جناب عالى كه يكى از بارزترين شخصيت هايى هستيد كه داراى تفكر گفتمانى و وحدتگرا مى باشيد آيا تاكنون

جناب عالى كه يكى از بارزترين شخصيت هايى هستيد كه داراى تفكر گفتمانى و وحدتگرا مى باشيد آيا تاكنون به سبب آن چه در عرصه منطقه اى، از تعصب هاى خشونت گرا و تجزيه طلبى هاى حاد گرفته تا جنگ و جدال هاى سنگينى كه رخ مى دهد، دچار يأس و نااميدى نشديد؟

من به دليل بسيار ساده اى دچار يأس و سرخوردگى نمى شوم. زيرا هنگامى كه حقيقت هاى موجود را بررسى و با آن ها زندگى مى كنم احساس مى كنم كه زمين (براى من) با گل پوشانده نشده و همه ى امور بر حسب دل خواه من مرتب نگرديده است; همان طور كه طبيعت نيز فقط داراى هواى معتدل و آرام نيست. من مى دانم كه طوفان ها واقعيتى در زندگى هستند; و اين رعد و برق و زلزه ها و آتشفشان ها هستند كه زندگى را هدايت مى كنند ـ چه زندگى انسان و چه حيات طبيعت را. من اعتقاد دارم همان طور كه بهار در احياى زمين نقشى دارد، نقشى نيز در عقل و جان انسان دارد. به همين ترتيب است كه تمام فصول را همان طور كه در خارج احساس مى كنم در درون انسان نيز مى بينم.

به همين علت است كه وقتى زمستان با طوفان و رعد و برق هايش فرا مى رسد، دچار يأس و نوميدى نمى شوم; بلكه سعى مى كنم كه قسمت روشن آن را ببينم; چرا كه زمستان به زمين حاصلخيزى و طراوت مى بخشد. در زمستان است كه بذرها در درون زمين ريشه مى دوانند تا وعده ى باز شدن گل هايى تازه و ميوه هايى نو را به ما بدهند. هميشه هنگامى كه تاريكى محض فضا را مى پوشاند، دنبال شعاعى از نور هستم. همان طور كه من به تاريكى شب سياه نمى نگرم، بلكه به ستاره هايى نگاه مى كنم كه نويد دهنده ى صبح اند.

در دهه ى پنجاه ميلادى در هنگام به دست آوردن تجربه اى شعرى چنين بيتى سرودم:

«من خود به تنهايى بهشت خود را مى آفرينم، آن گاه كمال لذت را در اعماق اندوهم مى يابم.»

بر اساس اين نگرش، من حيات را آن گونه كه هست مى پذيرم. من مى دانم كه شكست موقعى مى آيد كه شانس پيروزى ـ به خاطر سوء تدبير انسان يا حوادث اطراف ـ از بين مى رود.

بر همين اساس وقتى كه بر مشكلى يا مسأله اى غلبه مى يابم و پيروز مى شوم، آن را موردى فوق العاده قلمداد نمى كنم. اين همان چيزى است كه آيه ى كريمه از آن سخن مى گويد:( تا بر آن چه از دست شما رفت اندوه مخوريد و بدان چه شما را داد شادمان نگرديد.) چيزى كه نابود شده و فرصت هايى كه از دست رفته است بايد از دست مى رفت; چرا كه حقايق موجود در درون و برون انسان از دست رفتن آن را اجتناب ناپذير كرده بود. همين قضيه در مورد آن چه كه در پيش روست نيز صدق مى كند.

وقتى كه روز مى شود احساس نمى كنم كه بايد براى آن كه روز آمده و فرصت هاى جديدى در آن روز انتظار مرا مى كشند جشنى برپا كنم; و هنگامى كه شب فرا مى رسد فكر نمى كنم لازم است براى روز و فرصت هاى از دست رفته ى آن مجلس ترحيمى برگزار نمايم. روز، اوضاع و احوال خاص خود را دارد و شب هم همين طور. به واسطه اشراف و شناختى كه به حقايق شرق و همين طور جهان دارم، سعى مى كنم كه به زمينه ها و پشت پرده هاى سياسى، امنيتى و اقتصادى كه حقايق جهان را اداره مى كنند دسترسى پيدا كنم; و نيز كشمكش هاى كشورهاى بزرگ را از جنبه اقتصادى و جنبه هاى ديگر و هم چنين منازعات كشورهاى كوچك را در حاشيه هايى كه كشورهاى بزرگ آن ها را تحريك مى نمايند، بررسى مى كنم. بايد اعتراف كنم كه در اين باره در تزلزل و ناآرامى به سر مى برم; گاهى در اين سو و گاهى در آن سو. ولى اين بدان معنا نيست كه تسليم اين تزلزل شوم. بلكه بايد با شيوه اى درست و صحيح از اين لرزش ها كاست; و با آن ها با شيوه اى متعادل برخورد كرد و اگر در اين زمينه با مشكلات و يا حتى با شكست هايى روبرو گشتيم بايد با تعقل از حجم زيان هاى آن بكاهيم و اين همان شيوه ى درست در زندگى است.

بر اين اساس، بايستى با زندگى آن طور كه هست معامله كنيم; و مشكلات را در همان حجمى كه هستند حل نماييم. بنابراين جايى براى يأس ونوميدى وجود ندارد.

در همه ى عرصه هاى زندگى مشكلاتى وجود دارند كه نيازمند راه حل اند و حقايقى هستند كه محتاج بررسى اند. مشكل بيش تر كسانى كه به حل معضلات مشغول اند اين است كه بسيار عجول اند، در حالى كه باز شدن گره هر مشكلى نياز به زمان دارد.

نكته ى مهم ديگرى كه بايد مد نظر قرار دهيم اين است كه بايستى در شكست ها و پيروزى هاى مان از فضاى قبيله اى يا فاميلى كناره گيرى كنيم. چرا كه قبيله هنگامى كه شكست مى خورد طورى به تحرك وادار مى شود كه گويا مى خواهد فردا فرمان حمله را صادر نمايد. در حالى كه سنت تاريخ و جامعه به ما مى آموزد كه شكست امروز نياز به نقشه و برنامه ريزى دارد; كه بايد آن را به خوبى بررسى كنيم; و پس از آن مى توان حمله نمود يا گام بعدى را برداشت، تا راه پيروزى را ـ ولو پس از صد سال ـ براى مان فراهم آورد.