15 ربيع الأوَّل 1440 هـ برابر با ۲ آذر ۱۳۹۷ هـ و ٢٣/١١/٢٠١٨م
مطالب مهم خطبه اول: امت اسلام / داستان ثمامة / نمونه دیگر / اصل، اخلاق است / چگونه به پیامبر خدا وفادار باشیم؟
مطالب مهم خطبه دوم: بحران دشوار / یمن، همان وضعیت قبلی.
خطبه اول:
خداوند سبحانه و تعالى میفرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَاک إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ» صدق الله العظيم.
چند روز قبل و به روایاتی دیگر چند روز بعد سالروز میلاد پیامبر رحمت محمد بن عبدالله(ص) است. چون روایات درباره میلاد آن حضرت مختلف هستند. برخی از آنها دوازده و برخی دیگر هفدهم ربیع الاول را سالروز میلاد پیامبر میدانند.
بار دیگر تذکر میدهیم که این اختلاف نباید به اختلاف مذهبی میان شیعه و سنی بینجامد. چون چنین اختلافهایی در میان خود علمای شیعه و علمای سنی نیز وجود دارد.
امت اسلام
این روز را به همه مسلمانان و مستضعفان جهان تبریک و تهنیت عرض میکنیم. چون این روز آغاز رهایی بشریت از تاریکی، نادانی، عقبماندگی، تفرقه، درگیری و تباهی و رفتن به سمتی است که اسلام میخواهد، یعنی نور، دانش، پیشرفت، وحدت و روشن شدن نشانههای راه درست برای رسیدن به اهداف بزرگ انسانیت که پیامبر خدا(ص) آورد.
خداوند سبحانه و تعالی به این اهداف اشاره نموده، میفرماید: «لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آَيَاتِهِ وَيُزَکيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْکتَابَ وَالْحِکمَةَ وَإِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ»، «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاک شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِيراً * وَدَاعِياً إِلَى اللهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُنِير».
پیامبر خدا(ص) در مدت زمان کوتاهی توانست از مردمی که در حاشیه ملتها و تمدنها قرار داشتند، امتی تمدن ساز به وجود آورد. تمدنی که آنها ساختند به مادر و پایهگذار تمدنهای دیگر تبدیل شد. چون تمدن اسلامی، دانش، ارزش و دین را یک جا جمع کردند. هر چند که بعدها مسلمانان به خاطر فراموشی و دوری از این اصول، گرفتار شدن در جزئیات و غرق شدن در طمع ورزیها و تعصبات، دچار عقبماندگی شدند.
اما سؤال ما این است: پیامبر خدا با چه سرمایهای این تمدن را پایهریزی کرد؟ آن حضرت از راه پادشاهی، سلطه و فریفتن با مال و مقام این کار را انجام نداد بلکه با استفاده از ارزشی این کار عظیم را صورت داد که با اشاره به دو نمونه از سیره نبوی آن را توضیح خواهیم داد.
داستان ثمامة
نمونه اول – در کتابهای سیره آمده است که در سال ششم هجری، پیامبر خدا تصمیم گرفت محدوده دعوت به اسلام را در سراسر دنیا گسترش دهد. از این رو هشت نامه به پادشاهان عرب و عجم نوشت و هیئتهایی را برای رساندن نامهها فرستاد تا آنها را به اسلام دعوت نماید.
یکی از کسانی که پیامبر خدا برای او نامه نوشت ثمامة ین أثال حنفی پادشاه یمامه بود که الآن در شهر ریاض پایتخت عربستان سعودی قرار دارد. او به خاطر بغض و کینهای که داشت، رفتاری تحقیرآمیز با نامه پیامبر خدا کرد و تصمیم به قتل پیامبر و یاران او گرفت. البته نتوانست به پیامبر خدا حمله کند و یا این که از کار ترسید. ولی به تعدادی از یاران پیامبر دست یافت و آنها را به فجیعترین شکلی به قتل رساند. تا این که شرایط تغییر کرد و یکی از دستههایی مسلحی که پیامبر خدا برای پاسداری از راههای اطراف مدینه فرستاده بود، به قافلهای دست یافت که ثمامة نیز در آن حضور داشت. او میخواست برای ادای عمره به مکه برود در حالی که پیامبر خدا تا هنوز وارد مکه نشده بود. نظامیان پیامبر ثمامة را اسیر کرده نزد پیامبر آوردند. وقتی پیامبر خدا از این ماجرا اطلاع یافت، به مسلمانان دستور داد که با اسیر خود به نیکی رفتار کنند و بهترین غذاها و نوشیدنیها را برای او فراهم کنند. سپس پیامبر به ملاقات او رفت و به او فرمود: چه داری بگویی ای ثمامة؟ گفت: اگر مرا بکشی، به خاطر خونی که ریختهام، کشتهای و اگر ببخشی، انسان سپاسگزاری را بخشیدهای و اگر مال بخواهی، هر چه بخواهی میدهم. پیامبر فرمود: میبخشم.
