ديدگاههاي علامه مرجع (قدس سره) در کتاب «تأملات اسلاميه حول المرأة»

انتشار كتاب «تأملات اسلاميه» كه ديدگاههاي تازه‏اي را در باره مسائل زنان مطرح كرده است توانست نگاه علاقه‏مندان به اين دست از مسائل را به خود جلب كند. پيام زن نيز از شماره 32 (آبان 73) طي 14 قسمت اقدام به ترجمه و انتشار آن نمود. آنچه مي‏خوانيد پرسشهايي است كه شبكه تلويزيوني المشرق در باره ديدگاههاي آقاي فضل‏اللّه‏ در اين كتاب، طي يك گفتگو مطرح كرده است

ديدگاههاي علامه مرجع (قدس سره) در کتاب «تأملات اسلاميه حول المرأة»<o:p></o:p>

<o:p> </o:p>

اشاره:<o:p></o:p>

انتشار كتاب «تأملات اسلاميه» كه ديدگاههاي تازه‏اي را در باره مسائل زنان مطرح كرده است توانست نگاه علاقه‏مندان به اين دست از مسائل را به خود جلب كند. پيام زن نيز از شماره 32 (آبان 73) طي 14 قسمت اقدام به ترجمه و انتشار آن نمود. آنچه مي‏خوانيد پرسشهايي است كه شبكه تلويزيوني المشرق در باره ديدگاههاي آقاي فضل‏اللّه‏ در اين كتاب، طي يك گفتگو مطرح كرده است و متن آن توسط دارالثقلين در بيروت به چاپ رسيده است. ترجمه و انتشار آن مي‏تواند تكمله‏اي بر مباحث كتاب ياد شده باشد و از اين جهت براي علاقه‏مندان مي‏تواند جالب باشد.<o:p></o:p>

<o:p> </o:p>

كتاب «تأملات» وانگيزه‏هاي انتشار<o:p></o:p>

* ديدار ما با آيت‏اللّه‏ سيدمحمدحسين فضل‏اللّه‏ در باره كتاب «تأملات اسلاميه حول المرآة» است از اين نظر كه اين كتاب به عنوان انقلابي عليه مفهومي كه در باره نقش زن رائج بود به شمار مي‏رود و اين به خاطر اعتراف به توانايي عقلي زن است كه گاه بر مرد نيز فائق مي‏آيد و نيز حقي كه در آزادي و مساوات با مرد دارد. تأخير انتشار و ظهور اين تفسيرها و نوشته‏ها به چه چيز برمي‏گردد؟ و آن ضرورتهايي كه چنين تفسير بي‏سابقه‏اي را پيش آورد و القاء نمود چيست؟ چرا كه دين در جهت خدمت به مردم و راضي و سهولت‏بخشي به امور آنان به خدمت گرفته مي‏شود و همانند تازيانه‏اي كه بر سر مردم مسلط باشد به كار نمي‏رود؟<o:p></o:p>

* واقعيت اين است كه من در اين نوع از برداشت و آگاهي نسبت به مسأله زن در اسلام، از يك مناسبت خاص يا وضعيتي اضطراري آغاز و حركت نمي‏كنم. من از همان ابتدا هنگام مطالعه قرآن، درمي‏يافتم كه قرآن، به خوبي حقوق زن را به او ارزاني كرده است و تمامي ارزشها و ويژگيها - خواه خوب و يا بد ـ براي زن و مرد، يكسان است. هيچ ارزش اخلاقي را در قرآن، نمي‏توان يافت كه زن را در بر گيرد، اما شامل مرد نشود و هيچ عمل ناپسندي وجود ندارد كه مرد از آن منع شده باشد، اما زن نسبت به انجام آن، آزاد باشد. آنچه اساس اين بينش را پديد مي‏آورد، حقيقت «انسانيت» زن است كه از اعماق وجودش، شعله مي‏كشد، همانند انسانيت مرد. حال اگر به راستي مسأله چنين باشد، به نظر من بايد مسايل شرعي كه نسبت به هر يك از زن و مرد اختصاص دارد را بررسي كنيم، تا اشكالات آنها را بيابيم و اصلاح كنيم و يا گره‏هاي موجود را در مواقع مختلف بشناسيم. به عقيده من اسلام آمده است تا از نقطه نظر «انسان بودن» انسان، با او روبه‏رو شود و هنگامي كه مي‏خواهد به زندگي انسان نظم و ترتيب ببخشد، در حقيقت مي‏خواهد او را در مسير صحيح انسانيت قرار دهد. راهي كه يك انسان آگاه بايد به انسان ديگر بياموزد و او نيز به نوبه خود، به نسلهاي ديگر منتقل كند. تمامي نگرش و دريافت من از اسلام و نقش اساسي آن در زندگي اين است كه: دين براي خدمت به انسان آمده است، نه انسان براي خدمت به دين.<o:p></o:p>

