ديدگاههاي علامه مرجع (قدس سره) در کتاب «تأملات اسلاميه حول المرأة»<o:p></o:p>
<o:p> </o:p>
اشاره:<o:p></o:p>
انتشار كتاب «تأملات اسلاميه» كه ديدگاههاي تازهاي را در باره مسائل زنان مطرح كرده است توانست نگاه علاقهمندان به اين دست از مسائل را به خود جلب كند. پيام زن نيز از شماره 32 (آبان 73) طي 14 قسمت اقدام به ترجمه و انتشار آن نمود. آنچه ميخوانيد پرسشهايي است كه شبكه تلويزيوني المشرق در باره ديدگاههاي آقاي فضلاللّه در اين كتاب، طي يك گفتگو مطرح كرده است و متن آن توسط دارالثقلين در بيروت به چاپ رسيده است. ترجمه و انتشار آن ميتواند تكملهاي بر مباحث كتاب ياد شده باشد و از اين جهت براي علاقهمندان ميتواند جالب باشد.<o:p></o:p>
<o:p> </o:p>
كتاب «تأملات» وانگيزههاي انتشار<o:p></o:p>
* ديدار ما با آيتاللّه سيدمحمدحسين فضلاللّه در باره كتاب «تأملات اسلاميه حول المرآة» است از اين نظر كه اين كتاب به عنوان انقلابي عليه مفهومي كه در باره نقش زن رائج بود به شمار ميرود و اين به خاطر اعتراف به توانايي عقلي زن است كه گاه بر مرد نيز فائق ميآيد و نيز حقي كه در آزادي و مساوات با مرد دارد. تأخير انتشار و ظهور اين تفسيرها و نوشتهها به چه چيز برميگردد؟ و آن ضرورتهايي كه چنين تفسير بيسابقهاي را پيش آورد و القاء نمود چيست؟ چرا كه دين در جهت خدمت به مردم و راضي و سهولتبخشي به امور آنان به خدمت گرفته ميشود و همانند تازيانهاي كه بر سر مردم مسلط باشد به كار نميرود؟<o:p></o:p>
* واقعيت اين است كه من در اين نوع از برداشت و آگاهي نسبت به مسأله زن در اسلام، از يك مناسبت خاص يا وضعيتي اضطراري آغاز و حركت نميكنم. من از همان ابتدا هنگام مطالعه قرآن، درمييافتم كه قرآن، به خوبي حقوق زن را به او ارزاني كرده است و تمامي ارزشها و ويژگيها - خواه خوب و يا بد ـ براي زن و مرد، يكسان است. هيچ ارزش اخلاقي را در قرآن، نميتوان يافت كه زن را در بر گيرد، اما شامل مرد نشود و هيچ عمل ناپسندي وجود ندارد كه مرد از آن منع شده باشد، اما زن نسبت به انجام آن، آزاد باشد. آنچه اساس اين بينش را پديد ميآورد، حقيقت «انسانيت» زن است كه از اعماق وجودش، شعله ميكشد، همانند انسانيت مرد. حال اگر به راستي مسأله چنين باشد، به نظر من بايد مسايل شرعي كه نسبت به هر يك از زن و مرد اختصاص دارد را بررسي كنيم، تا اشكالات آنها را بيابيم و اصلاح كنيم و يا گرههاي موجود را در مواقع مختلف بشناسيم. به عقيده من اسلام آمده است تا از نقطه نظر «انسان بودن» انسان، با او روبهرو شود و هنگامي كه ميخواهد به زندگي انسان نظم و ترتيب ببخشد، در حقيقت ميخواهد او را در مسير صحيح انسانيت قرار دهد. راهي كه يك انسان آگاه بايد به انسان ديگر بياموزد و او نيز به نوبه خود، به نسلهاي ديگر منتقل كند. تمامي نگرش و دريافت من از اسلام و نقش اساسي آن در زندگي اين است كه: دين براي خدمت به انسان آمده است، نه انسان براي خدمت به دين.<o:p></o:p>
<o:p> </o:p>
* برخي افراد با تفكرات شما موافق نيستند؟<o:p></o:p>
* اين گروه، كساني هستند كه در ذهن خود قالبي ساختهاند و تمامي مسايل را با آن ميسنجند و در بررسي نصوص، فعاليتي از خود نشان نميدهند و يا اينكه در برخي نصوص راه اغراق را پيش ميگيرند و از حقايق دور ميشوند.<o:p></o:p>