پیامبر خدا رو به یاران خود کرد و فرمود: ثمامة را آزاد کنید. مسلمانان نیز او را آزاد کردند تا به هر جایی میخواهد برود. ثمامة مسجد پیامبر خدا را ترک کرد. رفت اما این برخورد پیامبر او را تکان داد. این همان پیامبری بود که میخواست او و یارانش را به قتل برساند. رفت تا به نخلستانی در اطراف مدینه که آبی داشت رسید. پیاده شد و خود را شست. سپس تصمیم گرفت که به مسجد پیامبر خدا بازگردد. وقتی به مسجد رسید، ایستاد و گفت: أشهد أن لا إله إلا الله، وأشهد أنَّ محمداً رسول الله. گفت: ای محمد! به خداوند سوگند! پیش از این بر روی زمین نزد من کسی از تو منفورتر نبود، اکنون محبوبترین افراد نزد من تو هستی، قسم به خداوند هیچ دین و مرامی نزد من مبغوض تر از دین تو نبود. اکنون نزد من دین تو بهترین دین است و نیز شهری از شهر تو بدتر نبود، ولی اکنون شهر تو را بیش از هر شهری دوست میدارم. سپس گفت: من خون یاران تو را ریختهام. وظیفه من چیست؟ پیامبر خدا فرمود: «گناهی بر تو نیست ای ثمامة. چون اسلام پیش از خود را در نظر نمیگیرد.»
سپس ثمامة گفت: چند برابر آنچه از یاران تو کشتم، از مشرکان خواهم کشت. خودم، شمشیرم و یارانم را در یاری تو و دین تو قرار خواهم داد.
ثمامة گفت: سپاهیان تو در حالی مرا دستگیر کردند که عازم عمره بودم. به نظر شما چه کنم؟ پیامبر فرمود: برای ادای عمره برو، ولی به دین خداوند و پیامبرش. سپس آنچه را باید انجام دهد به او آموخت. ثمامة رفت و وقتی به مکه رسید، ایستاد و به صدای بلند فریاد زد: لبَّيک اللّهمَّ لبَّيک، لبَّيک لا شريک لک لبَّيک، إنَّ الحمـد والنّعمة لک والملک، لا شريک لک، لا شريک لک.
به این ترتیب ثمامة اولین مسلمانی بود که وارد سرزمین مکه شد و ندای توحید در آن سر داد. وقتی مشرکان صدای لبیک او را شنیدند، رو به ثمامة گفتند: ای ثمامة! تو را چه شده است؟ آیا بچه شدی و دین خود و پدرانت را ترک گفتی؟ ثمامة به آنان گفت: بچه نشدم ولی پیرو بهترین دین شدم، پیرو دین محمد شدم. سپس گفت: به خدای این خانه سوگند! بعد از این که به یمامه برگشتم یک دانه از گندم یا ذرهای از ثمرات آن به شما نخواهد رسید تا این که از دین محمد(ص) پیروی کنید. بعد از آن طبق روش خداوند و پیامبر او عمره را به جا آورد. وقتی به میان قوم خود برگشت، به آنان دستور داد که قریش را تحریم کنند. قریش نیز برای استمداد نزد پیامبر خدا آمدند و عرض کردند: ما تو را به صله رحم و توصیه به آن میشناسیم. ما از قوم خودت هستیم. ثمامة خیر و برکت را از ما گرفته است. اگر میخواهید نامهای به او بنویسید که به تحریم ما پایان دهد. پیامبر خدا نیز نامهای نوشت و ثمامة نیز به تحریم آنان پایان داد.
