* حدود شرعى در شعرهاى مشتمل بر ذم و هجو و دشنام و كنايه چيست؟

* حدود شرعى در شعرهاى مشتمل بر ذم و هجو و دشنام و كنايه چيست؟

* هجو مؤمن كه بر شمردن معايب او و در افتادن با او و دشنام گويى و گوشه و كنايه زدن او به گونه اى است كه كرامت او را خدشه دار كند حرام است. زيرا چنين كارى - اگر به صورت جمله انشايى باشد - مستلزم اهانت و هتك و عيب جويى و طعنه زنى (همز و لمز) است كه در قرآن و سنت نهى شده است. قرآن كريم از عيب جويى و طعنه زنى چنين ياد مى كند: (ويلٌ لكلّ همزة لمزه) «واى بر هر عيب جوى طعنه زن»( سوره همزه، آيه 1.) اما اگر شيوه جمله به صورت خبرى باشد و مضمون ذم و هجو مطابق با وضع واقعى آن فرد باشد، از باب غيبت و هتك و اهانت و عيب جويى و نيش زبان زنى حرام است. و اگر خلاف واقع باشد، دروغ و بهتان و ظلم و اهانت حرام است.


اما هجو كسانى كه سزاوار آن هستند - يعنى ستمگران و بدعت گذاران در دين و كجروان، به جهت پيكار با چنين نمونه هايى در عرصه اجتماعى و سد كردن راه تأثير آنان بر جامعه جايز است.


هجو كسى كه سزاوار آن نيست حتى اگر داراى دين و مذهب و خط ديگرى باشد و يا مخالفت شخصى با ما داشته باشد، جايز نيست. زيرا چنين كارى ظلم است و خدا در قرآن گفته است: (ولا يحرمنّكم شنئان قوم على الاّ تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوى) «و البته نبايد دشمنى گروهى شما را بر آن دارد كه عدالت نكنيد. عدالت كنيد كه آن به تقوا نزديك تر است.»( سوره مائده، آيه 8.) در حديث شريف نبوى هم درباره صفت مؤمن آمده است كه: «[مؤمن] هنگامى كه بر كسى خشم مى گيرد، خشمش سبب خروج او از سخن حق نمى شود.» زيرا كذب و خلاف واقع است و دروغ و خلاف واقع گويى مطلقاً چه درباره مسلمانان و چه درباره غير مسلمانان، جايز نيست. در دعاى امام على بن الحسين، زين العابدين(عليه السلام) آمده است كه: «وارزقنى التحفظ من الخطايا و الاحتراس من الزلل فى حال الرضا و الغضب، حتى اكون بما يريد علىّ منها بمنزلة سواء عاملا بطاعتك مؤثراً لرضاك على ماسواهما فى الاولياء و الاعداء، حتى يأمن عدوّى من ظلمى و جورى، و ييأس وليى من ميلى و انحطاط هواى» «و مرا از خطا دوردار و از لغزش ها بركنار، آن سان كه در برابر آنچه موجب خشنودى يا خشم است بر يك حال باشم و در كار فرمانبردارى تو باشم و در حق دوستان و دشمنان تو رضايت تو را برخشنودى خود ترجيح دهم، تا دشمن من از جور من در امان ماند و دوست من از توجه و هواى نفسم نوميد گردد.»( صحيفه سجاديه، ترجمه عبدالمحمد آيتى، تهران، سروش، 1375، ص148.)