* آيا تشخيص «مرگ خلاصى» با پزشك است يا با حاكم شرع و يا با خود بيمار؟

* آيا تشخيص «مرگ خلاصى» با پزشك است يا با حاكم شرع و يا با خود بيمار؟

* اگر مقصود از «مرگ خلاصى» مرگى است كه بيمارى را كه دردش از حد طاقت عادى گذشته، راحت مى كند، چنين كارى جايز نيست. زيرا كشتن انسانى حتى اگر لطفى در حق او باشد، جايز نيست. و اگر مراد از آن، كشتن مريض براى كم كردن زحمت خانواده اش است كه از او نااميد شده اند و مى دانند كه او پس از دو - سه روز قطعاً مى ميرد، اين هم جايز نيست. زيرا حتى اگر يك ساعت از زندگى مريض باقى مانده باشد جايز نيست آن را از او بگيريم.


اما اگر مراد از اين اصطلاح در حالت مرگ مغزى است. چنان كه فرض كنيم كه بيمار به لحاظ پزشكى مرده باشد يعنى مغزش از كار افتاده باشد و حتى 1% هم اميد به كار افتادنش نباشد در اين حالت نظر ما اين است كه گذاشتن دستگاه تنفسى اى كه مدت حيات جسمى يا فعاليت قلب را طولانى مى كند، واجب نيست و برداشتن اين دستگاه از روى دهان بيمارى كه دچار مرگ مغزى شده حرام نيست. تشخيص اين مسأله با پزشك متخصص است. وظيفه خانواده بيمار، پذيرش نظر پزشك است. زيرا پزشك حق ندارد به حيات و يا اين نوع از حيات انسان پايان دهد. بيمار ولىّ دارد و پزشك بايد در اين كار از او اجازه بگيرد. ولىّ مى تواند با درك نتيجه تشخيص پزشك به او اجازه اين كار را بدهد. مبناى اين فتوا هم آن است كه ادله وجوب نجات حيات بيمار شامل اين نوع حيات نمى شود كه حياتى بى ثمر است، همانند حيات دم افعى و مار پس از مرگ.