<o:p> </o:p>
* آيا نظرات حضرتعالي، با شعارهاي گروههاي ديگر كه فرياد «آزادي زن» را سر ميدهند، هماهنگي ندارد؟<o:p></o:p>
* فكر نميكنم نظراتم چنين توهمي را برانگيزد، زيرا اين بحثها، سخنان جديدي نيستند، و در بسياري از مصاحبههاي مطبوعاتي و سخنرانيها، پراكندهاند. تمامي آن سخنان به صورت كتاب حاضر منتشر شده است و حتي در ميان گروههاي ديگري كه دم از آزادي زن ميزنند، ايجاد حركت كرده است. اين كتاب با برداشت غير مذهبي از مفهوم زن، به شدت مخالف است. اما از سوي ديگر با برداشتهاي غلط، از مفهوم زن در جامعه اسلامي مبارزه ميكند.<o:p></o:p>
اين كتاب با برداشت غير مذهبي از مفهوم زن، به شدت مخالف است. اما از سوي ديگر با برداشتهاي غلط، از مفهوم زن در جامعه اسلامي مبارزه ميكند.<o:p></o:p>
هر چند باب اجتهاد مفتوح است، اما همه معتقدند كه نصوص قرآن تغيير ناپذيرند اما تفسير ... برداشت و فهم ما از قرآن متفاوت است.<o:p></o:p>
<o:p> </o:p>
* چرا ميان انديشهها و جريانات مختلف فكري، هماهنگي وجود ندارد، تا در جامعه به صورت موفقتري عمل شود؟<o:p></o:p>
* طبيعي است كه تفاوت انديشهها و سلايق، همواره مانع از ايجاد هماهنگي كامل ميان گروهها ميشود. به عنوان مثال، ما براي رفع نياز معيني، راهي را طي ميكنيم و يا به شيوهاي اجتهاد ميكنيم كه گروه ديگر اين شيوه را نميپسندد چرا كه هميشه ذهنيتها با يكديگر متفاوتند و همچنين زمينههاي اجتهاد، در ميان جامعههاي مختلف، متفاوتند. البته چنين حالتي پديده تازهاي نيست، بلكه طبيعتا اجتهادهاي گوناگون معمولاً نتايج گوناگون دارند.<o:p></o:p>
<o:p> </o:p>
* آيا سزاوار نيست كه اختلافات مربوط به اين انسان كه زن ناميده ميشود را كنار بگذاريم، و حداقل نقش واقعي او را در جامعه تثبيت كنيم؟<o:p></o:p>
در ميان مردم، افرادي ديده ميشوند كه قيد و بندهاي بسياري را بر دست و پاي زن ميزنند و ميپندارند، كه به مقام زن احترام ميگذارند. در چنين حالتي، چگونه ميتوانيم به آنان بباورانيم كه آزادي زن شايسته مقام واقعي اوست.<o:p></o:p>
<o:p> </o:p>
آينده حركت اسلامي<o:p></o:p>
* آيا حركت اسلامي حزب فردا شمرده ميشود؟ و آيا ميتواند نيازها و مشكلات جوامع اسلامي را برآورده سازد؟<o:p></o:p>
* پيش از آنكه به بررسي اصطلاح حركت اسلامي بپردازيم، بايد به نكتهاي توجه كنيم و آن اينكه اسلام، با تكيه به قواي فكري كه بر بنيانهاي عقيده استوار است و با نيروي تشريعي خود، كه بر انبوه معارف فقهي بنا شده است، ميتواند حيات، حركت و نيروي خود را، تا ابد حفظ كند و اين امر، سبب ميشود كه با خود بيانديشيم اسلام، به خودي خود، داراي ويژگي خاصي است كه او را در برابر زوال و نابودي، بيمه كرده است. بايد توجه داشته باشيم كه كشف حكم اسلامي در مورد واقعيتي، به معناي ايده كلي اسلام نسبت به آن واقعيت نيست؛ زيرا مردم چه در قالب افراد و چه در قالب جوامع اسلامي تنها بخشي از احكام اسلام را در زندگيشان به كار ميگيرند. به همين سبب تصور ميكنم كه حركت آينده اسلام، امتداد حركت گذشته و حال آن است.<o:p></o:p>
اما هنگامي كه از اصطلاح «حركت اسلامي» سخن ميگوييم، حركتي كه بر مبناي آزادي حركت، بر اساس واقع و با توجه به موازين اسلامي در صحنههاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي است؛ به نظر من عناوين عمدهاي را كه اسلام، براي زندگي بيان ميكند، همان مسايل اوليه حيات هستند.<o:p></o:p>