<o:p> </o:p>

* برخي افراد با تفكرات شما موافق نيستند؟<o:p></o:p>

* اين گروه، كساني هستند كه در ذهن خود قالبي ساخته‏اند و تمامي مسايل را با آن مي‏سنجند و در بررسي نصوص، فعاليتي از خود نشان نمي‏دهند و يا اينكه در برخي نصوص راه اغراق را پيش مي‏گيرند و از حقايق دور مي‏شوند.<o:p></o:p>

<o:p> </o:p>

* آيا نظرات حضرت‏عالي، با شعارهاي گروههاي ديگر كه فرياد «آزادي زن» را سر مي‏دهند، هماهنگي ندارد؟<o:p></o:p>

* فكر نمي‏كنم نظراتم چنين توهمي را برانگيزد، زيرا اين بحثها، سخنان جديدي نيستند، و در بسياري از مصاحبه‏هاي مطبوعاتي و سخنرانيها، پراكنده‏اند. تمامي آن سخنان به صورت كتاب حاضر منتشر شده است و حتي در ميان گروههاي ديگري كه دم از آزادي زن مي‏زنند، ايجاد حركت كرده است. اين كتاب با برداشت غير مذهبي از مفهوم زن، به شدت مخالف است. اما از سوي ديگر با برداشتهاي غلط، از مفهوم زن در جامعه اسلامي مبارزه مي‏كند.<o:p></o:p>

اين كتاب با برداشت غير مذهبي از مفهوم زن، به شدت مخالف است. اما از سوي ديگر با برداشتهاي غلط، از مفهوم زن در جامعه اسلامي مبارزه مي‏كند.<o:p></o:p>

هر چند باب اجتهاد مفتوح است، اما همه معتقدند كه نصوص قرآن تغيير ناپذيرند اما تفسير ... برداشت و فهم ما از قرآن متفاوت است.<o:p></o:p>

<o:p> </o:p>

* چرا ميان انديشه‏ها و جريانات مختلف فكري، هماهنگي وجود ندارد، تا در جامعه به صورت موفق‏تري عمل شود؟<o:p></o:p>

* طبيعي است كه تفاوت انديشه‏ها و سلايق، همواره مانع از ايجاد هماهنگي كامل ميان گروهها مي‏شود. به عنوان مثال، ما براي رفع نياز معيني، راهي را طي مي‏كنيم و يا به شيوه‏اي اجتهاد مي‏كنيم كه گروه ديگر اين شيوه را نمي‏پسندد چرا كه هميشه ذهنيتها با يكديگر متفاوتند و همچنين زمينه‏هاي اجتهاد، در ميان جامعه‏هاي مختلف، متفاوتند. البته چنين حالتي پديده تازه‏اي نيست، بلكه طبيعتا اجتهادهاي گوناگون معمولاً نتايج گوناگون دارند.<o:p></o:p>

<o:p> </o:p>

* آيا سزاوار نيست كه اختلافات مربوط به اين انسان كه زن ناميده مي‏شود را كنار بگذاريم، و حداقل نقش واقعي او را در جامعه تثبيت كنيم؟<o:p></o:p>

در ميان مردم، افرادي ديده مي‏شوند كه قيد و بندهاي بسياري را بر دست و پاي زن مي‏زنند و مي‏پندارند، كه به مقام زن احترام مي‏گذارند. در چنين حالتي، چگونه مي‏توانيم به آنان بباورانيم كه آزادي زن شايسته مقام واقعي اوست.<o:p></o:p>

<o:p> </o:p>

آينده حركت اسلامي<o:p></o:p>

* آيا حركت اسلامي حزب فردا شمرده مي‏شود؟ و آيا مي‏تواند نيازها و مشكلات جوامع اسلامي را برآورده سازد؟<o:p></o:p>

* پيش از آنكه به بررسي اصطلاح حركت اسلامي بپردازيم، بايد به نكته‏اي توجه كنيم و آن اينكه اسلام، با تكيه به قواي فكري كه بر بنيانهاي عقيده استوار است و با نيروي تشريعي خود، كه بر انبوه معارف فقهي بنا شده است، مي‏تواند حيات، حركت و نيروي خود را، تا ابد حفظ كند و اين امر، سبب مي‏شود كه با خود بيانديشيم اسلام، به خودي خود، داراي ويژگي خاصي است كه او را در برابر زوال و نابودي، بيمه كرده است. بايد توجه داشته باشيم كه كشف حكم اسلامي در مورد واقعيتي، به معناي ايده كلي اسلام نسبت به آن واقعيت نيست؛ زيرا مردم چه در قالب افراد و چه در قالب جوامع اسلامي تنها بخشي از احكام اسلام را در زندگي‏شان به كار مي‏گيرند. به همين سبب تصور مي‏كنم كه حركت آينده اسلام، امتداد حركت گذشته و حال آن است.<o:p></o:p>