نمونه دیگر
نمونه دوم - در تاریخ آمده است که دو نفر از قبیله خزرج یثرب به نامهای اسعد بن زرارة و ذکوان بن عبدقیس به مکه رفتند. هدفشان این بود که در برابر اوس با قریش متحد شوند. قبیلهای که خزرج با آن درگیری داشت. این دو نفر با یکی از قریشیان به نام عتبة بن ربیعة ملاقات کردند. او درخواست نمایندگان خزرج را به این دلیل که قریش فعلاً با مردی که ادعای پیامبری از طرف خداوند را دارد مشغول هستند، رد کرد. این امر باعث شد که آنها پیش پیامبر بروند تا با آموزههای او آشنا شوند. از این رو پیش پیامبر خدا رفتند و به سادگی از ایشان سؤال کردند: به سوی چه چیزی دعوت میکنی ای محمد؟ پیامبر فرمود: «أدعو إلى شهادة أن لا إله إلا الله، وحده لا شريک له، وأنّي رسول الله، وإلى ما جاء في کتاب الله؛ به شهادت این که خدایی جز خداوند نیست، یکی هست و شریکی ندارد و من پیامبر خدا هستم و آنچه در کتاب خدا آمده است، دعوت میکنم.» سپس آیاتی از سوره انعام را تلاوت نمود که بازتاب اخلاق قرآن بود: «قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکمْ عَلَيْکمْ أَلا تُشْرِکوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَلا تَقْتُلُوا أَوْلادَکمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکمْ وَإِيَّاهُمْ وَلا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللهُ إِلا بِالْحَقِّ ذَلِکمْ وَصَّاکمْ بِهِ لَعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ».
«وَلا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا الْکيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ لا نُکلِّفُ نَفْسًا إِلا وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ کانَ ذَا قُرْبَى وَبِعَهْدِ اللهِ أَوْفُوا ذَلِکمْ وَصَّاکمْ بِهِ لَعَلَّکمْ تَذَکرُونَ».
اصل، اخلاق است
عزیزان! این دو نمونه بیانگر جایگاه اخلاق در اسلام است. چون پیامبر با اخلاق خود و رسالت خود را به مردم معرفی کرد و به این جایگاه در قلب، عقل و زندگی مردم دست یافت: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کنْتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک». چون اخلاق امری حاشیهای نیست. بلکه عمق شخصیت پیامبر و رسالتی است که آن حضرت آورد.
از این رو وقتی خداوند متعال پیامبرش را معرفی مینماید، نمیگوید که او عابد است، به رغم این که پاهایش از شدت عبادت ورم کرده بود. نمیگوید عالم است، به رغم این که شهر علم بود. نمیگوید مجاهد است، به رغم این که فرماندهی جنگها را به عهده داشت و پیروزیها و فتوحات بسیاری را رقم زد. بلکه این چنین او را معرفی مینماید: «وَإِنَّک لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ».
خود آن حضرت نیز وقتی از رسالت خود سخن میگوید، به طور خلاصه چنین میفرماید: «إنّما بُعثتُ لأتمّم مکارم الأخلاق». از این رو وقتی از ایشان درباره تعریف دین سؤال شد، فرمود: «حسنُ الخلق من الدّين».
از آن حضرت وارد شده است: «عنوان صحيفة المؤمن حسن خلقه؛ عنوان نامه عمل مؤمن اخلاق نیکوست.»
چگونه به پیامبر خدا وفادار باشیم؟
از این رو وفاداری به پیامبر خدا این است که به ارزشهای آن حضرت و رسالت ایشان وفادار بمانیم. باید به اخلاق ایشان اقتدا کنیم. باید اخلاق پیامبر را در زندگی خود تبلور ببخشیم. باید صداقت، امانتداری، بردباری، عفو، کلام نرم، صفای قلب و برخورد خوب ایشان با مردم را تجسم ببخشیم و به آموزههای ایشان وفادار باشیم. ایشان از ما نمیپذیرد که فقط به برپایی جشنها، مدیحهسرایی، سرود، زیارت و صلوات بسنده کنیم بلکه باید به سنت و اخلاق ایشان عمل کنیم. از این رو امام باقر(ع) به یکی از یاران خود فرمود: «أفيکفي الرَّجل أن يقول أحبّ رسول الله وأتولّاه، ثم لا يعمل بسنَّته؟ آیا کافی است که انسان بگوید پیامبر خدا را دوست دارم و به او ولایت میجویم؛ اما به سنت او عمل نکند؟» همان طور که خداوند از خواسته است، باید به سیما و الگوی او درآییم تا بهترین جامعه را برای خود بسازیم. جامعهای که عنوان آن اخلاق است: «لَقَدْ کانَ لَکمْ فِي رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ يَرْجُو اللهَ وَالْيَوْمَ الْآَخِرَ وَذَکرَ اللهَ کثِير».