به عنوان نمونه، هنگامي كه به اين آيه كه فلسفه حركت اديان الهي است، مينگريم: «لَقَد اَرْسَلْنا رُسُلَنا بالبَيِّناتِ و اَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ و الميزانَ لِيَقوُمَ النّاسُ بِالقِسطِ»<o:p></o:p>
«ما پيامبران خود را با نشانهها و معجزات فرستاديم و برايشان كتاب و ميزان [عدل[ نازل كرديم، تا مردم به راستي و عدالت گرايند.» به سادگي درمييابيم كه قسط همان «عدالت» است. اين آيه به صراحت اعلام ميدارد: حركت تمامي اديان، همان برپايي عدالت بوده است و هنگامي كه اسلام، عدالت را به عنوان اساس حركت فكري و فقهي خود ميشمارد، در حقيقت حركت حيات را در دامان عدالت تصور كرده است؛ چرا كه عدالت رابطه انسان را با خود، خداوند و همنوعانش متعادل ميكند. و همچنين است؛ هنگامي كه به مفهوم «آزادگي» بنگريم. در نگرش اسلام، انسان در خواستههاي خود و در برابر سايرين «آزاد» است. حضرت علي(ع) ميفرمايد: «لا تَكُنْ عبد غَيرك وَ قَد خَلَقَكَ اللّهُ حرّا»<o:p></o:p>
«بنده ديگران مباش، چرا كه خداوند تو را آزاد آفريده است.»<o:p></o:p>
مسايل فرهنگي نقش بسيار مهمي در ايجاد انگيزه براي فعاليتهاي سياسي و اجتماعي دارد.<o:p></o:p>
مفهوم اين سخن اين است كه حريت و آزادگي، جزو ذات انسان است. بنابراين انسان، نبايد از اين مقام تنزّل كند. در پرتو اين اصل، ديگران نيز حق ندارند انساني را تحت تسلط خود، درآورند. همواره ما تأكيد كردهايم كه اسلام ميگويد: اي انسان! تو تنها بنده خدايي و در برابر تمامي جهان آزادهاي! بنابراين تمامي آنچه انسان پيرامون آزادي فكر در امور سياسي و اجتماعي و برپايي عدالت ميگويد، در پرتو اين دو اصل اساسي [عدالت و آزادي] قرار دارند.<o:p></o:p>
از اينرو من معتقدم هنگامي كه حركت اسلامي از آزادي انسان و حكمفرمايي عدالت، در حركت انسان به سوي حقايق سخن ميگويد، از نيازهاي ضروري حيات حكايت ميكند و هيچ عاملي نميتواند در اين اصول تغيير و دگرگوني به وجود آورد. البته در اين ميان بايد توجه داشت كه در هر حركتي، خواه اسلامي و يا غير اسلامي، نميتوان تنها مسايل كلي را در نظر گرفت، بلكه بايد زمينههاي پياده شدن اين ارزشها در زندگي مردم نيز ارائه شود و سپس به صورت دقيق و كاملي پياده شوند، تا در قالبهاي غلط قرار نگيرند و به گونهاي نادرست تفسير نشوند.<o:p></o:p>
من تصور ميكنم ما نيز همانند حركت اسلامي بايد حقايق را در نظر داشته باشيم به گونهاي كه واقعيت را انگيزه تحرك اسلام، قرار دهيم. به نظر من مسايل فرهنگي نقش بسيار مهمي در ايجاد انگيزه براي فعاليتهاي سياسي و اجتماعي دارد. از اينرو مسايل فرهنگي از مسايل حياتي هستند و به همين سبب موفقيت ما هنگامي تضمين ميشود كه سخنان مردم را بشنويم و با مخالفان خود، به گونهاي صحيح برخورد كنيم و آمادگي بحث پيرامون اختلافات را داشته باشيم. همچنين طبيعي است كه اگر بخواهيم در حركت سياسي خود متمركز و پيروزمندانه عمل كنيم، بايد به نقاط مثبت ساير انديشهها نيز اعتراف كنيم و نظرات مخالف را ناديده نگيريم، چرا كه ناديده گرفتن آراء ديگران، حركت ما به سوي حقيقت را، به حركتي مخرب تبديل خواهد كرد و پرخاشگري و ستم را در جامعه حاكم ميكند و در پي آن، زندگي نميتواند روند حقيقي خود را بيابد.<o:p></o:p>