اما هنگامي كه از اصطلاح «حركت اسلامي» سخن مي‏گوييم، حركتي كه بر مبناي آزادي حركت، بر اساس واقع و با توجه به موازين اسلامي در صحنه‏هاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي است؛ به نظر من عناوين عمده‏اي را كه اسلام، براي زندگي بيان مي‏كند، همان مسايل اوليه حيات هستند.<o:p></o:p>

به عنوان نمونه، هنگامي كه به اين آيه كه فلسفه حركت اديان الهي است، مي‏نگريم: «لَقَد اَرْسَلْنا رُسُلَنا بالبَيِّناتِ و اَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ و الميزانَ لِيَقوُمَ النّاسُ بِالقِسطِ»<o:p></o:p>

«ما پيامبران خود را با نشانه‏ها و معجزات فرستاديم و برايشان كتاب و ميزان [عدل[ نازل كرديم، تا مردم به راستي و عدالت گرايند.» به سادگي درمي‏يابيم كه قسط همان «عدالت» است. اين آيه به صراحت اعلام مي‏دارد: حركت تمامي اديان، همان برپايي عدالت بوده است و هنگامي كه اسلام، عدالت را به عنوان اساس حركت فكري و فقهي خود مي‏شمارد، در حقيقت حركت حيات را در دامان عدالت تصور كرده است؛ چرا كه عدالت رابطه انسان را با خود، خداوند و همنوعانش متعادل مي‏كند. و همچنين است؛ هنگامي كه به مفهوم «آزادگي» بنگريم. در نگرش اسلام، انسان در خواسته‏هاي خود و در برابر سايرين «آزاد» است. حضرت علي(ع) مي‏فرمايد: «لا تَكُنْ عبد غَيرك وَ قَد خَلَقَكَ اللّه‏ُ حرّا»<o:p></o:p>

«بنده ديگران مباش، چرا كه خداوند تو را آزاد آفريده است.»<o:p></o:p>

مسايل فرهنگي نقش بسيار مهمي در ايجاد انگيزه براي فعاليتهاي سياسي و اجتماعي دارد.<o:p></o:p>

مفهوم اين سخن اين است كه حريت و آزادگي، جزو ذات انسان است. بنابراين انسان، نبايد از اين مقام تنزّل كند. در پرتو اين اصل، ديگران نيز حق ندارند انساني را تحت تسلط خود، درآورند. همواره ما تأكيد كرده‏ايم كه اسلام مي‏گويد: اي انسان! تو تنها بنده خدايي و در برابر تمامي جهان آزاده‏اي! بنابراين تمامي آنچه انسان پيرامون آزادي فكر در امور سياسي و اجتماعي و برپايي عدالت مي‏گويد، در پرتو اين دو اصل اساسي [عدالت و آزادي] قرار دارند.<o:p></o:p>

از اين‏رو من معتقدم هنگامي كه حركت اسلامي از آزادي انسان و حكمفرمايي عدالت، در حركت انسان به سوي حقايق سخن مي‏گويد، از نيازهاي ضروري حيات حكايت مي‏كند و هيچ عاملي نمي‏تواند در اين اصول تغيير و دگرگوني به وجود آورد. البته در اين ميان بايد توجه داشت كه در هر حركتي، خواه اسلامي و يا غير اسلامي، نمي‏توان تنها مسايل كلي را در نظر گرفت، بلكه بايد زمينه‏هاي پياده شدن اين ارزشها در زندگي مردم نيز ارائه شود و سپس به صورت دقيق و كاملي پياده شوند، تا در قالبهاي غلط قرار نگيرند و به گونه‏اي نادرست تفسير نشوند.<o:p></o:p>

