* در شعرها و به ويژه در غزليات اوصافى براى معشوق ذكر مى شود كه او را تا حد معبود بالا مى برد. به نظر شما آيا اين گونه وصف كردن معشوق رواست؟

* در شعرها و به ويژه در غزليات اوصافى براى معشوق ذكر مى شود كه او را تا حد معبود بالا مى برد. به نظر شما آيا اين گونه وصف كردن معشوق رواست؟

* اين كار به لحاظ بيانى نارواست. زيرا خداوند خواسته است تا انسان هم به لحاظ محتواى فكرى اش و هم به لحاظ شيوه بيانى اش موحد باشد. يعنى اين كه بيان او هم با عقيده به توحيد منافات نداشته باشد، اگرچه قصد شرك هم نداشته باشد. امام صادق(عليه السلام)در تفسير آيه (و ما يؤمن اكثرهم بالله الاّ و هم مشركون) «و بيشترشان به خدا ايمان نمى آورند، جز اين كه [با او چيزى را] شريك مى گيرند.»( سوره يوسف، آيه 106.) گفته است: اين آيه درباره كسى است كه مى گويد اگر فلانى نبود هلاك شده بودم و اگر فلانى نبود به فلان چيز نمى رسيدم و... زندگى ام فروپاشيده بود. چنين شخصى براى حكومت خدا شريكى قرار داده كه به او روزى مى رساند! و از او دفع ضرر مى كند!. راوى مى گويد پرسيدم: اگر بگويد: اگر خدا به وسيله فلان شخص بر من منت ننهاده بود، هلاك شده بودم چگونه است؟ پاسخ داد: اشكالى ندارد.»( وسائل الشيعه، ج15، ص215، روايت 20310.) در حديثى از امام باقر(عليه السلام) كه زراره نقل مى كند آمده است كه از ابوجعفر (محمد باقر)(عليه السلام) پرسيدم منظور از سخن خداى عزوجل در آيه (و ما يؤمن بالله الاّ واكثرهم مشركون) چيست؟ پاسخ داد: از جمله (شرك) اين است كه كسى بگويد «نه، به جان تو»( همان، ج23، ص263، روايت 29529.) از اين حديث درمى يابيم كه هرگونه سخنى كه بوى شرك از آن برخيزد، از نظر قرآن مردود است، حتى اگر گوينده قصد بدى نداشته باشد. بنابراين جهت دادن عبادت به سوى غير خدا - حتى اگر به نحو مبالغه باشد - با زلالى توحيد اعتقادى در اسلام تناسب ندارد. مبناى اين امر شايد آن باشد كه وقتى مردم به تعابير و سخنان متناسب با ذهنيت دوگانه پرستى عادت كنند، گاه در وجدان فرهنگى اشان به لحاظ الفتى كه با آن تعابير داشته اند از آن تأثير مى پذيرند، و شرك در ناخودآگاه اشان وارد مى شود.