آیا اسلام دین ترور و خشونت است؟

چرا این قدر اصرار داریم از خودمان بپرسیم علت اینکه دیگران ویژگی‌هایی را به ما نسبت می‌دهند، چیست؟ آیا ما تروریست هستیم؟ آیا ما تاریک اندیش هستیم؟ آیا ما افراطی هستیم؟ تا آخر این لیست که هر روز واژه‌ای را در خود جای می‌دهد که حامل مضامینی است که با آن می‌خواهند ما را به زمین بزنند.

آیا اسلام دین ترور و خشونت است؟<o:p></o:p>

علامه مرجع سید محمد حسین فضل الله<o:p></o:p>

<o:p> </o:p>

چرا این قدر اصرار داریم از خودمان بپرسیم علت اینکه دیگران ویژگی‌هایی را به ما نسبت می‌دهند، چیست؟ آیا ما تروریست هستیم؟ آیا ما تاریک اندیش هستیم؟ آیا ما افراطی هستیم؟ تا آخر این لیست که هر روز واژه‌ای را در خود جای می‌دهد که حامل مضامینی است که با آن می‌خواهند ما را به زمین بزنند.<o:p></o:p>

چرا از‌‌ همان ابتدا مشخص نکرده‌ایم که ما که هستیم و خود را معرفی نکرده‌ایم؟ البته نه با دیوان‌های حماسی که چیزهای بی‌ارزش را بزرگ جلوه داده‌اند و نه با تاریخ، هر چند که تاریخ با شكوهي باشد؛ بلکه بوسیله وضعیت کنونی خود که باید بخشی از دوران سرشار از حرکت و ابداع، معایب و مزایا و نقاط ضعف و قوّت باشد. باید از طریق اندیشه‌ای که داریم، خواه درست باشد خواه نادرست، و از طریق حرکتی که به راه انداخته‌ایم، خواه در راه راست باشد خواه در خط انحرافی، خود را درک کنیم. از این رو نمی‌پرسیم: آیا ما تروریست هستیم؟ بلکه این سؤال را مطرح می‌کنیم که ما که هستیم؟ <o:p></o:p>

مشکل ما این است که وقتی از اسلام سخن می‌گوییم، از لابلای علامت سؤال‌ها و شبهاتی که دیگران بدان دامن می‌زنند، اسلام را معرفی می‌کنیم و از طریق عناوینی که دیگران مطرح کرده‌اند، به موضوع اسلام بپردازیم. یعنی اینکه از طریق ارزش‌هایی که در ذهنیت‌های دیگران وجود دارد، به اسلام بنگریم. آنان سعی می‌کنند در همه ارزش‌سازی‌هایی که کرده‌اند، ارزش‌های خود را مطرح کنند. ما در عین حال که موضع منفی در قبال ارزش‌های دیگران نداریم، معتقدیم که تمدن اسلامی با همه داشته‌های خود، حرکتی است که با تمدن‌های دیگر تعامل می‌کند، نه اینکه تحت تأثیر تمدن‌های دیگر سر خم کند، باید تلاش کنیم که مزایای تمدن‌های دیگر را به مزایای خود بیفزاییم؛ از این رو وقتی که برخی از ابداعات و تولیدات آن‌ها را می‌گیریم، نباید هویت خود را از دست بدهیم و از معایب خود و دیگران غافل شویم. <o:p></o:p>

بنابراین نباید تحت تأثیر قرار گرفته و اسلام را تابع چیزهایی قرار دهیم که دیگران دامن می‌زنند؛ زیرا می‌دانیم چیزهایی که دیگران مطرح می‌کنند ریشه در قاعده‌های فلسفی دارد که ممکن است با مبانی ما تفاوت داشته باشند یا این که همخوان باشند. مسأله این نیست که ما اشتباه می‌کنیم و آن‌ها درست می‌گویند یا اینکه آن‌ها نور هستند و ما تاریکی هستیم. <o:p></o:p>