به عقيده من، انديشه والايي كه بر مبناي احترام به نظرات ديگران استوار است و ابراز تمامي مسايلي كه ميتواند راهگشاي ديگران باشد، تنها راهي است كه حركت اسلامي ميتواند در جهت آگاهي مردم در آن ريشه بدواند. بويژه اكنون كه حقيقتي را ميدانيم و آن اينكه تبليغات وابسته به استكبار جهاني در تلاش است كه حركت اسلامي را در انظار جهانيان، وارونه جلوه دهد. در اين راستا، استكبار، با بزرگ كردن برخي مسايل اسلامي كه هنوز جامعه آمادگي پذيرش آنها را ندارد و يا روشهاي متنوع ديگر استفاده ميكند.<o:p></o:p>
<o:p> </o:p>
ديدگاه اسلام و استفاده از اهرمهاي فشار<o:p></o:p>
* آيا اعتقاد نداريد كه اين افراد به بهانه وابستگي به گروههاي اسلامي، حتي به كشتن نيز متوسل ميشوند؛ كجاي چنين عملكردي اسلامي است ...؟<o:p></o:p>
* به عقيده من، اين مسأله پيچيدگيهايي دارد. اما من شخصا، همچون گذشته با هر نوع ترور فرهنگي ـ به تعبير صحيح ـ تنها به سبب تضاد انديشه، مخالفم ... ما نميتوانيم روزنامهنگار يا موسيقيداني را به سبب مخالفتش با نظرات خود بكشيم. ما با چنين اعمالي مخالفيم، چنانكه؛ با ترور بيگانگان به سبب ضربه زدن به دولتهاي نامشروع، براي جلوگيري از رشد اقتصادي اين دولتها و يا آتش زدن مدارس و مانند آن مخالفيم. البته نميتوان به طور يقين تمامي اين اعمال را به مسلمانان نسبت داد؛ چرا كه به خوبي ميدانيم در برخي ممالك عربي، دولتها افرادي را ميكشند و مسلمانان را عاملان اين جنايات معرفي مينمايند.<o:p></o:p>
بار ديگر تأكيد ميكنم كه با تمامي روشهاي زورمدارانه مخالفم؛ چه در ميان مسلمانان و چه در ميان غير مسلمانان! اما بايد توجه داشت كه اين روشها در بيشتر جريانهاي موجود در شرقِ عربي، به چشم ميخورد. بنابراين اين امر، به اسلام ربطي ندارد، بلكه مسألهاي شرقي است و ريشه در اين ويژگي انسان دارد كه ميخواهد مخالفان خود را از ميان ببرد. استكبار جهاني نيز توانسته است از اين مسأله بهرهبرداري كند. از اينرو ما همواره به مسلمانان تذكر ميدهيم كه در عملكرد خود، روشهاي اسلامي را به كار گيرند و بدانند كه هرگز هدف، وسيله را توجيه نميكند و هر انساني بايد انسان ديگر را محترم بشمارد.<o:p></o:p>
<o:p> </o:p>
محور دگرگونيها در مسايل زنان<o:p></o:p>
* زندگي و جايگاه زن، همواره تحولات بسياري را به خود ديده است. اين تغييرات گاهي از بدعتهاي خرافي ريشه ميگيرد و گاهي به سبب احكام ديني است كه در طول تاريخ جايگاه زن را دستخوش انقباض و يا انبساط كرده است. يكي از اين موارد، مسأله آموزش است كه در ابتداي اين قرن بدعت شمرده ميشد و اكنون امري مفيد تلقي ميشود. همچنين در ابتدا ورود زن به جامعه مساوي با روبهرو شدن با آتش جهنم تلقي ميشد، اما پس از چندي حضور او در جامعه جنبه مثبت يافت. اما همين كه پاي به ميدان عمل گذارد، يكه و تنها ماند. علاوه بر اين اكنون نيز شخصيت وي در پشت سدهايي قرار دارد كه تعدي از آنها، مخالف با دين و شؤون خانوادگي او شمرده ميشود. در حال حاضر نيز زن از نظر عقلي و جسمي، موجودي ضعيف شمرده ميشود كه ناتواني او نيز ريشه در ذات او دارد