من تصور مي‏كنم ما نيز همانند حركت اسلامي بايد حقايق را در نظر داشته باشيم به گونه‏اي كه واقعيت را انگيزه تحرك اسلام، قرار دهيم. به نظر من مسايل فرهنگي نقش بسيار مهمي در ايجاد انگيزه براي فعاليتهاي سياسي و اجتماعي دارد. از اين‏رو مسايل فرهنگي از مسايل حياتي هستند و به همين سبب موفقيت ما هنگامي تضمين مي‏شود كه سخنان مردم را بشنويم و با مخالفان خود، به گونه‏اي صحيح برخورد كنيم و آمادگي بحث پيرامون اختلافات را داشته باشيم. همچنين طبيعي است كه اگر بخواهيم در حركت سياسي خود متمركز و پيروزمندانه عمل كنيم، بايد به نقاط مثبت ساير انديشه‏ها نيز اعتراف كنيم و نظرات مخالف را ناديده نگيريم، چرا كه ناديده گرفتن آراء ديگران، حركت ما به سوي حقيقت را، به حركتي مخرب تبديل خواهد كرد و پرخاشگري و ستم را در جامعه حاكم مي‏كند و در پي آن، زندگي نمي‏تواند روند حقيقي خود را بيابد.<o:p></o:p>

به عقيده من، انديشه والايي كه بر مبناي احترام به نظرات ديگران استوار است و ابراز تمامي مسايلي كه مي‏تواند راهگشاي ديگران باشد، تنها راهي است كه حركت اسلامي مي‏تواند در جهت آگاهي مردم در آن ريشه بدواند. بويژه اكنون كه حقيقتي را مي‏دانيم و آن اينكه تبليغات وابسته به استكبار جهاني در تلاش است كه حركت اسلامي را در انظار جهانيان، وارونه جلوه دهد. در اين راستا، استكبار، با بزرگ كردن برخي مسايل اسلامي كه هنوز جامعه آمادگي پذيرش آنها را ندارد و يا روشهاي متنوع ديگر استفاده مي‏كند.<o:p></o:p>

<o:p> </o:p>

ديدگاه اسلام و استفاده از اهرمهاي فشار<o:p></o:p>

* آيا اعتقاد نداريد كه اين افراد به بهانه وابستگي به گروههاي اسلامي، حتي به كشتن نيز متوسل مي‏شوند؛ كجاي چنين عملكردي اسلامي است ...؟<o:p></o:p>

* به عقيده من، اين مسأله پيچيدگيهايي دارد. اما من شخصا، همچون گذشته با هر نوع ترور فرهنگي ـ به تعبير صحيح ـ تنها به سبب تضاد انديشه، مخالفم ... ما نمي‏توانيم روزنامه‏نگار يا موسيقي‏داني را به سبب مخالفتش با نظرات خود بكشيم. ما با چنين اعمالي مخالفيم، چنانكه؛ با ترور بيگانگان به سبب ضربه زدن به دولتهاي نامشروع، براي جلوگيري از رشد اقتصادي اين دولتها و يا آتش زدن مدارس و مانند آن مخالفيم. البته نمي‏توان به طور يقين تمامي اين اعمال را به مسلمانان نسبت داد؛ چرا كه به خوبي مي‏دانيم در برخي ممالك عربي، دولتها افرادي را مي‏كشند و مسلمانان را عاملان اين جنايات معرفي مي‏نمايند.<o:p></o:p>

بار ديگر تأكيد مي‏كنم كه با تمامي روشهاي زورمدارانه مخالفم؛ چه در ميان مسلمانان و چه در ميان غير مسلمانان! اما بايد توجه داشت كه اين روشها در بيشتر جريانهاي موجود در شرقِ عربي، به چشم مي‏خورد. بنابراين اين امر، به اسلام ربطي ندارد، بلكه مسأله‏اي شرقي است و ريشه در اين ويژگي انسان دارد كه مي‏خواهد مخالفان خود را از ميان ببرد. استكبار جهاني نيز توانسته است از اين مسأله بهره‏برداري كند. از اين‏رو ما همواره به مسلمانان تذكر مي‏دهيم كه در عملكرد خود، روشهاي اسلامي را به كار گيرند و بدانند كه هرگز هدف، وسيله را توجيه نمي‏كند و هر انساني بايد انسان ديگر را محترم بشمارد.<o:p></o:p>