به همین دلیل عزیزان! شاید نیازمند آن باشیم که در بررسی‌ها و تحقیقات خود تجدید نظر کنیم و به بررسی‌های خود عمق بدهیم تا از طریق منابع خود در کتاب یا سنت یا اجتهادات مجتهدان خود در فهم کتاب و سنت، مسائل را بفهمیم و سؤال کنیم: آیا منابع ما خشونت را به عنوان روش برخورد با انسان‌های دیگر یا خودی‌هایی که از نظر فکری و مذهبی با ما اختلاف دارند، مورد تأکید قرار می‌دهند؟ اسلام دین خشونت است یا مدارا؟ یا اینکه دینی واقع گراست که ممکن است در عرصه‌های مختلف زندگی از مدارا استفاده کند و به عنوان ضرورت و استثناء ممکن است دست به دامان خشونت شود.<o:p></o:p>

تمام تمدن‌های بشری، نه مطلقاً تمدن خشونت بوده‌اند و نه منطلقاً تمدن مدارا؛ زیرا انسان در سیر تمدن خود، همانند طبیعت است. انسان بخشی از هستی است که گاهی رنگ خشونت میگیرد؛ زیرا زندگی به این خشونت نیاز دارد. خشونتی که می‌تواند زمین را با باران زنده کند و همین طور به مدارا نیز نیاز دارد. از این رو پدیده‌هایی چون زلزله، آتشفشان‌ها، سیلاب‌ها و سایر عوامل طبیعی موجود در هستی، آمیزه‌ای از خشونت هستند که در ‌‌نهایت به مدارا می‌انجامند. برای اصلاح برخی چیزها که اصلاحشان جز با خشونت میسّر نیست، ممکن است که مدارا صحنه را به خشونت واگذار کند. <o:p></o:p>

از این رو نمی‌خواهیم بگوییم که اسلام دین خشونت نیست، دین تروریسم نیست و تنها دین مداراست تا دیگران راضی شوند؛ زیرا اسلام دین انسان است و ما همیشه تأکید می‌کنیم دین آمده است تا به انسان خدمت کند، نه اینکه انسان به خدمت دین درآید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا یُحْیِیکُمْ». دین برای زندگی است، و حال که برای زندگی است، پس الزاما از همان نوع است. زندگی از مدارا و خشونت دارد؛ زیرا حرکت زندگی به گونه‌ای است که باعث می‌شود انسان با عقلی اندیشه ورز، قلبی سرشار از عاطفه و تلاشی عدالت آفرین زندگی کند. <o:p></o:p>

شاید در بسیاری از موارد، در قرآن کریم آیاتی را بیابیم که درباره اندیشه‌های دیگر با خشونت سخن می‌گوید و به گونه‌ای خشن در مورد دیگران صحبت می‌کند. ولی طبیعی است که وقتی می‌خواهیم با اندیشه‌ای مقابله کنیم، مفاهیم خشونت آمیزی را که در این اندیشه وجود دارد، در نظر می‌گیریم؛ زیرا اندیشه مجامله پذیر نمی‌باشد. بنابراین برای اینکه اندیشه‌ای را جا بیندازیم باید در مناقشه، خشن رفتار کنیم؛ زیرا برای تثبیت اندیشه، جایی برای مدارا وجود ندارد. اما در ارائه مفاهیم فرهنگی اندیشه و نحوه ارائه آن به دیگران، می‌توان مدارا داشت. <o:p></o:p>

از این رو می‌بینیم که قرآن کریم این دو خط را جمع کرده است، و هنگامی که از شرک در برابر توحید، کفر در برابر ایمان و اندیشه اهل کتاب در برابر اندیشه اسلام سخن می‌گوید، درشت و خشن است. البته خشونت در اینجا به این معناست که آن اندیشه را با همه ویژگی‌هایش ارائه می‌دهد، ولی زمانی که از نحوه ارائه اندیشه به دیگران و روش مناظره با آن سخن می‌گوید، می‌فرماید: «ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»، «وَقُل لِّعِبَادِی یَقُولُواْ الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»، و نیز می‌فرماید: «وَلا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلاَّ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلاَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا»، همانند بنی اسرائیل و همه کسانی که با نام اهل کتاب به دیگران ستم می‌کنند، «وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنزِلَ إِلَیْنَا وَأُنزِلَ إِلَیْکُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُکُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ». <o:p></o:p>

