* اسلام را متهم مى كنند كه اصل مساوات ب

* اسلام را متهم مى كنند كه اصل مساوات بين زن و مرد را در موضوع تعدد همسران رعايت نكرده است، زيرا براساس اين حكم، به مردان چنين حقى داده شده است اما زنان چنين حقى ندارند. نظر شما چيست؟

* پيش از هر چيز بايد داده ها، عوامل و انگيزه هاى وضع هر قانون را ملاحظه كنيم. زيرا قانون، صرفاً تابع سليقه و علاقه نيست كه هرچه را خواستى حلال كنى و هرچه را خواستى حرام، و آن را قانون قرار دهى. بلكه در وضع قانون بايد وضعيت واقعى را در نظر گرفت. وقتى به مسأله چند همسرى مى رسيم، اين پرسش پيش مى آيد كه چرا چند همسرى؟ پاسخ اين است كه نخست: با مطالعه بُعد جنسى كه حياتى ترين بُعد - اگر نگوييم تنها بُعد - رابطه زناشويى است، درمى يابيم كه مرد، گاه با يك زن به بسندگى جنسى نمى رسد، اين امر را تاريخ مردان ثابت مى كند. چه بسيار بوده اند مردانى كه در عين داشتن يك رابطه زناشويى، روابط جنسى متعدد داشته اند.


از اين رو، زنا در طول تاريخ هم دوش روابط زناشويى وجود داشته است و حتى امروزه كه جهان غرب و پيروان مسلمان و غيرمسلمان آن تك همسرى را ترويج مى كنند، با اين كار مجال روابط غير شرعى در خارج از محيط زناشويى را به صورت قانونى و يا غيرقانونى فراهم مى آورند. حتى برخى از قوانين غربى، به روابط غيرقانونى، جنبه اى قانونى داده و آن را هم طراز روابط قانونى قرار داده است، هرچند در برخى موارد بر آن ترجيح نمى دهد. معناى اين كار اين است كه تعدد و تنوع در روابط جنسى امرى است كه تاريخ انسان شاهد آن بوده است.


دوم: اين كه انگيزش مرد سريع تر از زن است و در بيشتر موارد نياز جنسى مرد شديدتر از زن است، به گونه اى كه يك زن، نيازش را برآورده نمى كند. بنابراين بايد اين خلاء - هرچند اكثريت را شامل نمى شود - درمانى جدى بيابد، به ويژه در شرايطى كه مرد در روابط جنسى متعدد نيازمند آرامش است. بنابراين مسأله تعدد و تنوع در روابط زناشويى براى حل اين مسأله جنسى متمايز است.


سوم: جنگ ها بيش تر از زنان، مردان را نابود مى كند. اين يك حقيقت تاريخى است كه مردان هيزم آتش اين جنگ ها هستند، هرچند برخى از نظام هاى جديد در ارتش هاى جديد خود به زنان اجازه ورود به ميدان جنگ را مى دهند، امّا حجم مشاركت زنان در جنگ ها اندك است. اين امر بر توازن بين نسبت زنان به مردان تأثير مى گذارد.


پس چه بايد كرد؟ آيا اين درصد زنان را كه افزون بر جمعيت مردان هستند بايد از رابطه جنسى محروم كنيم؟ يا اين كه به انحراف وادارشان نماييم. اين راه به جاى حل مشكل، پيچيدگى آن را افزون تر خواهد كرد. بنابراين، ازدواج دوم و سوم به رغم آثار منفى اى كه دارد از اين جهت مثبت است. گذشته از موارد ياد شده چه بسا مردى همسر خود را كه نازاست دوست دارد و نمى خواهد طلاقش دهد ولى مى خواهد فرزندى داشته باشد. ازدواج دوم راه حل مناسبى براى چنين مردى است. مسايل ديگرى هم وجود دارد كه فرصت تفصيلش در اين جا نيست.


گاه پرسيده مى شود چند همسرى چرا فقط براى مردان و نه براى زنان؟ وقتى كه اين مسأله را از بُعد تاريخى مطالعه مى كنيم زن را خواهان تعدد (چند شوهرى) نمى يابيم، مگر زنى را كه گناه پيشه است. درباره چنين زنى هم، بيش از نياز جنسى، شرايط و نياز اقتصادى است كه او را وادار به اين كار مى كند.


بنابراين به طور طبيعى تاريخ زن، تاريخ تك رابطه اى است، نه چند رابطه اى. در اين باره چنين گفته مى شود كه طبيعت زن خواهان رابطه منفرد است و نه رابطه متعدد. زن دوست دارد تا از جهتى معين صاحب مردى شود و مردى صاحب او. زن نمى تواند وجودش را بين دو مرد تقسيم كند. زن مى خواهد همه وجودش را به يك مرد بسپارد.