خطبه دوم:
بسم الله الرحمن الرحیم
ای بندگان خدا! شما و خودم را به همان چیزی وصیت میکنم که امام صادق(ع) ششمین امام اهل بیت(ع) وصیت کرده است. امامی که هفدهم ربیع الاول سالروز ولادت ایشان است. یکی از اصحاب پیش آن حضرت آمد و عرض کرد: من نصرانى بودم و مسلمان شدم؛ اما خانواده من مسیحی هستند و مادرم نابیناست. آیا میتوانم با آنها زندگی کنم و در ظرفشان غذا بخورم؟ حضرت فرمود: آیا آنها گوشت خوک میخورند؟ عرض کردم: نه! به آن دست هم نمیزنند. امام به او فرمود: مشکلی ندارد، اما مواظب مادرت باش و با او خوشرفتاری کن و چون از دنیا رفت، او را به دیگرى وامگذار و خودت کارهای او را انجام بده. مرد گوید: چون به کوفه رفتم، نسبت به مادرم مهربانى کردم و خودم به او رسیدگی نمودم. مادرم از این توجه بسیار من شگفتزده شد و به من گفت: پسر جان! تو پیش از این با من چنین رفتار نمیکردی، چه کسی از تو خواست چنین کنی؟ گفتم: مردى از فرزندان پیغمبر ما به من چنین دستور داده است. مادرم گفت: آیا این مرد، پیغمبر است؟ گفتم: نه بلکه پسر پیغمبر است. مادرم گفت: آیا میدانست که من بر دین تو نیستم و به تو چنین دستوری دارد؟ گفتم: آری! میدانست. مادرم گفت: پسر جان! دستوری که به تو داده است، از سفارشهای پیغمبران است. مادرم گفت: دین خود را به من عرضه کن. من نیز اسلام را به او عرضه داشتم و او مسلمان شد و من هم نحوه طهارت و نماز را به او آموختم. او نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را به جا آورد. شب عارضهای برای او رخ داد(بیمار شد). به من گفت: پسر جان! آنچه را به من آموختى دوباره بیاموز. من نیز آنها را تکرار کردم. او نیز دوباره اقرار کرد و از دنیا رفت. چون صبح شد، مسلمانان او را غسل دادند و خودم بر او نماز خواندم و در گورش گذاشتم.
این وصیت امام صادق(ع) به ماست و از دوست داران و موالیان خود میخواهد که به غیر زبان خود، دعوتگران مردم باشند. باید مایه زینت اهل بیت باشند و در همه عرصههای زندگی، شاخص جوامع خود باشند. هرگاه چنین باشند، از توانایی بیشتری برای مقابله با چالشها برخوردار خواهند شد.
بحران دشوار
از لبنان آغاز میکنیم که دیروز هفتاد و پنجمین سال استقلال خود را جشن گرفت. نباید این مناسبت جنبه نمایشی داشته باشد. خواست ما این است که این روز فرصتی باشد تا جریانهای سیاسی عهدهدار مدیریت این کشور به مسئولیت خود در حفظ استقلال و حمایت و صیانت از آن عمل کنند. چون هنوز هم استقلال لبنان از داخل و خارج در معرض تهدید قرار دارد.
با همه لبنانیها، انتظار داریم خونی که برای استقلال به زمین ریخت، قربانیهایی که فدا شدند و فدا میشوند، چه در برابر اشغالگران فرانسوی و چه دشمن صهیونیستی و تکفیری یا همه کسانی که خواستار نابودی و حاکمیت ملی این کشور هستند، باعث شود جریانهای سیاسی برای صیانت از لبنان به مسئولیتهای خود عمل کنند. با این رخوت سیاسی و اقتصادی، فساد و دیونی که از صد میلیارد دلار افزون شده است و برای کسب آمادگی ملی جهت مقابله با افزون طلبیهای صهیونیستی کسی احساس مسئولیت نمیکند، نمیشود استقلال این کشور را حفظ کرد.