ای مردم! به سوی مشترکاتی که داریم بیایید، به سمت کلمه یکسان بیایید: «قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَةٍ سَوَاء بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ». به سوی زمینه مشترک بیایید تا بر آن تکیه کنیم، اما اگر از آن عبور کردیم و وارد زمینه‌های دیگر شدیم، باز هم با روح وحدت و توجه به زمینه مشترک، با اختلافات خود تعامل خواهیم نمود. <o:p></o:p>

همین طور در قرآن کریم می‌خوانیم که چگونه با مشکلاتی که در میان ما روی می‌دهند، برخورد کنیم. فرقی ندارد که مشکلات ما فرهنگی باشند یا سیاسی و اجتماعی، در داخل جامعه ما باشند یا با جامعه دیگر مشکل داشته باشیم. خداوند می‌فرماید: «وَلا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ» که‌‌ همان روش مدارا و ملایم است، روشی که پیام آور صلح و سلامتی می‌باشد «وَلا السَّیِّئَةُ» که‌‌ همان روش خشن می‌باشد، مساوی نیست. «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»، همه شرایطی را که در آن قرار داری، بررسی کن، همه کسانی را که با تو مشکل دارند یا تو با آن‌ها مشکل داری، بررسی کن، شرایطی پیرامون خود را بررسی کن، به واژه‌های خوب‌تر، روش و فضای خوب‌تر و برنامه ریزی برای آینده‌ای بهتر، بیندیش. «فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ»، به راه حلی بیندیش که می‌تواند دشمنت را به دوست تبدیل کند، آن هم نه دوستی معمولی بلکه دوستی صمیمی و مهربان. دوستی که تو را در آغوش گیرد، دوستی که پذیرای اندیشه، انسانیت و آرمان‌های تو باشد. «وَمَا یُلَقَّاهَا إِلاَّ الَّذِینَ صَبَرُوا»، کسانی که با تعصب با درگیری فکری و سیاسی برخورد نمی‌کنند بلکه تعاملی خردمندانه با آن‌ها دارند. «وَمَا یُلَقَّاهَا إِلاَّ ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ»، آنهایی که بهره‌ای وافر از آگاهی دارند. <o:p></o:p>

من همیشه به اصحاب رسانه و فرهیختگان غربی که به دیدار من می‌آیند، آنهایی که از روش‌های متمدنانه سخن می‌گویند، عرض می‌کنم که قرآن به ما می‌فرماید که با دنیا دوست باشیم و از روش‌هایی استفاده کنیم که با جهان دوست باشیم، «إِلاَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا» البته غیر از کسانی که می‌خواهند ما را نابود کنند و به دنبال گفتگو نیستند. <o:p></o:p>

هم چنین می‌خوانیم که پیامبر گرامی اسلام می‌فرماید: «إنَّ الرفق ما وضِعَ على شیءٍ قط إلا زانه، وما رفِعَ عن شیءٍ قط إلاَّ شانَهُ؛ رفق ومدارا در چیزى قرار داده نمى شود، مگر آن را زینت مى دهد و از چیزی برداشته نمی‌شود، مگر آن را زشت می‌کند.»، «وإنَّ الله رفیقٌ یحُبُّ الرفق ویُعطی على الرفقِ ما لا یُعطی على العنف؛ خـدا مـلایـم اسـت و مـلایـمت را دوست دارد و پاداشى که به ملایمت می‌دهد، به خشونت و سختگیرى نمی‌دهد.». وقتی که مشکلی هم با خشونت و هم با ملایمت قابل حل باشد، پاداشی که خداوند به خاطر حل شدن با ملایمت می‌دهد، بیش از پاداشی است که به خاطر حل با خشونت می‌دهد. یعنی اینکه اسلام به انسان می‌گوید: با دیگران برخوردی باز داشته باش و از آن‌ها دلگیر نباش. شاید همین را بتوان از فرمایش الهی «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا»نیز برداشت کرد. <o:p></o:p>

