در قرآن مجيد چه دليلى بر عصمت ائمه(ع) وجود دارد؟

در قرآن مجيد چه دليلى بر عصمت ائمه(ع) وجود دارد؟

نص قرآن دراين باره آيه ى تطهير است: ( انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا)(احزاب/33) «خدا فقط مى خواهد آلودگى را از شما خاندان ] پيامبر [ بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند.» همه ى مفسران اين گونه تفسير كرده اند كه اين آيه درباره ى اهل بيت(ع) ـ كسانى كه در زمان نزول آيه زير «كسا» قرار داشتند و ائمه ى ديگر از نسل امام حسين(ع) ـ نازل شده است. علاوه بر اينكه ائمه(ع) هر كدام بر امامت ديگران تصريح نموده اند و همه ى آنان در راه واحدى گام نهاده اند، از نظر عقل نيز عصمت آنها ضرورى مى باشد; چون تمام دلايلى كه بر ضرورت عصمت پيامبر(ص) دلالت مى كنند، بر عصمت ائمه(ع) نيز تا زمانى كه نقش آن ها بدون داشتن وحى متمم نقش پيامبر مى باشد، دلالت مى كنند. همين نكته در اين سخن پيامبر(ص) به امام على(ع) وجود دارد: « انت منى بمنزلة هارون من موسى اِلاّ أنه لا نبىَّ بعدى ».

ضرورت عصمت ائمه(ع) برخاسته از يك اصل اساسى ست و آن، اين است كه انبيا(ع) و پيروان آنان و ائمه(ع) را خداوند به اين جهت فرستاده است تا جهان را براساس حق دگرگون سازند; بنابراين هركسى كه نقشى مشخص در اين زمينه دارد ممكن است چيز باطلى در انديشه او باشد او را به خطا افكند، يا چيز باطلى در قلب و عاطفه ى او باشد و آنان را به خطا سوق دهد; بنابراين، ممكن است ذره اى از باطل در زندگى او، خواه در امر تبليغ و خواه در چيزهاى ديگر، وجود داشته باشد. ما معتقديم همان گونه كه دنيا به خورشيد مادى نيازمند است كه بر همه ى مردم پرتو افكن باشد و در آن تاريكى نباشد به خورشيد معنوى نيز نيازمند است كه بر همه ى انسان ها بتابد و در او اثرى از تاريكى وجود نداشته باشد; اين از يك جهت; اما از جهت ديگر، من اعتقاد دارم، شخصيت انسان قابل تجزيه نيست; يعنى نمى شود در تبليغ، عصمت داشته باشد و در شؤون ديگر زندگى فاقد آن باشد; زيرا صادق كسى ست كه در همه ى امورش صادق باشد و امين كسى است كه در تمام امورش امين باشد; بنابراين شخصيت معصوم، واحد است و برخاسته از عمق وجود مى باشد و نور معرفت و تعالى در تمام شخصيت او پرتو افكن مى باشد; بنابراين جز با نور حركت نمى كند. اين بدان معنى ست كه امام(ع) مردم را از ظلمات به سوى نور بيرون مى برد; از تاريكى هاى فكرى به سوى نور و روشنايى فكرى، از ظملت هاى رفتارى به سوى روشنايى هاى رفتارى، از ظلمت هاى روحى به سوى روشنايى هاى روحانى; بنابراين خداوند تعالى او را سرچشمه و منبع نور قرار داده است; به گونه اى كه ممكن نيست ذره اى از تاريكى در او، وجود داشته باشد.

عصمت، ويژگى اى برخاسته از عنايت الهى ست; يعنى امام تنها جسمى خودكار و بدون انديشه نيست; بلكه انسانى ست كه در درون شخصيت خود داراى مبنايى ست كه سبب بروز كمالات او مى باشد; و خداوند متعال نيز براى پشتيبانى از وظيفه ى امامت به او نظرى از سر لطف و عنايت دارد. بنابراين عصمت نشأت گرفته از ماهيت نبوت و امامت است و ممكن نيست پيامبر و امام، معصوم نباشند; چون امامت همان تداوم نبوت ـ بدون نبوت ـ است; و همان گونه كه پيامبر وظيفه دارد حق را در عقل، عمل و زندگى خود آشكار كند، ائمه(ع) نيز وظيفه دارند حق را در عصمت فكرى، اخلاقى و عملى شان تجسم بخشند.