* كسانى مى گويند كه عالم دينى نبايد وابسته يا عضو حزبى باشد، زيرا كارش هم حزبى خواهد بود و نه براى خدا. نظر حضرت عالى چيست؟

* كسانى مى گويند كه عالم دينى نبايد وابسته يا عضو حزبى باشد، زيرا كارش هم حزبى خواهد بود و نه براى خدا. نظر حضرت عالى چيست؟

* بايد ابتدا درك درستى از مفهوم حزبى بودن داشته باشيم. حزب گرايى ديدگاهى است نسبت به ابزارهايى كه به انسان توانايى تحقق اهداف بزرگ اسلامى را - در صورتى كه حزب، اسلامى باشد - مى دهد. بنابراين غيرطبيعى است اگر عالم دينى را از همكارى و همراهى با جريانى كه به مدد ابزارهاى متنوع موجود درپى تحقق اهداف بزرگ اسلامى است، بازداريم.


اما نكته قابل ملاحظه اين است كه هنگامى كه عالمى دينى مسووليت پايه گذارى يا گرايش به حركت يا حزب يا جريانى را به عهده گرفت بر او لازم است تا خود را در دايره تعصب سنتى آن گرفتار نكند بلكه در عين گرايش حزبى اش به روى امت گشوده باشد به گونه اى كه عقل و دل و حركتش، گنجايش همه امت را داشته باشد. و چنان كه گفتيم فرق است بين اين كه خود را در زاويه اى بسته و تنگ و تعصب آلود قرار دهى و راه خود را از راه امت جدا كنى و بين اين كه به جريانى گرايش يابى كه با ترويج اخلاق عمومى پسنديده كمر به خدمت امت مى بندد و با آن رابطه دارد.


وگرنه اگر بخواهيم گرايش انسان ها به جريان هاى مشخص - كه درپى تحقق اهداف از طريق ابزارهاى معين آن هستند - را رد كنيم، در آن صورت مى بايد گرايش به هر انجمن و مجلس و مركز اجتماعى - سياسى ديگر را هم خطا بشماريم.


بنابراين اگر حزبى در مسير اسلام - كه رضايت خداوند در آن است - حركت كند، چه بسا گرايش به آن نه فقط جايز يا مستحب، بلكه واجب مى شود. وگرنه اگر مبنايى را كه در سؤال طرح شده بپذيريم، بايد بگوييم كه اسلام گرايى هم در جامعه اى متنوع (مثل جامعه لبنان) نادرست است و كسى نبايد اسلامش را علنى ابراز كند و مسيحى هم نبايد مسيحى بودنش را آشكار كند زيرا تمايز اسلام و مسيحيت كشور را دوتكه مى كند و زمينه رواج تعصب را پديد مى آورد. در حالى كه چنين ادعايى صحيح نيست.


وابستگى و دلبستگى حالتى انسانى و به لحاظ تعدد و تفاوت گرايش هاى انسان ها كه ناشى از اختلاف باورهايشان است بسيار طبيعى است و حساب آن از حساب تعصب نسبت به نهاد يا شخص و ردّ همه گرايش هاى ديگر جداست.