* آيا دختر بالغ رشيد مى تواند در صورت مخالفت خانواده اش با كسى كه مايل به ازدواج اوست فرار كند؟

* آيا دختر بالغ رشيد مى تواند در صورت مخالفت خانواده اش با كسى كه مايل به ازدواج اوست فرار كند؟

* سفارش من به دختران شرقى اين است كه هرچند برخى از فتاوا نيازى به اذن پدر در امر ازدواج دختر نمى بينند بدون رضايت خانواده و به ويژه پدر، ازدواج نكنند. زيرا چنين ازدواجى زندگى او و شوهر آينده اش را به هم مى زند و به مشكلات خانوادگى و زناشويى فراوانى مى انجامد و ازدواج را به سمت ناآرامى سوق مى دهد، در حالى كه حكمت ازدواج ايجاد آرامش روانى - جسمى و اجتماعى است.


اما اگر پدر و مادر بر دختر سخت بگيرند و ازدواج با فرد هم شأن او را نپذيرند، و قصدشان اين باشد كه دختر هم چنان در خدمتشان باشد و يا فرد ديگرى را به دلخواه خود براى او در نظر گرفته باشند و او را برخلاف رغبت و خواستش به ازدواج با آن شخص مجبور كنند و يا اين كه تحت تأثير افكار خرافه آلودى مانند ازدواج دختر عمو و پسر عمو و دختر خاله و پسر خاله و... باشند و مصلحت دختر و پسرشان را در نظر نگيرند و زندگى چنان برآنان سخت شود كه هيچ راهى براى خروج از اين فضاى تنگ و حصار خانوادگى نداشته باشند و چاره كار در ازدواج بدون رضايت خانواده باشد، مانعى از چنين ازدواجى نيست.


در اين جا به تناسب بحث، به خانواده ها نصيحت مى كنم كه بايد بدانند دختر و پسرشان كه در كنار پدر و مادر زندگى مى كنند قطعاتى از اثاث منزل نيستند تا اشيايى جامد و خالى از احساس باشند، بلكه خواسته ها و آروزهاى خود را دارند، درست همان گونه كه پدر و مادرشان در دوران نوجوانى و جوانى خواسته ها و آرزوهايى داشتند. از پدران و مادران مى خواهم تا احساسات خود را در برابر فشارهاى پدر و مادر خود به ياد بياورند و به احساسات پسر يا دختر جوانى كه داراى آرزوهايى مشخصى است، برگردند. پدران و مادران بايد به فرزندان خود در جهت نيل به خواسته هايشان كمك كنند تا زندگى اى طبيعى و سرشار از آرامش و اطمينان داشته باشند. پدر كه نمى خواهد ازدواج كند تا صفات دختر طبق سليقه او باشد. مادر هم نمى خواهد ازدواج كند تا صفات پسر مطابق خواست او باشد. جوان مى خواهد ازدواج كند. پس بايد صفات همسر آينده اش خواسته و سليقه او را برآورد زيرا اوست كه مى خواهد زندگى كند و بار زندگى اش را به دوش كشد.


بنابراين وارد كردن هر فشار سختى به پسر و دختر در همسرگزينى، كارى غيرانسانى و دور از مهربانى و دلسوزى است. يكى از حقوق فرزندان - دختر يا پسر - بر پدر و مادر اين است كه به نظرهايشان توجه كنند و با آنان بحث كنند و بكوشند تا در موردى كه مصلحت فرزندشان را در چيزى يافتند او را اقناع كنند و اگر تمام كوشش خود را به كار بردند و نتوانستند او را اقناع كنند و دختر يا پسرشان فكر مى كنند سعادتشان در همان چيزى است كه خود برگزيده اند در چنين شرايطى، پدر و مادر بايد مجال تجربه را به فرزندشان بدهند تا او خود مسووليت آينده اش را بر دوش بكشد. در روند تجربه هم پدر و مادر بايد مراقب فرزندشان باشند. زيرا درست نيست كه پدر و مادر در صورت شكست تجربه فرزندشان به او گل بزنند و بر سرش بكوبند، چنان كه برخى پدران و مادران به دختر يا پسرشان مى گويند: اگر از ما سرپيچى كردى ما از تو بيزار مى شويم و مسووليت تو را قبول نخواهيم كرد.


ما بايد فرزندانمان را وادار به تجربه كنيم حتى اگر با نپذيرفتن نظر ما اين تجربه به شكست بيانجامد. در صورت شكست هم بايد به آنان كمك كنيم تا با كمترين خسارت از آن وضعيت خارج شوند. قصه زندگى هم همين است. از پدران و مادران مى خواهم تا اين نكته را درك كنند كه فرزندانشان هرچند در آغاز پيدايش جزئى از آنان بوده اند، اما در ادامه زندگى جزيى از وجود آنان نيستند. آنان شخصيت انسانى و افكار و آرزوهاى ديگرى دارند و پدر و مادر حق ندارند در اين ابعاد به آنان ستم روا دارند.