و در پي آن، بايد در برابر سيطره مرد، تسليم شود و در پناه حمايت او قرار گيرد. مرد نيز خود را صاحب اختيار او ميداند و بر تمامي افعال و رفتار او مسلط است. در اين ميان شكي نيست كه زن چه به سبب عدم تدوين حقوق و چه به سبب عدم تشكيل گروههاي حمايت از زنان براي احقاق حق خود، كوتاهي كرده است. اما آنچه بيش از هر چيز، موجبات تحول جايگاه او را پديد آورده است، ارتباط او با جامعه، در مسايل سياسي، اقتصادي و اجتماعي ميباشد. نظر حضرتعالي در اين زمينه و همچنين حقوق مرد و زن در زندگي خانوادگي چيست؟<o:p></o:p>
* به عقيده من، تمامي مشكل ما به سبب تأثيرپذيري فرهنگ اسلامي از روند جاري جامعه است، تا آنجا كه حتي ميزان فهم ما از متون ادبي نيز بسته به وضعيت فرهنگي اجتماع ماست. با توجه به اين امر، مشكل اساسي ما در اين است كه بسياري از ارزشهاي اصيل كه در فرهنگ ما وجود دارند، در برابر باورهاي ذهني ما رنگ باخته و مفاهيمي نامناسب يافتهاند. در گذشته در ذهنيتهاي بسياري از مردم تصوري موهوم، خانه كرده بود و آن اينكه نقش زن، تنها خانهداري است. از اينرو بايد تمامي مسايل مربوط به اين نقش را فرا گيرد. اما نقشهاي ديگر همانند فراگيري علوم ديگر، و پرواز در آسمان انديشه، تنها به مرد اختصاص دارد.<o:p></o:p>
جامعه نيز اين انديشه را تأييد ميكرد، اما در اين رابطه اگر نگاهي به قرآن بيافكنيم، ميبينيم كه قرآن ارزش دانش را همسنگ ارزش انسانيت ميشمارد و ميگويد:<o:p></o:p>
مشكل اساسي ما در اين است كه بسياري از ارزشهاي اصيل كه در فرهنگ ما وجود دارند، در برابر باورهاي ذهني ما رنگ باخته و مفاهيمي نامناسب يافتهاند.<o:p></o:p>
«قُل هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَموُنَ وَ الذَّينَ لا يَعْلَموُنَ.»<o:p></o:p>
«آيا آنان كه ميدانند، با آنان كه نميدانند برابرند؟»<o:p></o:p>
مقصود از دانش، در اين آيه شريفه، ارزشي كلي است كه به انسان، شخصيت ميبخشد، بيآنكه ميان زن و مرد، تفاوتي باشد. علت اينكه قرآن، فعل «يعلمون» را با صيغه جمع مذكر آورده است از باب تغليب در لغت عرب است؛ و به اين ترتيب نميتوانيم ارزشي را بيابيم كه تنها به يكي از اين دو اختصاص داشته باشد اما مردم به اين حقيقت، توجهي ندارند و تنها زن را «مادر» ميدانند، بدون آنكه با خود بيانديشند كه مادر بايد زني تلاشگر و فرهنگي باشد، تا بتواند نسلي شايسته را بپروراند. مردم نقش زن را تنها خانهداري ميدانند، بيآنكه توجه كنند، در همين خانه، نسل آينده پرورش مييابد و آيندهسازانِ جامعه فردا، تربيت ميشوند. با يك دقت اساسي، اگر به قوانين اسلام نظري بيافكنيم خواهيم ديد كه زن براي امر خانهداري، اجباري ندارد. زن در ازدواج، اجباري ندارد. البته اگر زن خودش در عقد ازدواج نپذيرفته باشد مجبور نيست كه تمامي كارهاي خانه را انجام دهد. از نقطه نظر شرع و قانون، مرد نميتواند زن را به كارهاي خانه وادارد، بلكه زن آزاد است ميتواند كارهاي خانه را انجام دهد يا سر باز زند. او حتي ميتواند براي كار در خانه، از شوهرش اجرت طلب كند. ما معتقديم كه اسلام به فعاليت زن احترام ميگذارد و مرد نميتواند او را به كار در مغازه يا زراعت و ... اجبار كند. قرآن نيز ميفرمايد كه اگر زن براي شير دادن فرزندش ـ كه مهمترين وظيفه مادري او است ـ از شوهر تقاضاي اجرت كرد، مرد بايد اجرتش را بپردازد، مگر آنكه اجرتي بيش از مقدار طبيعي بخواهد كه در اين صورت مرد ميتواند براي فرزندش، دايهاي اختيار كند.<o:p></o:p>
