مصاحبه شبکه ماهواره ای آفاق با معظم له / بخش1

جنبشهای اسلامی در جهان برای این شکل گرفتند که پیش روی اسلام چشم اندازهای حرکتی تازه ای را بگشایند که می تواند تجربه زنده ای را در زندگی مسلمانان به وجود آورند. تا همان گونه که ما در مجله الاضوا می گفتیم، اسلام اساسی برای فکر و عاطفه و زندگی شود.

مقدمه<o:p></o:p>

او یکی از مفاخر امت اسلامی در دوران معاصر و نمونه زنده ای از عالم عامل که امت اسلامی را از علم خود بهره مند می سازد و در عرصه های فکری و سیاسی و اجتماعی وارد مبارزه سیاسی گردیده است و تأثیرات بارزی را در همه این عرصه ها به جای گذاشته است که حتی دشمنانش و دشمنان روش اصلاحی و نوگرایانه نیز نتوانسته اند این تأثیرگذاری را منکر شوند و تأثیر همه جانبه شان بر جامعه اسلامی تداوم دارد و به مرزهای جغرافیایی و دینی و مذهبی محدود نمی شود و یکی از مراکز ثقل میدان رویارویی ایمان و الحاد به شمار می آید و از قطبهای گفتگوی بین جریان سنتی و نوگرا می باشد. ایشان آیت الله العظمی سید محمد حسین فضل الله، علامه مرجع و مجاهد و رهبر جریان فکری می باشند که برای خود در لبنان و عراق و جاهای دیگر پیروان و حامیان بی شماری دارد. شبکه ماهواره ای آفاق مصاحبه مفصلی را با ایشان ترتیب داده است که قسمت اول آن تقدیم می شود.<o:p></o:p>

<o:p> </o:p>

جنبشهای اسلامی؛ چشم اندازها و چالشها<o:p></o:p>

           گفتگوی خود را با حضرت عالی از محوری آغاز می کنیم که امروزه مورد بیشترین توجه و اهتمام است و آن موضوع جنبشهای اسلامی و چالشهایی است که امروزه با آن روبرو می باشند؟<o:p></o:p>

           جنبشهای اسلامی در جهان برای این شکل گرفتند که پیش روی اسلام چشم اندازهای حرکتی تازه ای را بگشایند که می تواند تجربه زنده ای را در زندگی مسلمانان به وجود آورند. تا همان گونه که ما در مجله الاضوا می گفتیم، اسلام اساسی برای فکر و عاطفه و زندگی شود. وقتی در چنین شرایطی جنبشهای اسلامی شکل گرفتند به همان مشکلات و مصایبی دچار شدند که مذاهب اسلامی با همه گوناگونی های خود آبستن بسیاری از مشکلات تاریخی شدند. می بینیم که یک جنبش اسلامی می آید و مذهب خاصی را می گیرد و به مذاهب دیگر توجهی نمی نماید. بنابراین از تعصبت ورزی علیه مذاهب دیگر در امان نمی ماند.<o:p></o:p>

همین طور بعضی از جنبشهای اسلامی به تجربه های زنده ای برای در اختیار گیری حکومت به صورت کامل یا محدود دست زدند. این جنبشها همواره زیر فشارهای بین المللی و منطقه ای و حتی مردمی قرار داشتند. چرا که مردم مسلمان نیز به جریانهای فکری و سکولار مانند سوسیالیسم و ملی گرایی یا جهتگیریهای اقتصادی مانند کمونیسم و مارکسیسم، وارد شده بودند.<o:p></o:p>

از این رو این تجربه محدود جنبش اسلامی هم با بسیاری از تنگناهای واقعی روبرو بودند. شاید بعضی از این جنبشها در سایه نظامهای سکولار شکل گرفتند و از تعصب دینی فقط محتوای آن را گرفتند، به نحوی که تعصبشان به سکولاریسم شدیدتر از تعصب دینی شان بود از این رو اجازه ندادند که جنبش دینی رشد و بالندگی حاصل نماید. ما این را می توانیم در ترکیه ببینیم که اسلام در آن گسترش بسیاری داشت. جنبش اسلامی به فرایند انتخابات وارد گردید و علی رغم این که در آن به پیروزی رسید، اما اگر همین جنبش بخواهد به تصویب قوانینی که به بعضی از احکام اسلامی رویکرد دارند یا نزدیک هستند، مانند آزادی حجاب در دانشگاهها و ادارات دولتی، بپردازد تهدید به انحلال می شود.<o:p></o:p>

نیز می بینیم که بعضی از جنبشهای اسلامی در سایه چالشهای بزرگی که امت اسلامی و خصوصاً امت عربی با آنها روبرو هستند، مواجه بودند. این چالش مهم اسرائیل است که ارتباط تنگاتنگی با چالشهای غربی دارد. اگر این جنبشها وارد فضای جهادی شوند، به نحوی که همه فعالیتهای آنان را در بر بگیرد، باعث می شود که از فرهنگ و معارف اسلامی عمیق بهره مند نشوند و بیش از این که وارد دنیای مقاومت فکری و مقاومت سیاسی بپردازند، به مقاومت نظامی می پردازند.<o:p></o:p>