<o:p> </o:p>

محور دگرگونيها در مسايل زنان<o:p></o:p>

* زندگي و جايگاه زن، همواره تحولات بسياري را به خود ديده است. اين تغييرات گاهي از بدعتهاي خرافي ريشه مي‏گيرد و گاهي به سبب احكام ديني است كه در طول تاريخ جايگاه زن را دستخوش انقباض و يا انبساط كرده است. يكي از اين موارد، مسأله آموزش است كه در ابتداي اين قرن بدعت شمرده مي‏شد و اكنون امري مفيد تلقي مي‏شود. همچنين در ابتدا ورود زن به جامعه مساوي با روبه‏رو شدن با آتش جهنم تلقي مي‏شد، اما پس از چندي حضور او در جامعه جنبه مثبت يافت. اما همين كه پاي به ميدان عمل گذارد، يكه و تنها ماند. علاوه بر اين اكنون نيز شخصيت وي در پشت سدهايي قرار دارد كه تعدي از آنها، مخالف با دين و شؤون خانوادگي او شمرده مي‏شود. در حال حاضر نيز زن از نظر عقلي و جسمي، موجودي ضعيف شمرده مي‏شود كه ناتواني او نيز ريشه در ذات او دارد و در پي آن، بايد در برابر سيطره مرد، تسليم شود و در پناه حمايت او قرار گيرد. مرد نيز خود را صاحب اختيار او مي‏داند و بر تمامي افعال و رفتار او مسلط است. در اين ميان شكي نيست كه زن چه به سبب عدم تدوين حقوق و چه به سبب عدم تشكيل گروههاي حمايت از زنان براي احقاق حق خود، كوتاهي كرده است. اما آنچه بيش از هر چيز، موجبات تحول جايگاه او را پديد آورده است، ارتباط او با جامعه، در مسايل سياسي، اقتصادي و اجتماعي مي‏باشد. نظر حضرت‏عالي در اين زمينه و همچنين حقوق مرد و زن در زندگي خانوادگي چيست؟<o:p></o:p>

* به عقيده من، تمامي مشكل ما به سبب تأثيرپذيري فرهنگ اسلامي از روند جاري جامعه است، تا آنجا كه حتي ميزان فهم ما از متون ادبي نيز بسته به وضعيت فرهنگي اجتماع ماست. با توجه به اين امر، مشكل اساسي ما در اين است كه بسياري از ارزشهاي اصيل كه در فرهنگ ما وجود دارند، در برابر باورهاي ذهني ما رنگ باخته و مفاهيمي نامناسب يافته‏اند. در گذشته در ذهنيتهاي بسياري از مردم تصوري موهوم، خانه كرده بود و آن اينكه نقش زن، تنها خانه‏داري است. از اين‏رو بايد تمامي مسايل مربوط به اين نقش را فرا گيرد. اما نقشهاي ديگر همانند فراگيري علوم ديگر، و پرواز در آسمان انديشه، تنها به مرد اختصاص دارد.<o:p></o:p>

جامعه نيز اين انديشه را تأييد مي‏كرد، اما در اين رابطه اگر نگاهي به قرآن بيافكنيم، مي‏بينيم كه قرآن ارزش دانش را هم‏سنگ ارزش انسانيت مي‏شمارد و مي‏گويد:<o:p></o:p>

مشكل اساسي ما در اين است كه بسياري از ارزشهاي اصيل كه در فرهنگ ما وجود دارند، در برابر باورهاي ذهني ما رنگ باخته و مفاهيمي نامناسب يافته‏اند.<o:p></o:p>

«قُل هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَموُنَ وَ الذَّينَ لا يَعْلَموُنَ.»<o:p></o:p>

«آيا آنان كه مي‏دانند، با آنان كه نمي‏دانند برابرند؟»<o:p></o:p>

مقصود از دانش، در اين آيه شريفه، ارزشي كلي است كه به انسان، شخصيت مي‏بخشد، بي‏آنكه ميان زن و مرد، تفاوتي باشد. علت اينكه قرآن، فعل «يعلمون» را با صيغه جمع مذكر آورده است از باب تغليب در لغت عرب است؛ و به اين ترتيب نمي‏توانيم ارزشي را بيابيم كه تنها به يكي از اين دو اختصاص داشته باشد اما مردم به اين حقيقت، توجهي ندارند و تنها زن را «مادر» مي‏دانند، بدون آنكه با خود بيانديشند كه مادر بايد زني تلاشگر و فرهنگي باشد، تا بتواند نسلي شايسته را بپروراند. مردم نقش زن را تنها خانه‏داري مي‏دانند، بي‏آنكه توجه كنند، در همين خانه، نسل آينده پرورش مي‏يابد و آينده‏سازانِ جامعه فردا، تربيت مي‏شوند. با يك دقت اساسي، اگر به قوانين اسلام نظري بيافكنيم خواهيم ديد كه زن براي امر خانه‏داري، اجباري ندارد. زن در ازدواج، اجباري ندارد. البته اگر زن خودش در عقد ازدواج نپذيرفته باشد مجبور نيست كه تمامي كارهاي خانه را انجام دهد. از نقطه نظر شرع و قانون، مرد نمي‏تواند زن را به كارهاي خانه وادارد، بلكه زن آزاد است مي‏تواند كارهاي خانه را انجام دهد يا سر باز زند. او حتي مي‏تواند براي كار در خانه، از شوهرش اجرت طلب كند. ما معتقديم كه اسلام به فعاليت زن احترام مي‏گذارد و مرد نمي‏تواند او را به كار در مغازه يا زراعت و ... اجبار كند. قرآن نيز مي‏فرمايد كه اگر زن براي شير دادن فرزندش ـ كه مهمترين وظيفه مادري او است ـ از شوهر تقاضاي اجرت كرد، مرد بايد اجرتش را بپردازد، مگر آنكه اجرتي بيش از مقدار طبيعي بخواهد كه در اين صورت مرد مي‏تواند براي فرزندش، دايه‏اي اختيار كند.<o:p></o:p>