مردم نقش زن را تنها خانهداري ميدانند، بيآنكه توجه كنند، در همين خانه، نسل آينده پرورش مييابد و آيندهسازانِ جامعه فردا، تربيت ميشوند.<o:p></o:p>
با توجه به مسايل بالا روشن ميشود كه عملكرد زن هرگز بيپاداش نيست، حتي از جهت مادي. بنابراين صفت زن به عنوان خانهداري، وظيفهاي اجباري نيست، بلكه توأم با اختيار است كه زن خود به سبب احساس مشاركت در زندگي، آن را ميپذيرد. اسلام چنين عملكردي را به عنوان «جهاد» تعبير ميكند. بنابراين اين سخن معصوم(ع) كه ميفرمايد: «جهاد زن شوهرداري خوب او است» به اين معناست كه زن بايد، با حسن تدبير و نگرش باز، با همكاري همسر و فرزندانش خانه را اداره كند.<o:p></o:p>
از سوي ديگر، مردم نسبت به جنبههاي اخلاقي زن، حساسيت بيمارگونهاي دارند. آنان ميپندارند مدرسه رفتن و يا كار كردن زن در كارخانه و يا هر مركز اجتماعي ديگري، موجب سقوط و انحطاط كامل اخلاقي او ميشود. گويا سلامت اخلاقي زن، تنها در ميان حصارها و ديوارهاي خانه، تضمين ميشود! اما ما به خوبي ميدانيم كه مناعت اخلاقي، ميان زن و مرد، مشترك است، بلكه شايد مناعت اخلاقي زن به سبب ترس از بدنامي در اجتماع، و ايمان محكمتر، بيشتر از مرد باشد.<o:p></o:p>
بنابراين انديشه بازداشتن زن، از دانشاندوزي و فعاليت در اجتماع، به سبب ترس از فساد اخلاقي و همچنين به خاطر نقش زن، در امر خانهداري است. اين پندارها به همراه ساير مسايل موجب شده است كه اين انديشه در اعماق ذهنها، جاي گيرد، تا آنجا كه مسأله دانشاندوزي و فعاليت اجتماعي زن را به انقلابي بسيار بزرگ تشبيه ميكنند؛ در حالي كه اگر به صدر اسلام بنگريم، خواهيم ديد كه فعاليتهاي زنان در مسايل سياسي، امري <o:p></o:p>
طبيعي شمرده ميشده است. حضرت زهرا(س) در ميان مسجد و در برابر انبوه مسلمان خطبهاي بسيار شيوا، ايراد فرمود و از اعتقادات خود كه همانا حقانيّت علي(ع) در امر خلافت بود، پرده برداشت. همچنين حضرت زينب(س) در مجلس ابن زياد و در ميان مردم كوفه، با شجاعت مواضع سياسي خود را بيان نمود. و از آنجا كه چنين عملكردي با جامعه آن روز هيچ گونه تضادي نداشت، هيچ مسلماني به عملكرد اين دو بانوي بزرگ اسلام، خرده نگرفته است. به عبارت ديگر ذهنيت اجتماعي، چنين عملكردي را از زن، ميپذيرفت.<o:p></o:p>
به عقيده من، وضعيت كنوني، نتيجه عقبماندگي و اشتباهاتي است كه جامعه، در طول حركت خود، بدان گرفتار شده است. اما در حقيقت رسالت زن، هيچ تفاوتي با مسؤوليت مرد ندارد. همان گونه كه مرد بايد با حقايق روبهرو شود و با تلاش و پشتكار بر اساس اصول آزادي و عدالت حركت كند؛ زن نيز چنين رسالتي دارد. شايد آيه ذيل نيز در صدد بيان همين اصل باشد:<o:p></o:p>
«وَالمُؤْمِنوُنَ و المُؤمِناتِ بَعْضُهُم أُولِياءُ بَعْضٍ يَأْمُروُن بِالمَعْروُفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ المُنْكَرِ...»<o:p></o:p>
«مردان و زنان مؤمن، همه يار و دوستدار يكديگرند، مردم را به خوبيها سفارش ميكنند و از بديها باز ميدارند».<o:p></o:p>