وقتی که  این همه گونه گونی را در جنبش اسلامی ملاحظه می کنیم، می بینیم که این جنبشها نتوانسته اند که اهدف عمده ای را در دنیای اسلام تحقق بخشند. خصوصاً که بعضی از این جنبشها حکومت را به دست گرفتند. از این رو وارد شدن در مسائل ریز و جزئی سبب شد که آنان را از مسائل فرهنگ اسلامی که از آنها ریشه گرفته بودند غافل شدند.<o:p></o:p>

از این رو مسأله جنبش اسلامی باید از درون مورد واکاوی قرار گیرد تا این که بررسی شود آیا می توان جنبش اسلامی متحد در عین تکثر را ایجاد نمود. به نحوی که این گونه گونی مانعی بین این جنشها ایجاد ننماید بلکه باعث غنامندی این جنبشها گردد؟ ملاحظه دیگری هم در این زمینه وجود دارد و آن فرد محوری موجود در بسیاری از جنبشهاست که حتی از اصول و مبانی نیز پیشی گرفته است. من وقتی این وضعیت را می بینم موارد مثبتی را در آن ملاحظه می نمایم. مثلاً می بینیم که اسلام بوسیله دوستان یا دشمنان خود به دنیا معرفی شده است. حتی بسیاری از جنبشهایی که اسلام را عنوان خود قرار داده اند و با روشهای تندروانه و تکفیری و نظایر آن فعالیت می کنند، نیز خالی از موارد مثبت نیستند. در عین حالی که با کاستیهای فراوان اسلام را وارد خانه خانه جهانیان کرده اند.<o:p></o:p>

از این رو حرف ما این است که اسلام با همین گوناگونی های خود وارد جهان شده است و موضوع جدال بسیاری از پژوهشگران و مراکز تحقیقاتی اسلامی و غیر اسلامی شده است. اما جنبشهای اسلامی نتوانسته اند که خود را در میدان واقعیت تثبیت کنند به نحوی که بتوانند کار خود را در کل جامعه تسری دهند. حتی می بینیم که قضیه اجرای شریعت اسلامی و بازگشت اسلام به عرصه حکومت، چیزی است که در بیشتر کشورهای اسلامی جرم به حساب می آید. <o:p></o:p>

می بینیم که این روزها در پارلمان سومالی برای اجرای شریعت اسلامی رأی گیری شد. یا وقتی که بعضی از مناطق پاکستان از دولت این کشور خواستار آن شدند که شریعت اسلامی اجرا شود، تمام دنیا به این قضیه پرداختند و آن را پدیده ای عقب مانده دانستند که می تواند مشکلاتی را ایجاد نماید.<o:p></o:p>

با توجه به همه نقاط ضعفی که وجود دارد ما نمی خواهیم در رابطه با جنبشهای اسلامی حکم منفی صادر نماییم. ولی حرف ما این است که در عرصه نظریه و عمل باید بررسی عمیقی  صورت گیرد.<o:p></o:p>

<o:p> </o:p>

جنبش اسلامی و تجربه حکومتداری<o:p></o:p>

           حضرت عالی مثالهای بسیاری در باره عملکردهای جنبش اسلامی و از جمله تجربه حکومتداری بیان داشتید. ولی تجربه خط اعتدال اسلامی در رابطه با حکومتداری چالش تازه ای برای اسلام ایجاد کرده است. چرا که اسلام از جایگاه آرمانی و الگویی خود به عرصه اجرا نزول کرده است. آیا به این تحول خوش بین هستید؟ راهنمایی شما برای این امر چیست؟<o:p></o:p>

           ورود اسلام به میدان عمل باعث خوشبینی است. اما نه خوشبینی کامل. چرا که دلیل ثابتی برای آن وجود دارد و آن این است که جنبشهای اسلامی، نتوانسته است در مقام نظریه پردازی، نظامی اسلامی را ارائه نماید که به همه قضایای سیاسی و اقتصادی و امنیتی انسان در زندگی رویکرد داشته باشد. زیرا مسؤولان جنبشهای اسلامی به چالشهایی مشغول هستند که از ناحیه نظامهای دیکتاتوری یا استکبار غربی علیه آنان دامن زده می شود یا گرفتار مشکلات فرقه ای و داخلی هستند که این جنبشها را از اندیشه ورزی پیرامون خطوط کلی حاکم بر پویایی اسلام در جهان بازداشته است. زیرا همه جنبشهای اسلامی و نه الزاماً همه آنها، در درون مناطقی که در آنها به وجود آمده اند، بسر می برند. از این رو بیش از این که به فراخنای اسلام، همان گونه که در باره دین اسلام آمده است: «و ما ارسلناک إلا کافة للناس بشیرا و نذیرا» (سبأ/28)«و ما ارسلناک إلا رحمة للعالمین» (انبیاء/107) توجه نمایند، در دوائر محدود منطقه ای حرکت می کنند. <o:p></o:p>