مردم نقش زن را تنها خانه‏داري مي‏دانند، بي‏آنكه توجه كنند، در همين خانه، نسل آينده پرورش مي‏يابد و آينده‏سازانِ جامعه فردا، تربيت مي‏شوند.<o:p></o:p>

با توجه به مسايل بالا روشن مي‏شود كه عملكرد زن هرگز بي‏پاداش نيست، حتي از جهت مادي. بنابراين صفت زن به عنوان خانه‏داري، وظيفه‏اي اجباري نيست، بلكه توأم با اختيار است كه زن خود به سبب احساس مشاركت در زندگي، آن را مي‏پذيرد. اسلام چنين عملكردي را به عنوان «جهاد» تعبير مي‏كند. بنابراين اين سخن معصوم(ع) كه مي‏فرمايد: «جهاد زن شوهرداري خوب او است» به اين معناست كه زن بايد، با حسن تدبير و نگرش باز، با همكاري همسر و فرزندانش خانه را اداره كند.<o:p></o:p>

از سوي ديگر، مردم نسبت به جنبه‏هاي اخلاقي زن، حساسيت بيمارگونه‏اي دارند. آنان مي‏پندارند مدرسه رفتن و يا كار كردن زن در كارخانه و يا هر مركز اجتماعي ديگري، موجب سقوط و انحطاط كامل اخلاقي او مي‏شود. گويا سلامت اخلاقي زن، تنها در ميان حصارها و ديوارهاي خانه، تضمين مي‏شود! اما ما به خوبي مي‏دانيم كه مناعت اخلاقي، ميان زن و مرد، مشترك است، بلكه شايد مناعت اخلاقي زن به سبب ترس از بدنامي در اجتماع، و ايمان محكمتر، بيشتر از مرد باشد.<o:p></o:p>

بنابراين انديشه بازداشتن زن، از دانش‏اندوزي و فعاليت در اجتماع، به سبب ترس از فساد اخلاقي و همچنين به خاطر نقش زن، در امر خانه‏داري است. اين پندارها به همراه ساير مسايل موجب شده است كه اين انديشه در اعماق ذهنها، جاي گيرد، تا آنجا كه مسأله دانش‏اندوزي و فعاليت اجتماعي زن را به انقلابي بسيار بزرگ تشبيه مي‏كنند؛ در حالي كه اگر به صدر اسلام بنگريم، خواهيم ديد كه فعاليتهاي زنان در مسايل سياسي، امري <o:p></o:p>

طبيعي شمرده مي‏شده است. حضرت زهرا(س) در ميان مسجد و در برابر انبوه مسلمان خطبه‏اي بسيار شيوا، ايراد فرمود و از اعتقادات خود كه همانا حقانيّت علي(ع) در امر خلافت بود، پرده برداشت. همچنين حضرت زينب(س) در مجلس ابن زياد و در ميان مردم كوفه، با شجاعت مواضع سياسي خود را بيان نمود. و از آنجا كه چنين عملكردي با جامعه آن روز هيچ گونه تضادي نداشت، هيچ مسلماني به عملكرد اين دو بانوي بزرگ اسلام، خرده نگرفته است. به عبارت ديگر ذهنيت اجتماعي، چنين عملكردي را از زن، مي‏پذيرفت.<o:p></o:p>

به عقيده من، وضعيت كنوني، نتيجه عقب‏ماندگي و اشتباهاتي است كه جامعه، در طول حركت خود، بدان گرفتار شده است. اما در حقيقت رسالت زن، هيچ تفاوتي با مسؤوليت مرد ندارد. همان گونه كه مرد بايد با حقايق روبه‏رو شود و با تلاش و پشتكار بر اساس اصول آزادي و عدالت حركت كند؛ زن نيز چنين رسالتي دارد. شايد آيه ذيل نيز در صدد بيان همين اصل باشد:<o:p></o:p>

«وَالمُؤْمِنوُنَ و المُؤمِناتِ بَعْضُهُم أُولِياءُ بَعْضٍ يَأْمُروُن بِالمَعْروُفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ المُنْكَرِ...»<o:p></o:p>

