* آيا احساس نمى كنيد كه ماهيت رابطه جنسى با زدن و اجبار ناسازگار است؟

* آيا احساس نمى كنيد كه ماهيت رابطه جنسى با زدن و اجبار ناسازگار است؟

* در اين جا مسأله مهمى وجود دارد و آن اين است كه اگر زن به سبب بيمارى، مشكل حاد و ناتوانى و از اين دست علل، از آميزش جنسى امتناع كند، طبيعى است كه كار حرامى نكرده است. اما اگر در حالتى طبيعى و در شرايطى كه شوهر شديداً نياز جنسى دارد، مى خواهد او را در تنگنا و تحت فشار قرار دهد، به عهد و پيمانى كه بسته، خيانت كرده است. طبيعى است كه اين امر به انحراف مرد و ويرانى محيط زناشويى مى انجامد. حكم زدن در حقيقت بهترين و آسان ترين بين دو شرّ (جدايى و تنبيه) است. بنابراين زنى كه ارزش خود را پاس مى دارد و شرايط و نيازها و تمايلات شوهرش را درك مى كند، امكان ندارد كه او را به جايى سوق دهد كه همسرش را بزند و بر او سخت گيرد. زيرا مى داند كه چگونه بايد زندگى زناشويى اش را اداره كند. چنين زنى حتى اگر بخواهد چيزى را از شوهرش دريغ بدارد با مهربانى و محبت و به گونه اى دريغ مى دارد كه به زندگى و شخصيت او آسيب نرسد.


بنابراين، اين مسأله در فضايى طبيعى رخ نمى دهد تا از ناسازگارى آن با عمليات شهوانى كه نيازمند فضايى صميمى و دوستانه و مبتنى بر ملاطفت و بازى و هماهنگى روحى و عاطفى و بدنى است سخن بگوييم. زدن زن، در حالتى طبيعى نيست بلكه در خارج از حالت طبيعى زندگى است، آن هم براى درمان مشكل پيچيده اى كه ممكن است به فروپاشى زندگى زناشويى بيانجامد.


اين مشكل چند راه حل دارد، يكى اين كه زن، طلاق داده شود. كه اين هم براى خود او و هم براى فرزندان و هم براى شوهر مشكل ساز است. دوم اين كه مرد به دنبال ارضاى خواسته هاى خود در خارج از چارچوب زناشويى برآيد كه اين روش هم بر تعهد او نسبت به پيمان ازدواج و هم بر سلامت محيط زناشويى تأثير منفى مى گذارد. راه ديگر اين است كه شوهر سختى اين وضع را همچنان تحمل كند و در حالت سركوفت و فشار روانى باقى بماند. كه اين راه هم نتايج منفى درپى دارد. بنابراين مسأله زدن، پس از قطع اميد از روش وعظ و نصيحت كه مبتنى بر تفاهم فكرى و روانى است مطرح مى شود. پس از اين راه هاى تفاهم آميز، تنها راهى كه بتواند كيان خانواده را نجات دهد، زدن است.