این وضعیت باعث گردیده است که جنبش اسلامی در منطقه محدودی باقی بماند و ویژگیهای منطقه ای و محلی اش آن را از خطوط اسلامی اش بازدارد. ما این را در بسیاری از جنبشهای اسلامی که می خواهند بازتر عمل کنند می بینیم. ولی شرایط داخلی و چالشهایی که رهبران و اعضای این جنبشها با آن روبرو بوده اند سبب گردیده است که این جنبشها در دوائر محدودی حرکت کنند.<o:p></o:p>

<o:p> </o:p>

مقابله با خط تکفیری<o:p></o:p>

           حضرت عالی چندی پیش در باره بعضی موارد منفی حاصل از رویکرد تکفیری بعضی از جنبشهای اسلامی که ممکن است در کار گسترش اسلام آنهم به شکل منفی آن در کشورهای غربی نقش داشته باشند، مطالبی را بیان داشتید. به نظر شما انگیزه های این رویکرد چیست؟ چگونه می توان از بازتابهای این مسأله بر منطقه جلوگیری نمود؟<o:p></o:p>

           شاید مشکل خط تکفیری این باشد که فتاوا و مفاهیم خود را از طریق اوضاع تاریخی پیچیده ای می گیرند که سلفیگری مشکل دار به جهت بدفهمی از دین از همانجا شکل گرفته است. به نحوی که بر این عقیده هستند که هر یک از مذاهب اسلامی و جنبشهای اسلامی که در جنبه اجتهاد یا توثیق یا فهم متن، با آنها اختلاف داشته باشند، از اسلام خارج شده اند و مشرک یا مرتد به حساب می آیند. می شنویم بعضی از محورهای خاص مذهبی، تا اندازه ای مسلمانان را تکفیر می کنند که خون آنان را هم حلال می شمارند. آنهم درست برخلاف آن چیزی که خداوند فرستاده است و پیامبر گرامی اسلام آن را بیان داشته است: "خون و مال و ناموس هر مسلمان بر مسلمان دیگر حرام است." با این که فقها بر این عقیده هستند که اگر فرد کافر هم باشد بازهم توجیه گر قتل و کشتن او نیست. آن چه که توجیه گر قتل است، جنگیدن است.<o:p></o:p>

از این رو قرآن کریم این را که انسان در صلح و سازش کشته شود و یا تحت فشار قرار گیرد نفی می نماید: «لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ* إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَمَن يَتَوَلَّهُمْ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ» (ممتحنة/8-9).<o:p></o:p>

مشکل اینان این است که گرفتار جمود فقهی هستند و خود را به حروف نص محدود می کنند بدون این که چشم اندازهای آن را مد نظر داشته باشند. این امر ریشه در مشکلات تاریخی بین مذاهب گوناگون دارد و به شیعه و سنی محدود نمی شود. بین خود سنیها و بین خود شیعیان هم این امر وجود دارد. اما استکبار و کفر جهانی وارد ائتلافی با یکدیگر شدند تا از شکاف موجود بین مذاهب اسلامی و بعضی از جنبشهای اسلامی سوء استفاده کنند تا این که وحدت اسلامی را از بین ببرند و همه جنبشهای سیاسی مخالف با استکبار غربی و غیر غربی، آنهایی که با اسلام دشمنی دارند و آن را مانعی برای منافع خود در دنیا را نابود کنند. <o:p></o:p>

از این رو این مسأله با خط سیاسی بین المللی و ارتباط کشورهای اسلامی با دولتهای بزرگ پیوند دارد. دولتهای بزرگ دنیا بر این عقیده هستند که مناطق اسلامی مناطقی هستند که به خاطر داشتن منابع نفتی و دیگر ذخایر معدنی در اعماق زمین، باید اسباب آسایش غربیها را فراهم نماید. این امر در آفریقا و جاهای دیگر یا مکانهای راهبردی دنیا مطرح است.<o:p></o:p>

از این رو برماست که با هم اینها در دو جبهه مبارزه کنیم. اول در عرصه فرهنگی تا این که تأکید داریم اسلام این چیزهایی منفی که به آن نسبت می دهند نیست. اسلام دین ترور و تندروی نیست بلکه نشان دهنده اعتدال متمدنانه ای است که می تواند به تمدنهای دیگر هم رویکرد داشته باشد و حتی در مسائل مشترک با آنها همکاری هم داشته باشد. دوم در عرصه سیاسی. با ایستادگی در برابر برنامه ای که از سوی مستکبران و کافران رهبری می شود. همانهایی که تلاش می کنند تا تفرقه ای که به خاطر تعصب در بین مسلمانان وجود دارد هم چنان باقی بماند. این تعصب تا اندازه ای است که مسلمانان یکدیگر را تکفیر می کنند. مستکبران تلاش می کنند مسلمانان به جای این که برای ساختن آینده بزرگ اسلام در حال حاضر زندگی کنند، هم چنان در گذشته تاریخی بسر ببرند.<o:p></o:p>

گفتگو از محمدالحمد<o:p></o:p>

تاریخ 26 ربیع الثانی 1430 هـ برابر با 22/4/2009م<o:p></o:p>