درست است كه كسانى در جامعه وجود دارند كه جوانب مادى را اساس روابط انسانى مى دانند، ولى بر همه واضح است كه چه زود اين پيوندها و روابط به محض زدوده شدن منافع مادى از بين مى روند.
اين گونه روابط حتى به برخى از متدينين نيز سرايت كرده است ـ نمى گويم تمام دين داران ـ و با كمال تأسف اين معضل در ميان آنان گسترش يافته است كه دين خود را به خاطر مصلحت هاى شخصى خود فراموش كرده اند و به روش «قلب هاى شان با تو و شمشيرهاى شان عليه توست.» عمل مى كنند.
به اين ترتيب ملاحظه مى شود كه انگيزه هاى مادى متأسفانه بر روابط ميان مردم چيرگى يافته است; و در بسيارى از دوستى ها هدفى براى خدا وجود ندارند. خداوند در مورد اين گونه دوستى ها مى فرمايد:(دوستان ـ كه دوستى شان در راه كفر و گناه است ـ در آن روز برخى دشمن برخى ديگرند، مگر پرهيزگاران ـ كه دوستى آنان براى خدا و در راه خداست.)
چرا كه دوستى اين گونه دوستان، بسته به مصلحتشان است; و اينان اگر در قيامت با يك ديگر روبه رو شوند هر كدام سعى در مسؤول نشان دادن ديگرى خواهند كرد. به اين ترتيب دوستى شان به دشمنى مبدل مى گردد; چرا كه مصلحت ها از بين مى روند; و تنها دوستى پرهيزكاران برجاى مى ماند كه دوستى و بغض شان براى خدا بود.
بديهى است كه فقدان تربيت معنوى و اخلاقى و نبود فضاهاى معنوى كه انسان را شارژ روحى مى بخشد و تصميم او را در عمل براى نزديكى به خدا و نزديكى به محبت پروردگار هستى استوار و مستحكم مى نمايد، آدمى را از فكر دوستى براى خدا و دشمنى براى خدا دور نگاه مى دارد.