ما دانشجويان متدينى هستيم كه در حال انجام تحصيلات دانشگاهى خود

ما دانشجويان متدينى هستيم كه در حال انجام تحصيلات دانشگاهى خود به سر مى بريم. هنگامى كه برخى از جوانان را مى بينيم كه بيش از اندازه زهد پيشه مى نمايند; ريش هاى خود را بلند نگه داشته، موهاى خود را شانه نمى كنند و لباس هاى كثيف مى پوشند، بسيار ناراحت و متأثر مى شويم. هم چنين وقتى مى خواهيم اين موضوع را با آنان در ميان بگذاريم و به آن ها متذكر شويم هيچ توجهى به ما ندارند; كه البته اين موضوع باعث افزايش ناراحتى مان مى شود. بسيار مناسب خواهد بود كه در اين زمينه از راهنمايى هاى شما استفاده نماييم.

زهد آن گونه كه در سيره ى بزرگان مان ذكر شده، آن نيست كه مالك دنيا نباشيد، بلكه آن است كه دنيا مالك تو نشود. زهد حالتى درونى است نه ظاهرى. ممكن است انسانى بهترين غذاى حلال را بخورد و فاخرترين لباس ها را بپوشد و در همين حال در انجام واجبات و مسؤوليت هايش در برابر خدا كوشا و زاهد نيز باشد. هم چنين ممكن است انسانى جز نان جو چيزى نخورد و كهنه ترين لباس ها را بپوشد ولى زاهد نباشد. از امير مؤمنان على (ع) نقل شده است كه فرمود: «خداوند تمام زهد را در دو جمله خلاصه نموده است: به خاطر آن چيزى كه از دست داديد تأسف نخوريد و به آن چه به شما داده است دل بسته و شادمان نباشيد.» و اين گفته به اين معناست كه دل انسان آن قدر به دنيا وابسته نباشد كه وقتى بخشى از آن را از دست بدهد پست و فرومايه شود; و اگر چيزى از آن را به دست آورد طغيانگر شود. انسان بايد اين حقيقت را قبول نمايد كه دنيا را آنطور كه هست بايد پذيرفت. اگر اين دنيا به انسان پشت كرد ووى زيان ديد، بايد حادثه را تمام شده تلقى كرد و نبايد فكر كرد كه مشكل از جانب خود انسان به وجود آمده و اوست كه باعث اين خسران شده است.

پس به خاطر از دست دادن آن شىء از دست رفته، نبايد حزن و اندوه سراسر وجود آدمى را فرا گيرد. از سوى ديگر اگر دنيا به انسان روى خوش نشان داد، بايد اين مسأله را به عنوان امرى طبيعى ـ كه به خاطر مهيا بودن اسباب و وسايل پديدار گشته است ـ تلقى كرد. بنابراين انسان نبايد به خاطر اين مسأله متكبر و خودبين شود; كه در اين باره نقل شده است: «زهد آن نيست كه مالك دنيا نباشى، بلكه زهد آن است كه دنيا مالك تو نباشد.» يعنى آن كه دنيا آن قدر بر عقل تان چيره نشود كه در آن غرق شويد، تا آن كه دنيا مالك دل و جان تان شود; طورى كه بنده و تسليم آن باشيد. روحيه انسان بايد به گونه اى تربيت شود كه دنيا مالك زندگيش نگردد، طورى كه دنيا را به آخرت بفروشد و اين دنياى فانى ـ و نه آخرت ـ را پايان كار تلقى نمايد.

در حديثى آمده است كه: «خداوند زيباست و زيبايى و زيبا بودن را دوست دارد و از بيچارگى و بيچاره نمايى متنفر است.» و آمده است: «اگر خداوند نعمتى را به بنده اش عطا كرد دوست دارد كه اثر آن نعمت را در بنده ى خويش ببيند.» در نهج البلاغه نيز آمده است كه يكى از اصحاب امام على (ع) بنام العلاء بن زياد الحارثى به امام گفت كه: آيا از عاصم بن زياد نزد شما شكايتى بكنم؟ امام فرمود: مگر چه كار زشتى از او سر زده است؟ گفت: ردايى پوشيده و از دنيا كناره گرفته است. امام فرمود او را نزد من بياوريد. هنگامى كه عاصم بن زياد آمد امام به او فرمود: اى دشمن خويش! شيطان بر تو چيره گشته است. آيا به زن و فرزندان خود رحم نكردى؟ آيا فكر مى كنى در حالى كه خداوند نعمت هايش را بر تو حلال گردانيده است، نمى خواهد كه تو از آن ها بهره گيرى؟ بدان كه مقام تو نزد خداوند بيش از آن نعمت هايى است كه به تو بخشيده. عاصم جواب داد: اى امير مؤمنان اين تو هستى كه لباس خشن و غذاى ساده تناول مى كنى.

امام فرمود: واى بر تو، آگاه باش كه من مانند تو نيستم، خداوند بر امامان حق، فرض دانسته است كه خود را مانند ضعيف ترين مردم بدانند تا فقر فقيران بر آنان چيره نشود و آنان را هلاك ننمايد.

بر همين اساس اسلام نظافت را از ايمان قرار داده است; و كثيف بودن هيچ ربطى به زهد و تقوا ندارد; و همين طور بلندى ريش از زهد و تقوا به شمار نمى آيد. البته ريش از مظاهر زيبايى و هيبت است، به شرطى كه آن را تميز و مرتب نگاه داريد.

مطلب ديگرى هم وجود دارد كه بايد به آن توجه داشت و آن اين است كه: انسان اين حق را ندارد كه در برابر مردم كثيف ظاهر شود و يا لباس هاى كثيف و نامرتب بپوشد; و نمى تواند مردم را مجبور به تحمل منظره اى زشت و ناقص كند. چرا كه او با اين كار به خود و فكر و فرهنگى كه حمل مى كند زيان وارد مى آورد و به آن آسيب مى رساند.