از اين آيه شريفه به خوبي استفاده ميشود كه «معروف» هر چيزي است كه به رشد و تعالي انسان كمك كند و «منكر» آن اموري است كه انسان از درجه انسانيت ساقط كند. پس تمامي زنان و مردان مسلمان، بايد براي رشد و تعالي انسانها و حفظ آن از پرتگاههاي انحطاط، يار و ياور هم باشند و با تكيه بر يكديگر، مشكلات را از ميان ببرند.<o:p></o:p>
اسلام، مسؤوليت زن را در جامعه همتراز با مرد، ميداند و اگر «مادر بودن» اقتضاي طبيعت زن است، «پدر بودن» نيز اقتضاي طبيعت مرد است و اگر وظيفه مادري، بخشي از وقت زن را ميگيرد، به همين ترتيب وظيفه «پدري» نيز قسمتي از وقت مرد را اشغال ميكند. بنابراين هر يك، پس از انجام وظايف ويژه خود، ميتوانند با تكيه به ارزشهاي انساني، در جهت ساختن جامعهاي مناسب گام بردارند و زمينه مناسب را براي تعليم و تربيت صحيح فرزندان خود، فراهم سازند.<o:p></o:p>
<o:p> </o:p>
زن و محروميت از جايگاه واقعي خود<o:p></o:p>
هر چند زن ميتواند در بخشهاي مختلف جامعه، فعاليت كند، ولي اگر بخواهند ميان زن و مرد، يكي را انتخاب كنند، به سادگي زن را كنار ميزنند و مرد را برميگزينند و اين مسألهاي است كه در زندگي اجتماعي همواره جريان دارد، اين امر نيز ...<o:p></o:p>
تمامي اين مسايل بايد به طور دقيق و واقعي بررسي شوند. نميتوان بدون يك بررسي دقيق و حساب شده، كليگويي كرد و گفت: زن به فلان علت، از فعاليت اجتماعي محروم شده است و يا مرد بايد در مقام انتخاب ناديده گرفته شود. در چنين مواردي بايد نيازهاي جامعه بررسي شود. در نقشهايي كه به ذات و مردانگي و زنانگي مرد و زن برنميگردد، بايد ببينيم نياز جامعه، چه اقتضايي دارد. چه بسا در برخي بخشها، احساس شود كه به علت وجود مردان، نيازي به فعاليت زنان نيست و يا برعكس در بعضي قسمتها، حضور زنان محسوستر است و نيازي به فعاليت مردان احساس نميشود. من دوست ندارم كه با تعصبهاي نا بجا، نسبت به مسأله زن و مرد به مسايل اجتماعي و سياسي نگريسته شود، بلكه بايد به دقت به نيازهاي عمومي جامعه توجه كنيم و رسالت انساني زن و مرد را براي مصلحت انسان تبيين نماييم.<o:p></o:p>
<o:p> </o:p>
همياري زن و مرد در خانه<o:p></o:p>
تنها افرادي كه داراي فكري باز هستند، همكاري در خانه را ميپذيرند. حتي اكنون نيز مردان بسياري وجود دارند كه حاضر نيستند كارهاي خانه را با همسر خود تقسيم كنند و اين مسأله را براي خود عيب ميدانند.<o:p></o:p>
چنين نگرشي ريشه در عقبماندگي دارد؛ در حالي كه در احاديث آمده است كه حضرت علي(ع) به همراه فاطمه زهرا(س)، نزد پيامبر(ص) آمدند تا پيامبر(ص) كارهاي خانه را ميان آن دو قسمت كند، چرا كه فاطمه زهرا(س) عيالوار و كار خانه نيز دشوار بود. علي(ع) نيز فعاليتهاي بسياري را به عهده داشت. پيامبر(ص) كارهاي منزل را به اين ترتيب ميان آن دو قسمت كرد كه حضرت فاطمه(س) گندمها را آرد كند و نان بپزد و علي(ع) خانه را تميز كند و براي اجاق، هيزم تهيه كند و آب بياورد. اين روايت به خوبي نشان ميدهد، كه فعاليت مرد در خانه، عيب شمرده نميشود. اينكه مردي خانه را جارو كند، شايد براي بسياري از مردان ناپسند جلوه كند، اما حضرت علي(ع) به گونهاي جدّي اين مسؤوليت را با آغوش باز پذيرفت.<o:p></o:p>