«مردان و زنان مؤمن، همه يار و دوستدار يكديگرند، مردم را به خوبيها سفارش مي‏كنند و از بديها باز مي‏دارند».<o:p></o:p>

از اين آيه شريفه به خوبي استفاده مي‏شود كه «معروف» هر چيزي است كه به رشد و تعالي انسان كمك كند و «منكر» آن اموري است كه انسان از درجه انسانيت ساقط كند. پس تمامي زنان و مردان مسلمان، بايد براي رشد و تعالي انسانها و حفظ آن از پرتگاههاي انحطاط، يار و ياور هم باشند و با تكيه بر يكديگر، مشكلات را از ميان ببرند.<o:p></o:p>

اسلام، مسؤوليت زن را در جامعه هم‏تراز با مرد، مي‏داند و اگر «مادر بودن» اقتضاي طبيعت زن است، «پدر بودن» نيز اقتضاي طبيعت مرد است و اگر وظيفه مادري، بخشي از وقت زن را مي‏گيرد، به همين ترتيب وظيفه «پدري» نيز قسمتي از وقت مرد را اشغال مي‏كند. بنابراين هر يك، پس از انجام وظايف ويژه خود، مي‏توانند با تكيه به ارزشهاي انساني، در جهت ساختن جامعه‏اي مناسب گام بردارند و زمينه مناسب را براي تعليم و تربيت صحيح فرزندان خود، فراهم سازند.<o:p></o:p>

<o:p> </o:p>

زن و محروميت از جايگاه واقعي خود<o:p></o:p>

هر چند زن مي‏تواند در بخشهاي مختلف جامعه، فعاليت كند، ولي اگر بخواهند ميان زن و مرد، يكي را انتخاب كنند، به سادگي زن را كنار مي‏زنند و مرد را برمي‏گزينند و اين مسأله‏اي است كه در زندگي اجتماعي همواره جريان دارد، اين امر نيز ...<o:p></o:p>

تمامي اين مسايل بايد به طور دقيق و واقعي بررسي شوند. نمي‏توان بدون يك بررسي دقيق و حساب شده، كلي‏گويي كرد و گفت: زن به فلان علت، از فعاليت اجتماعي محروم شده است و يا مرد بايد در مقام انتخاب ناديده گرفته شود. در چنين مواردي بايد نيازهاي جامعه بررسي شود. در نقشهايي كه به ذات و مردانگي و زنانگي مرد و زن برنمي‏گردد، بايد ببينيم نياز جامعه، چه اقتضايي دارد. چه بسا در برخي بخشها، احساس شود كه به علت وجود مردان، نيازي به فعاليت زنان نيست و يا برعكس در بعضي قسمتها، حضور زنان محسوس‏تر است و نيازي به فعاليت مردان احساس نمي‏شود. من دوست ندارم كه با تعصبهاي نا بجا، نسبت به مسأله زن و مرد به مسايل اجتماعي و سياسي نگريسته شود، بلكه بايد به دقت به نيازهاي عمومي جامعه توجه كنيم و رسالت انساني زن و مرد را براي مصلحت انسان تبيين نماييم.<o:p></o:p>

<o:p> </o:p>

همياري زن و مرد در خانه<o:p></o:p>

تنها افرادي كه داراي فكري باز هستند، همكاري در خانه را مي‏پذيرند. حتي اكنون نيز مردان بسياري وجود دارند كه حاضر نيستند كارهاي خانه را با همسر خود تقسيم كنند و اين مسأله را براي خود عيب مي‏دانند.<o:p></o:p>

چنين نگرشي ريشه در عقب‏ماندگي دارد؛ در حالي كه در احاديث آمده است كه حضرت علي(ع) به همراه فاطمه زهرا(س)، نزد پيامبر(ص) آمدند تا پيامبر(ص) كارهاي خانه را ميان آن دو قسمت كند، چرا كه فاطمه زهرا(س) عيالوار و كار خانه نيز دشوار بود. علي(ع) نيز فعاليتهاي بسياري را به عهده داشت. پيامبر(ص) كارهاي منزل را به اين ترتيب ميان آن دو قسمت كرد كه حضرت فاطمه(س) گندمها را آرد كند و نان بپزد و علي(ع) خانه را تميز كند و براي اجاق، هيزم تهيه كند و آب بياورد. اين روايت به خوبي نشان مي‏دهد، كه فعاليت مرد در خانه، عيب شمرده نمي‏شود. اينكه مردي خانه را جارو كند، شايد براي بسياري از مردان ناپسند جلوه كند، اما حضرت علي(ع) به گونه‏اي جدّي اين مسؤوليت را با آغوش باز پذيرفت.<o:p></o:p>