این رخوت سیاسی باعث شده است تا طمع ورزان به این فکر بیفتند که برای خود در این کشور جای پایی درست کنند. اشغالگری فقط به غصب زمین نیست، بلکه در اختیار گرفتن عزم سیاسی و اقتصادی نیز هست. ولی متأسفانه با اتمام جشنها و مانورهای رسانهای، غیر از فراخوان برای توقف فساد و ریخت و پاش که آرزوی ما نیز هست، همه به وضعیت قبلی خود بازمیگردند.
در برابر این واقعیت بار دیگر از نیروهای سیاسی میخواهیم که همپای این چالشها، همه برای میهن تلاش نمایند. چون با چنددستگی، هیاهو، اتهام زنی، تنشآفرینی و حذف، میهن ساخته نمیشود. بلکه با پیوند و گفتگو و تلاش دائمی برای رسیدن به مشترکات ساخته میشود. ما در گذشته به این امر دست یافتیم و در آینده نیز دست خواهیم یافت. به گفته رئیس جمهور، کافی است جلوی از دست رفتن زمان را بگیریم.
در برابر بحران دشواری که به گره سنیها شهرت یافته است، بار دیگر از جریانهای مسئول میخواهیم که این مشکل را حل کنند. باید از انداختن توپ مسئولیت به زمین دیگران دست بردارند. نباید در مورد این مشکل بزرگنمایی شود. نباید به آن جنبه منطقهای و بین المللی داده شود. نباید اظهار شود که نیتهایی برای تغییر قانون اساسی وجود دارد. به نظر ما باید برای رسیدن به یک راه حل توافقی تلاش کرد. اگر نیتها صادق باشند و هدف رسیدن به راه حل باشد، بیشتر رهبران سیاسی توان حل این قضیه را دارند. در مشکلات پیشین نیز چنین شد.
جریانهای سیاسی باید بدانند که نجات این کشور مسئولیت آنهاست. اگر روشن شود که لبنان دیگر در دایره توجهات بین المللی و منطقهای قرار ندارد، کسی قادر به نجات دادن کشور نخواهد شد. چون این نگرانی وجود دارد که دیگر آن پوشش قبلی وجود نداشته باشد. عنوان پوشش این بود که این کشور محکوم به عدم فروپاشی است. حرف و حدیثهایی وجود دارد و امیدواریم که درست نباشد. میگویند که در این مرحله مانعی برای فرونپاشیدن لبنان وجود ندارد. بعد از آن میشود سیمای لبنان را به آن صورت که برخیها به نفع خود و نه نفع لبنانیها میخواهند، بازنگری کرد.
درست در همین شرایط بحرانها در این کشور رو به افزایش نهاده است. از بحران سیلاب گرفته که در روزهای گذشته پایتخت را در خود فروبرد تا بحران آلودگی رود لیطانی که بار دیگر به صحنه بازگشت. تحقیقات اخیر کارشناسان نشان میدهد که میزان آلودگی این رود، هزاران برابر حد مجاز است. باید بحران کیفیت غذایی را که به لبنانیها عرضه میشود نیز به این بحرانها افزود. گزارشهای اخیر نشان میدهد که کیفیت غذا در لبنان به وضعیت خطرناکی رسیده است. همه اینها ایجاب میکند که دولت و شهرداریها به وظیفه خود عمل کنند. با توجه به رخوتی که بر دولت و شهرداریها حاکم است، جامعه مدنی و گروههای مردمی باید برای نجات کشور و رهایی آن از بحران کاری صورت دهند.
یمن، همان وضعیت قبلی
به یمن میرسیم. وضعیت انسانی این کشور هم چنان در برزخ میان آتشبس شکننده و امید به توقف نبردها قرار دارد. درخواست ما این است که باید فشارهای مؤثر بین المللی برای توقف جنگ، برداشتن محاصره از مردم یمن و تعیین مهلت نزدیک برای آغاز مذاکرات اعمال شود. مذاکراتی که یکی از دستاوردهای آن میتواند راه حلهای سیاسی باشد.
در عین حال که امیدواریم فاجعه انسانی در یمن خاتمه یابد، چون صحبتها از مرگ بیش از هشتادوپنج هزار کودک در جنگ یمن است، باید نسبت به برخی مانورهای سیاسی قدرتهای منطقهای برای تداوم این فاجعه هوشیار بود. فاجعهای که برای همه دنیا دردناک است و این مردم یمن هستند که با خون، گوشت و ثبات و حتی سرنوشت خود تاوان آن را میدهند.