وانگهى مشكلاتى كه مجوز ازدواج متعدد مرد مى شود و پيشتر ذكر شده براى زن وجود ندارد. طبيعت جنسى زن هم مانند مرد نيست كه خواهان تعدد است. زن - عموماً - در انگيزش و هيجان جنسى كندتر از مرد است و غالباً يك مرد براى برآوردن نياز جنسى يك زن كافى است، مگر در شرايط خاص. غالب مشكلات خانوادگى هم به سبب ارضا نشدن مرد در نتيجه كم تحركى و كندى زن است. فرض زيادى جمعيت مردان نسبت به جمعيت زنان هم فرضى غيرواقعى است كه شرايط و اوضاع ويژه مانند جنگ و كشتار و حتى اوضاع طبيعى غيرواقعى بودنش را گواهى مى دهد.


نكته ديگرى كه در اين مقام شايسته ذكر است اين است كه اسلام، مصلحت نظام خانواده را در پدر محورى آن مى بيند. و اين امر علاوه بر جنبه طبيعى از بُعد اجتماعى نيز پذيرفته است. خانواده نيازمند شخصى است كه سرپرستى آن را برعهده داشته باشد و مرد قدرت بيشترى براى تحمل مسووليت خانواده دارد.


اين كه توانايى مرد به لحاظ جسمى است و يا غير آن چندان مهم نيست. مسأله اين است كه زن به سبب استعداد حاملگى و شيردهى و... آزادى عمل چندانى براى انجام مسووليت سرپرستى ندارد، مگر آن كه راضى به زيان فرزندانش شود.


نظام خانوادگى كه پدر محور است با چند شوهرى ناسازگار است. زيرا در آن صورت نسب فرزندان تباه مى شود. همه جهان اين مسأله را پذيرفته اند، حتى در غرب هم به رغم برابرى زن و مرد در حقوق و وظايف، نظام مورد اعتماد و قبول، نظام پدر محور است. از اين روست كه زن پس از ازدواج، نام خانوادگى شوهرش را مى گيرد و فرزند به اسم پدر است و نام خانوادگى او را مى گيرد، جز در موارد اضطرارى و نادر. بنابر اين مى توان گفت، نظام خانوادگى جهانى، نظام پدر محورى است. نظام پدرسالارى هم انتساب فرزند به پدر را ايجاب مى كند و اين امر در صورت چند شوهرى زن، امكان پذير نيست، حتى اگر فرض شود كه بسيارى از قيود و مقررات و مرزها گذاشته شود كه البته قابل اطمينان نيست، مثلا هنگامى كه زن از يك شوهر آبستن شد، از ارتباط با شوهران ديگر امتناع كند، چنين امرى غيرطبيعى است.


مديريت خانوادگى زن با مديريت خانوادگى مرد متفاوت است. زيرا وجود بسيارى از عناصر در شخصيت مرد سبب مى شود كه احساس ضعف و ناتوانى را از شخصيت كودك دور مى كند. از اين روست كه مى بينيم مردانى كه نزد مادران خود پرورش يافته و زيسته اند با مردانى كه در سايه پدرانشان زيسته اند تفاوت دارند. راز اين كه اسلام، حضانت (سرپرستى) فرزند را پس از دو سال به مرد سپرده همين است. هرچند در اين امر آثار منفى اى هست اما ابعاد مثبت آن بيشتر است. تصور ما اين است كه برخى ويژگى ها در شخصيت و خلقت مرد وجود دارد كه در امر اداره خانواده او را از زن متمايز مى كند. همه جهان و حتى جهان متمدن هم پذيرفته است كه حتى در زمينه هايى كه مجال براى مديريت زنان وجود دارد، مديريت مردان، بر مديريت زنان برترى و تقدم دارد.


تصور كنيد كه در خانه اى يك زن، همسر چند مرد باشد. حال و وضع چنين خانه اى چگونه خواهد بود؟ اين خانه ديگر روى آرامش را نخواهد ديد. زيرا ويژگى هاى موجود در شخصيت مرد، و نوع رابطه او با زن اين تعدد را به وضع جنگ و نزاع بين مردان در خواهد آورد. در حالى كه شرايط تاريخى و يا عناصر شخصيتى اى كه زنان يك مرد در آن به سر مى برند، خانه را به عرصه جنگ و نزاع تبديل نمى كند.


آرى گاه در صورت چند زنى، مشكلات متعددى پديد مى آيد. اما در صورت چند شوهرى - كه يك زن چند شوهر داشته باشد - محيط زندگى عرصه جنگ خواهد بود و روى آرامش را نخواهد ديد.


اين تنازع را گاه در رغبت چند مرد نسبت به يك زن كه با رقابت همراه است مى بينيم كه در خطوط تماس گاه به حالت جنگ بين رقبا مى انجامد.


تاريخ چيزى به نام نظام مادر سالارى را به ياد دارد كه در مراحلى پراكنده در تاريخ يافت شده است، اما جزئيات بيش تر و به ويژه چگونگى روابط مرد و زن را در اين دوره به دست نياورده ايم. به هر روى اين نظام در منطقه اى معين و در دوره اى از تاريخ گذر كرده است، امّا آنچه كه در طول تاريخ عموماً جريان داشته نظام پدر محورى بوده است.