَّارِ وَمِن تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ ذَلِک یخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبَادَهُ یا عِبَادِ فَاتَّقُونِ»(الزّمر/16)، یعنی در همه کارهایی که انجام میدهید یا انجام نمیدهید، مرا در نظر داشته باشید. «وَالَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَن یعْبُدُوهَا»(الزّمر/17)، یعنی جنبه مثبت عبادت خداوند همان پرهیز از طاغوت و جنبه منفی آن، عبادت طاغوت است. منظور از طاغوت همه قدرتها، حاکمیتها، قوانین و روشهایی است که از خط خداوند در زندگی فاصله دارند. از این رو عبادت خداوند، عبادت، خضوع و پذیرفتن حاکمیت طاغوتی را نفی میکند. عبادت خداوند نفی کننده همه برنامههای طاغوتی در عرصههای اجتماعی، سیاسی و قانونی و ... است. در اینجا خداوند متعال به پیامبر و سپس به همه مردم میفرماید: «وَالَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَن یعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى». برای این که خود را برای خداوند خالص کردند و در راه راست استقامت ورزیدند، شایسته دریافت بشارت الهی هستند. خداوند متعال در آیه دیگری میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا». استقامت یعنی حرکت در خط خداوند؛ یعنی این که انسان به چیزی غیر از خداوند توجه نداشته باشد. چکیده اسلام، ایمان به خداوند، یگانه دانستن او و استقامت در این راه است. این همان جهت نُمایی است که روند زندگی انسان را تعیین مینماید: «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ الْمَلَائِکةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کنتُمْ تُوعَدُونَ * نَحْنُ أَوْلِیاؤُکمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَفِی الْآخِرَةِ وَلَکمْ فِیهَا مَا تَشْتَهِی أَنفُسُکمْ وَلَکمْ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ * نُزُلاً مِّنْ غَفُورٍ رَّحِیمٍ»(فصّلت/30 ـ 32). بشارتی که به آنان داده میشود این است: «وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ» یعنی در همه کارهای خود به خداوند مراجعه میکنند.
روش بهتر
سپس برای کسانی که در عرصه عمل قرار دارند، روی این جنبه مهم فرهنگی و معرفتی تأکید میشود: «فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»(الزّمر/17، 18). خداوند متعال روی نکته مهمی تأکید مینماید. نکته مهم این است که انسان باید بکوشد به همه گفتهها گوش فرا دهد. گوش فرا دادن با شنیدن فرق دارد. در گوش دادن صدا با اختیار یا بدون اختیار، صدا وارد گوش انسان میشود. در حالی که در گوش فرا دادن، صدا از راه تأمل وارد باور انسان میشود. گوش فرا دادم یعنی این که گوش و آگاهی خود را به سوی او متوجه کردم. «یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ» خداوند از ما میخواهد که به مسائل فکری اعتقادی، احکام شرعی، سیاسی و اجتماعی گوش فرا دهیم. باید گوش فرا دهیم و در شنیدههای خود تأمل به خرج دهیم. بعد از آن به تعیین اولویتها بپردازیم. به دو روش خوب و خوبتر میتوانیم به چیزی گوش فرا دهیم؛ اما خداوند از ما میخواهد که بهتر را بشنویم. نباید درجات عادی با بپذیریم، بلکه در جنبههای فرهنگی، اجتماعی و عملی تا حد نهایت اوج بگیریم. روش قرآنی، روش بهتر است: «وَقُل لِّعِبَادِی یقُولُواْ الَّتِی هِی أَحْسَنُ» (الإسراء/53) و «وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ»(النّحل/125) و «ادْفَعْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ» (المؤمنون/96) و «وَإِذَا حُییتُم بِتَحِیةٍ فَحَیواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا»(النساء/86). چیزی که خداوند از انسان میخواهد در رابطه با دیگران، کسانی که با یکدیگر اختلاف نظر دارند یا با یکدیگر زندگی میکنند یا این که از نظر روانی به چیزی ملتزم شود، همان روش بهتر است.
«فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» این بیان در برابر کسانی که فقط میشوند و هیچگونه تفکری در شنیدههای خود نمیکنند و در قبال شنیدههای خود احساس مسئولیت نمینمایند. ما در قبال شنیدههای خود مسئول هستیم؛ زیرا خداوند سبحانه و تعالی میفرماید: شنیدی یا نشنیدی؟ از این رو فرموده است: «وَلاَ تَقْفُ مَا لَیسَ لَک بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کلُّ أُولـئِک کانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً»(الإسراء/36)، آیا شنیدی؟ چگونه شنیدی؟ آیا دیدی؟ چگونه دیدی؟ منظور از قلب همان عقل است. آیا اندیشیدی؟ بر چه اساس اندیشیدی؟ وقتی چیزی را میشنوی، باید بدان فکر کنی. فکر کنی که حق بود یا باطل؟ خوب بود یا بد؟ آیا میتوان آن را پذیرفت یا باید رد کرد؟ بنابراین اراده الهی این است که انسان گفتهها را بشنود، قانع شود و آنگاه به پیروی از آن بپردازد: «الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»، یعنی کسانی که به این سطح از معرفت رسیده باشند، خردمند هستند. «أُوْلَئِک الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِک هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ»(الزّمر/18)؛ زیرا فرد عاقل، مسئولیت اندیشههای خود را به دوش میکشد. جز بعد از تأمل، باور یافتن و قانع شدن اندیشهای را نمیپذیرد. وقتی که به اندیشهای قناعت یافت و به آن ایمان آورد، آن را در زندگی خود به جریان میاندازد. از این رو خداوند میفرماید: «وَأُوْلَئِک هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ» اینان نشان دهنده مردم عاقل هستند.
سپس به از مجازات افراد منفی سخن میگوید: «وَلَکنْ حَقَّتْ کلِمَةُ الْعَذَابِ عَلَى الْکافِرِینَ»(الزّمر/71)؛ زیرا آنان مسئولیت اندیشه و عمل خود را به عهده نمیگیرند، بلکه از راه راست منحرف شدهاند. تو هم نمیتوانی کسی را به خاطر عصیان در برابر پروردگار در آتش انداخته شده است، نجات دهی؛ اما خداوند در باره افراد مثبت چنین میفرماید: «لَکنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِّن فَوْقِهَا غُرَفٌ مَّبْنِیةٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَعْدَ اللَّهِ لَا یخْلِفُ اللَّهُ الْمِیعَادَ»(الزّمر/20). در این جا دو نتیجه اساسی را میتوان استخراج کرد:
اول – از حیث مسئولیت، اسلام میان بزرگ و کوچک تفاوتی قائل نیست.
دوم – انسان باید به تمام شنیدههای خود فکر کند و بعد از این که به منفی بودن یا مثبت آن پی برد، منفی یا مثبت به مسئولیت خود عمل نماید.
* نشریه فکر و ثقافة، نشست هفتگی شام، ٦/٧/٢٠٠٢ برابر با 25 ربیع الآخر 1423 هـ