البته در ميان شرقيان، ديدگاهي وجود دارد كه از آداب و رسوم كهن آنان ناشي مي‏شود و تنها به اين امر نيز خلاصه نمي‏شود. ما در ميان جوامع خود، بسياري از مردم را مي‏بينيم كه برخي كارها را شايسته خود نمي‏دانند و فعاليت در بعضي مشاغل را نوعي پستي مي‏شمارند، در حالي كه كار و فعاليت در هر مرتبه‏اي كه باشد، محترم است و هيچ تفاوتي ميان يك كار با كار ديگر وجود ندارد. تمامي اين مسايل ريشه در باورهاي غلط مرد و زن دارد. در بسياري از موارد، زن نمي‏پذيرد كه مرد در كارهاي خانه دخالت كند و اين عمل را نوعي دخالت در حوزه مسؤوليت خود مي‏شمارد و آن را نوعي بي‏احترامي به قابليتها و تواناييهاي خود، قلمداد مي‏كند.<o:p></o:p>

<o:p> </o:p>

حقوق زن و سرپرستي مرد در واقع<o:p></o:p>

* مي‏بينيم كه اعطاء حقوق زن، به تنهايي نمي‏تواند او را از سيطره مرد، خواه برادر، پدر و يا همسر، برهاند. در نگرش مردم، زنِ مقتدر و متشخص، نمادي از قدرت شيطان است و همواره از انحراف و فساد او مي‏ترسند. از سوي ديگر، گاه مشاهده مي‏شود كه برادر و يا پدري، براي حفظ شرافت خود، خواهر و يا وضعيت كنوني، نتيجه عقب‏ماندگي و اشتباهاتي است كه جامعه، در طول حركت خود، بدان گرفتار شده است. اما در حقيقت رسالت زن، هيچ تفاوتي با مسؤوليت مرد ندارد. دختر خود را مي‏كشد. چگونه مي‏توان از چنين اموري جلوگيري كرد و عدم مشروعيت چنين رفتارهايي تا چه اندازه است؟<o:p></o:p>

* نخست بايد توجه داشت كه چنين انديشه‏اي در انديشه ديني جايگاهي ندارد. در نگاه اسلام، هرگز به يك زن قدرتمند و متشخص همچون شيطان، نگريسته نمي‏شود. ما در قرآن زني مقتدر و قدرتمند را مي‏بينيم كه خداوند داستان او را حكايت مي‏كند. اين زن ملكه سبا است. هنگامي كه نامه حضرت سليمان(ع) به او رسيد، براي تصميم‏گيري، سران كشور را فرا خواند. او هر چند فرمانروا بود، اما هرگز استبداد رأي نداشت بلكه در تصميم‏گيريهاي مهم، از نظرات ديگران نيز استفاده مي‏كرد. هنگامي كه سران كشور در برابر سخن ملكه، قدرت بدني خود را براي دفاع، عرضه كردند، ملكه سخن آغاز كرد و پرده از قدرت تفكر بالاي خود برداشت:<o:p></o:p>

«... اِنَّ الْمُلوُكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوُهَا وَجَعَلُوُا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِّلَةً وَ كَذلِكَ يَفْعَلوُنْ»<o:p></o:p>

«... پادشاهان، چون به دياري حمله كنند، آن كشور را ويران سازند و عزيزترين اشخاص مملكت را ذليل‏ترين افراد مي‏شمرند و رسم و سياستشان بر اين كار خواهد بود.»<o:p></o:p>

در حالي كه بزرگان قوم، قدرت بدني خود را عرضه مي‏كردند، او برتري قدرت فكري خود را عرضه كرد. سپس او گروهي را به نزد سليمان فرستاد و گفت:<o:p></o:p>

«وَ اِنّيِ مُرْسِلَةٌ إلَيْهَم بِهَدِيَّةٍ فَناظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ المُرْسَلوُنَ»<o:p></o:p>

«حال من هديه‏اي براي آنان مي‏فرستم، تا ببينم فرستادگانم [از جانب سليمان] چه پاسخي مي‏آورند.» او بدين وسيله مي‏خواست دريابد كه آيا سليمان پيامبر است يا پادشاهي بيش نيست و هنگامي كه به جايگاه رفيع سليمان(ع) پي برد، به او ايمان آورد. قرآن با ترسيم شخصيت چنين زن متفكري، جايگاه زن را مشخص مي‏كند.<o:p></o:p>

ديدگاههاي علامه مرجع (قدس سره) در کتاب «تأملات اسلاميه حول المرأة» در گفتگو با شبکه تلوزیونی المشرق<o:p></o:p>

<o:p> </o:p>