در این آیه کریمه، سه نکته اساسی وجود دارد که بدان‌ها اشاره می‌نماییم. نخست– اشاره به یگانگی انسانیت است. دوم– اسلام گوناگونی قومیت‌ها را به رسمیت می‌شناسد و هویت عربی، ترکی، ایرانی، انگلیسی و... افراد را از بین نمی‌برد، بلکه آن‌ها را مورد تأکید قرار می‌دهد و از انسان می‌خواهد ویژگی‌های دیگران را بر این اساس مورد توجه قرار دهد که ویژگی‌های قومی و قبیله‌ای در خود عناصر فرهنگی، اخلاقی و شایستگی‌های بسیاری دارد. با این نگاه، رابطه انسانی، رابطه‌ای برای شناخت است که از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. و نگرش یک قوم به قوم دیگر باید بر همین اساس باشد. <o:p></o:p>

به این ترتیب در قبال شعارهایی که در دهه چهل در میان اسلامگرایان و ملی گرایان مطرح بود و می‌گفتند که اسلام با قومیت در تضاد است و قومیت با اسلام تضاد دارد، ملاحظاتی داریم. ما معتقدیم که اسلام واقعیت تفاوت میان قومیت‌ها را مورد تأکید قرار می‌دهد، ولی در عین حال از انسان می‌خواهد که اسیر تنگناهای قومیت خود نشوند. «إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَى»، انسانیت یکی است که دچار تنوع شده است، وحدت در عین تنوع وجود دارد، تنوع برای این است که انسان‌ها با یکدیگر همکاری داشته باشند و تجارب خود را به یکدیگر منتقل کنند. تنوع برای این است که دستاوردهای تمدن منتقل شود. <o:p></o:p>

از این رو می‌بینیم اسلام دینی نیست که بخواهد دیگران را قلع و قمع کند. غربی‌ها برای محکوم کردن مسلمانان از واژه‌ای استفاده می‌کنند که همان کلمه «جهاد» است. یعنی اینکه اسلام شمشیری بالای سر دنیا گرفته تا هر کسی را که با آن مخالفت کرد، حتی اگر در دائره مسلمانی قرار داشته باشد، بکُشد. ولی اسلام در این باره، تفاوتی با سایر جریان‌ها و گرایش‌ها ندارد. مسأله جهاد، برای مقابله با ظلم و تعدی است. همه تمدن‌های جهان این گونه‌اند. ما جهاد داریم،‌‌ همان طوری که شما جنگ و مبارزه و تعابیر دیگری در دست دارید. در قرآن می‌خوانیم: «وَقَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ»، «وَمَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ». با کسی که با تو می‌جنگد، بجنگ. از خودت دفاع کن. بنابراین جنگ جنبه پیشگیرانه دارد. خداوند متعال می‌فرماید: «وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِیَانَةً فَانبِذْ إِلَیْهِمْ عَلَى سَوَاء». می‌بینیم در هر آیه‌ای که قرآن کریم از مقابله با تجاوزگر یا مقابله با دیگران سخن می‌گوید، در ادامه آن می‌فرماید: «وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ». <o:p></o:p>

همان طور که حق داری، تعدی دیگران را مقابله به مثل کنی، مجال عفو و گذشت نیز وجود دارد: «فَمَنِ اعْتَدَى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَیْکُمْ»، «وَأَن تَعْفُواْ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى». دلیل این گذشت ناتوانی و ضعف نیست، بلکه در صورتی است که انسان توان مقابله به مثل را دارد، ولی می‌بخشد. بنابراین چیزهایی که این‌ها می‌گویند جایی در مبانی اسلام ندارد. گوستاو لوبون درمورد فتوحات اسلامی سخن جالبی دارد، او می‌گوید: «تاریخ، فاتحی مهربان‌تر از عرب ندیده است.» وقتی اعراب وارد اندلس شدند، برای غرب، فرهنگ و منابع جدید معرفت را به ارمغان آوردند؛ زیرا تا آن زمان، تفکر، تنها منبع معرفت بود. اما اعراب تجربه را به عنوان منبع دیگری برای معرفت با خود آوردند. غرب توانست با استفاده از تجربه به عنوان یکی از ابزارهای تثبیت معرفت، به ابداعگری بپردازد. جواهر لعل نهرو در کتاب «نگاهی به تاریخ جهان» خود در اشاره به تمدن اسلامی، می‌گوید: «تمدن اسلامی مادر تمدن‌های جدید است.» زیرا اساس تمدن جدید،‌‌ همان اساس منابع معرفتی است که از طریق تمدن اسلامی بدست آمده است. <o:p></o:p>