البته در ميان شرقيان، ديدگاهي وجود دارد كه از آداب و رسوم كهن آنان ناشي ميشود و تنها به اين امر نيز خلاصه نميشود. ما در ميان جوامع خود، بسياري از مردم را ميبينيم كه برخي كارها را شايسته خود نميدانند و فعاليت در بعضي مشاغل را نوعي پستي ميشمارند، در حالي كه كار و فعاليت در هر مرتبهاي كه باشد، محترم است و هيچ تفاوتي ميان يك كار با كار ديگر وجود ندارد. تمامي اين مسايل ريشه در باورهاي غلط مرد و زن دارد. در بسياري از موارد، زن نميپذيرد كه مرد در كارهاي خانه دخالت كند و اين عمل را نوعي دخالت در حوزه مسؤوليت خود ميشمارد و آن را نوعي بياحترامي به قابليتها و تواناييهاي خود، قلمداد ميكند.<o:p></o:p>
<o:p> </o:p>
حقوق زن و سرپرستي مرد در واقع<o:p></o:p>
* ميبينيم كه اعطاء حقوق زن، به تنهايي نميتواند او را از سيطره مرد، خواه برادر، پدر و يا همسر، برهاند. در نگرش مردم، زنِ مقتدر و متشخص، نمادي از قدرت شيطان است و همواره از انحراف و فساد او ميترسند. از سوي ديگر، گاه مشاهده ميشود كه برادر و يا پدري، براي حفظ شرافت خود، خواهر و يا وضعيت كنوني، نتيجه عقبماندگي و اشتباهاتي است كه جامعه، در طول حركت خود، بدان گرفتار شده است. اما در حقيقت رسالت زن، هيچ تفاوتي با مسؤوليت مرد ندارد. دختر خود را ميكشد. چگونه ميتوان از چنين اموري جلوگيري كرد و عدم مشروعيت چنين رفتارهايي تا چه اندازه است؟<o:p></o:p>
* نخست بايد توجه داشت كه چنين انديشهاي در انديشه ديني جايگاهي ندارد. در نگاه اسلام، هرگز به يك زن قدرتمند و متشخص همچون شيطان، نگريسته نميشود. ما در قرآن زني مقتدر و قدرتمند را ميبينيم كه خداوند داستان او را حكايت ميكند. اين زن ملكه سبا است. هنگامي كه نامه حضرت سليمان(ع) به او رسيد، براي تصميمگيري، سران كشور را فرا خواند. او هر چند فرمانروا بود، اما هرگز استبداد رأي نداشت بلكه در تصميمگيريهاي مهم، از نظرات ديگران نيز استفاده ميكرد. هنگامي كه سران كشور در برابر سخن ملكه، قدرت بدني خود را براي دفاع، عرضه كردند، ملكه سخن آغاز كرد و پرده از قدرت تفكر بالاي خود برداشت:<o:p></o:p>
«... اِنَّ الْمُلوُكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوُهَا وَجَعَلُوُا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِّلَةً وَ كَذلِكَ يَفْعَلوُنْ»<o:p></o:p>
«... پادشاهان، چون به دياري حمله كنند، آن كشور را ويران سازند و عزيزترين اشخاص مملكت را ذليلترين افراد ميشمرند و رسم و سياستشان بر اين كار خواهد بود.»<o:p></o:p>
در حالي كه بزرگان قوم، قدرت بدني خود را عرضه ميكردند، او برتري قدرت فكري خود را عرضه كرد. سپس او گروهي را به نزد سليمان فرستاد و گفت:<o:p></o:p>
«وَ اِنّيِ مُرْسِلَةٌ إلَيْهَم بِهَدِيَّةٍ فَناظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ المُرْسَلوُنَ»<o:p></o:p>
«حال من هديهاي براي آنان ميفرستم، تا ببينم فرستادگانم [از جانب سليمان] چه پاسخي ميآورند.» او بدين وسيله ميخواست دريابد كه آيا سليمان پيامبر است يا پادشاهي بيش نيست و هنگامي كه به جايگاه رفيع سليمان(ع) پي برد، به او ايمان آورد. قرآن با ترسيم شخصيت چنين زن متفكري، جايگاه زن را مشخص ميكند.<o:p></o:p>
ديدگاههاي علامه مرجع (قدس سره) در کتاب «تأملات اسلاميه حول المرأة» در گفتگو با شبکه تلوزیونی المشرق<o:p></o:p>
<o:p> </o:p>