مشکل ما این است که در گذشته زندگی می‌کنیم و در آن غرق شده‌ایم. به خاطر گذشته با یکدیگر می‌جنگیم و به اسم گذشته یکدیگر را تکفیر می‌کنیم. در حالی که خداوند متعال می‌فرماید: «تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَلَکُم مَّا کَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ». <o:p></o:p>

به لحاظ عقلانی و نه عاطفی، منطقی و نه غریزی، مناسب این است که اعتماد به نفس خود را از دیگران نگیریم. باید به میزان مزایا، معایب، ضعف و قوّتی که داریم، به خودمان اعتماد داشته باشیم. باید انسان تازه‌ای بسازیم. باید وارد خرد‌ها شویم و عقلی بسازیم که خرافه پذیر نباشد. باید خردی فرهیخته داشته باشیم که می‌داند چگونه "نص" را بخواند. اگر دیگران به اسلامگرایان می‌گویند که آن‌ها بنده "نص" هستند، در حالی که "نص" ثابت است، به آن‌ها عرض می‌کنیم که درست است که حروف "نص" ثابت می‌باشد، اما محتوا و مفهوم آن پویا است. کلمه عدل از سه حرف تشکیل شده است ولی مفهوم عدل دنیایی را در بر می‌گیرد. نباید در "نص" دچار جمود شویم و به حروف آن چشم بدوزیم، بلکه باید محتوای گسترده "نص" را مد نظر قرار دهیم. <o:p></o:p>

مشکل ما با نص گرایان این است که آن‌ها "نص" را به جمود کشانده‌اند و به محتوای آن توجه ندارند. آن‌ها توجهی به وثاقت "نص" ندارند. آن‌ها به خاطر احادیث ضعیف و برخی جعلیات، حتی قرآن را نیز خراب کرده و از مفاهیم و ظواهر آن دور کرده‌اند. ما تاریخ را نیز خراب کرده‌ایم. مقدسات را خراب کرده‌ایم. چیزی را مقدس ساخته‌ایم که قداستی ندارند. به اندیشه کسانی چسپیده‌ایم که در طول تاریخ، اجتهاد کرده‌اند. ما می‌دانیم کسانی که اجتهاد کرده‌اند، به خاطر اجتهادشان قابل تقدیر هستند، ولی اجتهاد آنان با توجه به محیط و فرهنگشان بوده است. آن چیزهایی را که در اختیارشان بوده، ما داریم، ولی چیزهایی را که اکنون ما در اختیار داریم، آنها نداشته‌اند. پس چرا از نو اجتهاد نکنیم؟ چرا فکر تازه‌ای نداشته باشیم؟ من از متحول کردن اسلام سخن نمی‌گویم. بلکه حرف من درباره تحول در فهم و آگاهی از اسلام است. «إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ». خودت را تغییر بده تا جامعه و تاریخ را تغییر دهی. هیچوقت نمی‌پرسیم: آیا ما تروریست هستیم؟ زیرا ما تروریست نیستیم. ولی می‌پرسیم: آیا ما آینده گرا هستیم؟ آیا ما اهل تغییر هستیم؟ این‌‌ همان پرسشی است که باید برای آن به دنبال جواب بود. ولی با توجه به این همه هیاهویی که ریشه در غرایز دارند و در برابر این همه فریاد که پیش از گوش‌ها، خرد‌ها را ناشنوا می‌کنند، در کجا باید به دنبال پاسخ گشت؟ بیایید تا هوای تازه تنفس کنیم و دین، سیاست و فرهنگ را در هوای تازه تجربه کنیم و هر صبحگاه به خورشید، چشم بدوزیم. <o:p></o:p>

سخنرانی فکری علامه مرجع سید محمد حسین فضل الله تحت عنوان الارهاب و العنف و الاسلام در تاریخ 25 شوال 1425هـ.<o:p></o:p>